جایی برای مرور زندگی

خوددوستی و دل بزرگ

گاهی به کسی کمکی میکنی و بهش فکر نمیکنی. گاهی به کسی کمکی میکنی و انتظاری داری.

من گاهی در مورد یک هستم و گاهی گرفتار مورد دو.

وقتی گرفتار مورد دو میشم احساس میکنم چیزی که بهش میگن عزت نفس اندازش تا ارتفاع کف پام تحلیل رفته.

گاهی کمک کردن انتخاب خودمونه. و گاهی انتخاب خودمون نیست.

وقتی که انتخاب خودم بوده و چیزی بر تصمیمم تاثیری نگذاشته -خودم بودم و خودم- بیشتر توی حالت اول قرار داشتم.

اما از اون طرف وقتی چیزی روی تصمیمم تاثیر داشته. به اون سمت و سو و جهت داده -مثل انتظار از کسی برای چیزی یا مجبور بودن برای کمک کردن به کسی- بیشتر گرفتار بازی با عزت نفسم شدم.

اگر یک چیز رو از کتاب ملانی فنل یاد گرفته باشم اون این درس بوده که قوانینی که برای ارزشمند بودن خودم وضع کردم سطحی داشته باشند که به سختی بشه شکسته بشن. مثلا اگر اینکه با همه مهربون باشیم برای ما یک قانون شده باشه. اگر زمانی این قانون رو زیر پا گذاشتیم و ازش عبور کنیم، چیزی که زیر پا گذاشته شده و ازش عبور کردیم در واقع همون عزت نفس ماست. 

وجهه گمراه کننده این درس میتونه این باشه که استاندارد هامون رو چنان در سطح پایینی وضع کنیم که برای همیشه در همون پایین بمونیم. شاید باید تجربه کنیم و مدام اصلاح کنیم. با این کار چیز ارزشمندی که بدست میاریم احتمالا خوددوستی هست. در نتیجه ی خود دوستی راه برای ما برای درخواست از خودمون برای بهتر کردن سطح انتظارات و قوانین باز خواهد شد. یک جور بازی مرحله ای که تا مرحله ای رو رد نکنی مرحله بعد برامون باز نمیشه.

کوچک قدم برداریم، اما بهش عمل کنیم، بعد از مدتی قدم هامون اندازش به جایی میرسه که از اول فکرش رو نمیکردیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مقیسه

اپلیکیشن loop habit tracker

برنامه ای که حدود یه هفته استفاده میکنم اسمش هست لوپ هبیت ترکر. کار این نرم افزار اینه که ما ابتدا میایم و کارهایی رو که دوست داریم برای خودمون به عادت تبدیل کنیم رو توش مینویسیم و وارد میکنیم. و کاری که باید کنیم اینه که هر روز بریم و جلوی اون کار یه تیک قشنگ بزنیم. به همین سادگی. سادگی و طراحی جالب این نرم افزار به طرز جالبی اعتیاد آوره. البته از نوع مثبتش.

آخر شب رسیده و داریم میریم بخوابیم وقتی اپلیکیشن رو باز میکنیم و روزمون رو مرور میکنیم و تیک هامون رو میزنیم یه حس خوبی میگیریم و با خیال راحت به خواب میریم. این اپلیکیشن میتونه گزارش های خیلی خوبی بده. الان بعد از یه هفته وقتی میبینم جلوی یه کار هفت تا تیک سبز خورده دلم نمیاد تا ادامش ندم. این دقیقا چیزی بود که قبل از این اپلیکیشن برعکس بود. یعنی تا سعی میکردم یه کار رو به عادت تبدیل کنم بعد از مدتی رهاش میکردم.

برنامه جالبیه و پیشنهاد میکنم یه بار نصب و امتحانش کنید. این برنامه رو از گوگل پلی دانلود کنید.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد مقیسه

انتخاب با ما

آریانا گرانده به تازگی آلبودم جدید خودش رو منتشر کرده. از بین 12-13 آهنگ آلبوم یه آهنگش بیشتر برام دلچسب بود. آهنگ RING از آلبوم Tank you، Next.

به گوش دادن به آهنگ های خارجی عادت کردم. بعضی‌هاشون رو ممکنه معنیشون رو نفهمم اما بازم با پررویی گوش میدم. یه حسنی داره که وقتی یه آهنگ خارجی گوش میدم و تقریبا نمیفهممش حس میکنم حد اقل از خیلی از آهنگ های فارسی خودمون بهتره :))

آخه خدایی هم شما به آهنگ‌ها و سریالها و فیلمای ایرانی نگاه کنین. مسخره نیستن؟؟ انگار یه بچه ی قد دبستانی که بازی گری هم بلد نیست از روی لجبازی اومده تو تلویزیون نقش بازی کنه. نقش ها کاملا ساختگی و بی مزه. یجورایی عادتمون دادن به این موجودات بازیگر. مثل همونهایی که تو اخبار باهاشون مصاحبه میکنن. آیا جز خنده شایستگی دیگری دارند؟ همین الان که دارم اینا رو مینویسم تلویزیون روشنه و یکی داره با صدای گوش خراشی داد میزنه. دهن گشاد و فکر منقبض شده. کنتوری هم که نمیندازه... غر زدن بسه. پیشنهاد میکنم این آهنگ قشنگ رو بشنوید و خدا رو شکر کنیم که حداقل میتونیم انتخاب کنیم که به چی و کی گوش بدیم.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد مقیسه

زبانِ دل

یکی از دوستان ترک زبان میگفت وقتی ترکی حرف میزنم با قلبم حرف میزنم و وقتی میخوام فارسی حرف بزنم اول با سرم فکر میکنم و بعد به قلبم میبرم و بعد حرفی که باید رو میزنم.

زبان اصلی یا گویش اصلی منم فارسی نیست. توی خونه و حتی توی سرم هم سبزواری حرف میزنم. حرف‌های این دوست برام جالب بود. منم چنین حسی رو نسبت به گویش خودم دارم. وقتی سبزواری صحبت میکنم واژه ها پر احساس تر میشن و فراز و فرود بیشتری دارن اما وقتی به فارسیِ تهرانی صحبت میکنم وقت حرف زدن زیاد فکر میکنم و معمولا صدای یکنواختی دارم.

زبان دل زبانیه که از مرحله ی فکر کردن گذشته. هم صحبت کردن به زبان دل شیرین تره و هم شنیدنش دلنشین تره. همین چند وقت پیش توی نرم افزار کست باکس وقتی به پادکست های Data Skeptic گوش میدادم با خودم فکر میکردم که میزبانش که آقایی به نام kyle Polich بودن چقدر زبان گرم و جذابی دارن. زبان دل به هر زبونی هم که باشه گوش دادن بهش دلنشینه، مثل شیر گرم قبل خواب.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد مقیسه

قضاوت‌های پر خطا

امروز وقتی در مورد یکی از آدمهای بدنام اوایل انقلاب حرف زد توی ذهنم شروع کردم به جمع آوری تمام اطلاعاتی که درباره او توی ذهنم داشتم. اطلاعاتی که بیشترشان جهت گیری منفی ای داشت. تصویر او در ذهنم آدمی بیرحم، قاطع، و کسی بود که جون انسان ها براش مهم نیست. نمیدونستم که اطلاعاتی که توی مغزم در حال تلاش برای جمع کردنشونم به هیچ دردی نخواهد خورد. همون اول به اولین جملاتش ضربه فنی شدم.

اونچه میدونستم و اونچه بهم گفته شده بود رو گذاشتم کنار هم .سهم من شرمندگی بود از اینکه چقدر نسبت به آدمهایی که نمیشناسم تحت تاثیر نظرات افرادی هستم که صلاحیت و انصاف لازم رو ندارند.

تصمیم گرفتم تا اطلاع ثانوی تا کسی را ندیده ام و با او از نزدیک آشنا نشده ام، حتی نظرات خودم رو هم درباره او به رسمیت نشناسم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد مقیسه