به دستانم نگاه میکنم. قسمت اعظم حس لامسه بدنمون در اون نقطه فعاله. یک ورودی تمام عیار. چیزی مثال کیبورد یا موس در کامپیوتر. ورودی ها که نباشن کامپیوتر عملا کاری برای انجام نداره.

دوسه روزه که دستام رو بیشتر حس میکنم. باهاش شهر و فلزات و هر جایی که میرم رو لمس میکنم. کثیف یا تمیز فرقی نداره، خرجش نهایتا یه شست و شوی دسته! دیگه سعی نمیکنم وقتی قراره چیزی رو بردارم یا جابجا کنم با اکراه این کار رو انجام بدم. یا وقتی تو مترو هستم از گرفتن دستگیره ها خودداری کنم. بعد یه مدت میدونم به معنای واقعی دستام رو خیلی خیلی بیشتر حس خواهم کرد. دستها دوباره بخش مهمی از بدن میشند.

دستها نعمتهای بزرگی هستند. از تونی بوزان بود که خوندم حر کت دادن دستها حتی میتونه در یادآوری کلمات به ما کمک کنه.

عمیقتر باید دستهامون رو به کار ببریم. جوری که هر روز بیشتر و بیشتر اون رو بخشی از بدنمون ببینیم.