این یکی دوهفته کمک کرد تا به یه گذاره برسم که فکر میکنم از حالا به بعد نقش تاثیر گذاری توی زندگی و آینده خواهد گذاشت.

رشد و بلوغ در نتیجه‌ مجموعه ای از  تصمیمات هزینه‌بر بوجود میاد.

تصمیمات هزینه بر حالا واژه ای کاملا مثبت برای من تبدیل شده. تصمیمات هزینه بر تصمیماتی هستند که پیامدی دارند و این پیامد هزینه هایی داره و این هزینه ها هم برای ما کم اهمیت نیستند. در واقع این هزینه ها گاهی از جنس خستگی اند، گاهی از جنس درد، گاهی از جنس ترس، گاهی نگرانی، گاهی از دست دادن و گاهی پشیمانی. تصمیمات کم هزینه باعث کارهایی میشه که هزینه ی بسیار کمی از ما میبرهریال مثل وقت کم، پول کم، توجه کم و ...

من وقتی تصمیم میگریم زبان یاد بگیرم میتونم مجموعه ای از راه های ممکن رو پیش خودم تصور کنم (اگر همت کرده باشم که جدی یاد بگیرم) چندین و چند راه برای بهتر شدن وجود داره. میشه فیلم ببینم، پادکست گوش بدم، متن انگلیسی بخونم، با کسی صحبت کنم، تو شبکه های اجتماعی یه دوست خارجی پیدا کنم و کلی راه های دیگه.

هر کدوم از این تصمیمات میتونه هزینش حداقل وقت و انرژی گذاشتن باشه و در مراتب بالاتر استرس و فشار به خودمون برای انجام درست اون کار باشه. هر چی این هزینه بیشتر باشه برای ما مفیدتره. چرا که مغز ما جوری برنامه ریزی شده تا چیزایی که مهمه رو قبول کنه و باقی اطلاعات ورودی رو با فیلتری کمرنگ تر کنه. تصمیمات هزینه بر اطلاعات جدید رو به درجه اهمیت بیشتری به خورد خودش میده و این در مدت کوتاهی حسی از پختگی رو برای ما خواهد داشت. و در دراز مدت احتمالا چیزی که بهش بینش میگن. فقط کمی باید تلاش کنیم که پیامد های تصمیمون رو خوب برای خودمون تحلیل و هضم کنیم و در آخر به گذاره مفیدی برسیم. جریمه شدن ما در بزرگراه میتونه ما رو به این گذاره برسونه که تمامی پلیس های آدمهای عقده ای ای هستند یا میتونه مارو به این برسونه که پلیس داره وطیفش رو انجام میده تا آدمها بتونن با آرامش در کنار هم رانندگی کنن.

این جمله از ویلیام بلیک رو توی پنل وبلاگم پررنگ نوشتم که:

سیر مدام به خرد منتهی می‌شود.

سیر مدام باید پر از تصمیمات پرهزینه باشه.

بیایم و با این تصمیمات دوست باشیم!