جایی برای مرور زندگی

شروع دلنوشته ها

نیمه ی دوم پارسال بود (نیمه دوم سال 94) که توی حوزه ی علمیه امیر المومنین یه مدتی کار کتابخونه ای کردم. اونجا کارم برای حدود چهار ماه ورود اطلاعات کتابا به نرم افزار بود. یه قسمتی از کارم لازم بود تا تاریخ نشر کتابا رو وارد کنم و چون بعضی ها قمری بود بخاطر یکدست بودن تاریخ ها رو به شمسی تبدیل می‌کردم. برای اینکار از سایت تایم.آی آر استفاده می‌کردم. حرفایی که الان برای اولین حرفام در عاشقانه ها می‌خوام بزنم رو با چیزی که توی این سایت دیدم شروع می‌کنم. سایت تایم دات آی آر یک قسمتی داره که به صورت تصادفی هر بار از سایت نقل قول های ویکی پدیا یا به عبارتی ویکی گفتاورد یک سخن رو از یکی از بزرگان انتخاب و اونجا می آورد. و منم هر روز که می‌خواستم کارم رو شروع کنم با ذوق خاصی اولین کاری که می‌کردم همین بود که اون صفحه رو باز کنم و پیامش رو بخونم.
پیامی که یک روز دیدم این بود.

محمد مقیسه

توی زندگی هر کسی شده گاهی بعضی حرفا عجیب به دل آدم می‌شینه و آدم رو تحت تاثیر قرار می‌ده. این عکس رو ازش ذخیره کردم و مدتی به عنوان پس زمینه روی صفحه مانیتور گذاشتم تا هر روز ببینمش. می‌گذرم ازین که اون مدتی و توی اون برهه از زندگیم چقدر فکرم پریشون بود و فکرم هیچ نظمی نداشت و در یک کلام پریشان به معنای واقعی کلمه بودم.
حرفایی که می‌زنم شاید جواب سوال های زیادیه که هر آدمی ممکنه توی یک دوره ای از زندگیش برای پیدا کردن جواب از خودش بپرسه، که چطور آدمی می‌تونه یه عاشق واقعی باشه. اصلا عشق واقعی چطوریه. خود عشق چیه و فرقش با دوست داشتن (جدا از جواب های کلیشه ای) چیه؟ آیا آدم عاشق باید از همه چیزش بگذره و فقط به معشوقش فکر کنه. ایا باید خودش رو فراموش کنه. روح کوچیک میتونه عاشق بشه؟
دوست دارم توی عاشقانه ها (دل نوشته ها) ازین حرفا بزنم. عشق رو خیلی از ماها خلاصه شده توی رابطه ی دو نفر می‌بینیم. اما نه خیلی بزرگتر از اون چیزیه که فکرش رو می‌کنم.
 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مقیسه

یادگیری

یاد گرفتن کاری که ما هر روز توی زندگیمون در حال انجامش هستیم. چه به صورت آگاهانه و چه به صورت نا آگاهانه توی زندگیمون جریان داره. چه کسی که دنبالش باشه چه کسی که بهش فکر نکنه و چه کسی که بخواد در مقابل یادگرفتن مقاوت کنه چنین کاری غیر ممکنه . ما توی زندگیمون در حال یادگرفتنیم ،‌حال انتخاب اینکه چه چیزی رو برای یاد گرفتن انتخاب کنیم قسمت زیادیش دست خودمونه. بهانه ای وجود نداره ما دست خودمونه که چی رو یاد بگریم . می‌تونیم سال ها توی مدرسه بگذرونیم و تصمیم داشته باشیم که مثلا درس عربی رو یاد نگیریم در صورتی که واقعا تصمیممون این باشه.
خیلی ها در مورد یادگرفتنه یادگیری هم حرف زدن که حرفاشون قطعا سودمنده. چرا که اینم مهارتیه برای اینکه بهتر یاد بگیریم و انتخاب کنیم که چی یاد بگیریم. در موردش میشه خیلی حرف زد و نوشتنش توی دوسه پاراگراف فقط نقش اشاره داره. اطلاعات مفیدی در مورد یاد گیری رو می‌شه توی مهارت یادگیری خوند. باید در موردش خیلی گفت و شنید. بهر حال زندگی و یادگیری رو بهتره دو تا چیز جدا از هم در نظر نگیریم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مقیسه

شب بیداری ها

 از آخرین روزنوشته حدود ده روزی میگذره . ایام امتحانات هم اولش گفتم بنویسم اما از جایی به بعد ترجیه دادم این کار رو نکنم تا برای درسا فکرم و وقتم کمی آزاد تر باشه. خلاصه امتحانا شنبه تموم شد و امروز سه شنبه است و الانم ساعت نزدیکای شیشه. از همون شنبه جایی برای کار دانشجویی می‌رم. این جا کارش شب هاست که میشه شیفت 3 و از ساعت 23 تا 7 صبحه. این هفته اولین باراییه که اینقدر بیدار میمونم و شبم رو به صبحم وصل می‌کنم. خوابم خب کمتر شده اما به مرور تنظیمش می‌‌کنم که کمتر اذیت کنه،‌ تا الانم چندان سخت نبوده. تنها فرقش یه شیوه زندگی دیگه رو دیدم. یه زمانایی بود که چندان دور هم نیست، اگه خوابیدنم از ساعت چهار می‌گذشت عصبی بودم که چرا اینطوری شد و چرا کم خوابیدم. روی ساعت خوابم حساسیت داشتم، طوری که زمین به آسمون بیاد باید 6 ساعت خواب پیوسته می داشتم.
بگذریم ...  از حس این سه شبی که گاهی تا دوازده ظهرش بیدار بودم بگم.  این چند روز بیداریه شب هام مصادف شده با نبودن بیحوصلگی، کلی کار دارم که انجام بدم و وقتم رو پر کنم جای این که برم و بخوابم. روز اول که فوق العاده بود،‌ تا صبح بیدار بودم،‌درسام رو انجام می‌دادم ،‌کارای اینجا رو می‌کردم و چایی می‌گذاشتم و کارای دیگه.
چیزی که منو توی این سه روز بیدار نگه می‌داشت جای اینکه خوابم ببره . خودم بودم که خودمو بیدار نگه می‌داشتم،‌خودمو جوری سرگرم کردم و با حرارت و انرژی کار می‌کردم که حتی به خواب فکر هم نمی‌کردم.این دوسه روز اندازه ایام امتحانات که خونه نشین شده بودم کلی جا رفتم .
یادمه توی احساس گناه خفیف در مورد سه تا چیزی که توی هر موقعیتی برای آدم تصمیم می‌گیرن گفتم. قبلا عامل بدنی همیشه مقاومت می‌کرد اما الان بیشتر دوسته تا کسی یا چیزی که بخواد مقاومت کنه. اینجا از یک و دو خلوت می‌شه و حدود چهار پنج ساعتی دیگه کسی بهت کاری نداره و خودتی و خودت که هر کاری دوست داشتی انجام بدی.
این چند روز کمکاریم رو سعی می‌کنم با نوشتن و خوب نوشتن جبران کنم.تو این چند روز کلی چیز یاد گرفتم که امیدوارم تو ذهنم ثباتش بیشتر بشه و بیشتر تکرار کنم تا همون بشم. اگه شد به مرور چیزایی می‌گم که تو این مدت هی برام تکرار می‌شده تا الان که بهتر و زیباتر میبینمش.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مقیسه

شروع امتحانات

امروز 11 دی اولین امتحان دوره ارشدم بود. امتحان سختی هم بود. یک هفته ای می‌شد که وارد اجتماع نشده بودم و خونه بودم و به کارا می‌رسیدم و به بی‌کاری هام. قبلا یادمه در چنین حالت هایی یه چیزی مثل اضطراب می‌گرفتم. آدم باید بیرون هم بره و توی اجتماع بگرده، با دوستاش باشه و وقتش رو با حرف زدن بگذرونه. ذهنی که حرف نزنه و با خودش حرف می‌زنه و بعدش ... این خوب نیست. آدم باید ذهنش در حال فکر کردن باشه چالش داشته باشه ، خب اگه اینطوری نباشه با یه مرده چه فرق داره غیر اینکه فقط انرژی و ماده مصرف می‌کنه. نوجوون ها به کار با کامپیوتر و پلی استیشن و بازی های اندرویدی علاقه دارن. میگم "علاقه" ولی ای کاش علاقه باشه! بیشتر وقت گذروندنه.و نمی‌گم وقت تلف کردن چون همه ما بچه بودیم و از بچه ها انتظاری نمی‌ره.
 امروز تو اتوبوس که سمت مترو می‌رفتم آگهی موسسه محک رو تو اتوبوس دیدم. مالکش می‌گن یه خانمه که شاید بدون هیچ چشم داشتی داره این کار هارو می‌کنه. فقط به خاطر عشق و علاقه  که به کارش یا اون بچه ها داره. به آدم های دیگه که چرا بعضی کارها رو واقعا عالی انجام می‌دن. این همه انرژی و تلاش و خود انگیختگی از کجا میاد.
خیلی از ما تو زندگی خودمون زندگی نمی‌کنیم. دائم چشممون تو زندگی دیگرانه. نمونه مبالغه شدش نگاه ما به زندگی آدمای مشهوره، بعضی از ماها عاشق اینیم ببینیم هنرمند مورد علاقه مون الان با کیه، چه لباسایی می‌پوشه، چه غذاهایی میخوره و چه عطری می‌زنه.زندگیشون انقدر برامون جذاب شده که زندگی خودمون رو فراموش کردیم. توی روز توی زندگی شاید ده بیست نفریم و از زندگی یکی می‌پریم توی زندگی یکدومه دیگه. بازم می‌گم این مبالغست. اما چندان هم غیرواقعی نیست!
اگه هرکی پی زندگی خودش باشه و واقعا به معنای واقعی کلمه باشه  دیگه وقتی نمی‌کنه که بخاد توی زندگی دیگران باشه. و جالب تر اینجاست که زندگیش رو اب مشکلات احتمالیش دوست خواهد داشت ، جوری که علاقه ای هم به چنین کاری نداره.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مقیسه

از خودت خارج کن تا بتوانی بدست آوری

بنظرم درسایی که ادم خودش تجربه نمی‌کنه فهمیدنشون زمان می‌بره، یک زمانی در یک جای دیگه یک اتفاقی یا یک چیزی اون حرف و نصیحتی که بهت شده بود و پذیرفته بودی رو یهو وارد دل مغزت می‌کنه. یک هو می‌مونی که چی شد، و تاثیری روت می‌ذاره که شاید تا آخر عمرت آویزه ی گوشت می‌مونه. شنیده بودم که برای اینکه چیزی رو بدست بیاری باید چیزی رو از دست بدی. شایدم بهتره بگم که باید چیزی رو از دست بدی تا چیزی رو بدست بیاری. سادست اما تو فکر من پیچیده شده.
اینو از یه معلم و استاد خوب شنیدم و توی زندگیم بارها داره به شکل های مختلف در جاهای مختلف برام تکرار می‌شه.
اگه علمی داری و به کسی ندیش و همه اش رو از خودت بیرون پرت نکنی جا برای دانسته جدید نمی‌مونه، این راز موفقیت خیلی از شرکت هاست. کارمندان کم بازده رو بیرون بریز تا جاشون رو افراد خوب بگیرند یا اینکه آموزششون بده. تولیدت رو ارائه کن کاملش کن، دائم فیدبک بگیر و بعد از این که به حد اعلاء رسوندیش  بگذر و بفکر تولید بعدیت باش. توی زندگیت درگیر خودت که باشی دائم در حال مقایسه خودت با دیگران که باشی کجا جا برای تصمیمات مهم توی زندگیت هست. مغز آدم یک ظرفیت داره نمی‌تونی چند تا کار رو باهم انجام بدی و انتظار بازده بالا داشته باشی. تا فکر‌های بیهوده رو دور نریزی و تا خودت رو قانع نکنی برای اینکار شاید هیچوقت بهترینتو نبینی.
به قول همون معلم و استاد ما مثل موشکیم، برای حرکت، برای بالا رفتن باید سوختمون رو به بیرون پرتاب کنیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مقیسه