برای یکی از درس ها، تحقیقی رو باید تا آخر ترم که دوسه هفته دیگه میشه تحویل بدم. برای اینجور کارا یاد گرفتم سعی کنم اتلاف وقت و هرزگردی نداشته باشم اما بنا به عادتی که از نوجوانی دارم موقع کار همه جا می‌رم ، مثل اسبی که افسارشو دستت نگرفتی و هر جا غذایی آبی ببینه میره سمتش.
میدونم دنبال چی هستم و یا حد اقلش قبل از شروع سعی می‌کنم تعیین کنم که دنبال چی هستم (همین مهم‌ترین چیزیه که کمک می‌کنه گم و سر در گم و گیج نشم) و برم دنبالش بگردم اما وسط گشتن برای پیدا کردنش یهو یه موضوع جالب می‌بینم و می‌رم توی یک دنیای دیگه. مدتی اونجا سرگرم می‌شم، چیزایی یاد میگیرم، بخودم میام و با اصرار خودم که "محمد تو دنبال اینا نیستی" برمی‌گردم به همون مسیری که باید برم.
دوباره شروع می‌کنم به خوندن و و ممکنه این اتفاق بازم بیفته. این خب یه خوبی یی داشت که با دو تا سایت عالی آشنا شدم ، یه اصطلاحی هست به اسم فراید سرندی پی تی که اسمشم جالبه و همون موجود عجیب دریایی کارتن دوران بچگیمون هست.
حرفم این هست که یه تنبلی درونی برای نچسبیدن به کاری که دارم می کنم میاد سراغم که باعث میشه که وسط کار، وقتی هنوز شروع نکردم و حتی وقتی که به جای خاصی نرسیدم دست از کار بکشم و برم راه برم و خودم رو با چیزای دیگه که اغلبم الکی هستن سرگرم کنم. نتیجه ی بدی که این کار داره باعث میشه احساس اشتباه کردن خفیفی درونم رو بگیره، فکر کنم و کمکم آشفتگی و اضطراب و پریشانی که دقیقا توصیف کننده حال اینجور مواقعم هستن درونم ایجاد بشه.
این جور مواقع باید این رو یادم بیارم که ادم ها در هر لحظه  برای انجام هرکاری سه نوع فکردارند که از سه منبع مخلتف میاد ، از بدن، از احساس و اون یکی هم از عقل.
بدن همیشه اتفاقات رو جوری می‌بینه و تصمیمات رو جوری میگیره که کمترین کار رو کنه و کمترین فشار بهش بیاد (همون تنبلی بخاطر تصمیم ایشونه!). منبع دوم یعنی احساس، تصمیم به انجام کار هایی می‌ده که احساس خوبی به انسان بده( حالا میخواد این حس خوب هر چیزی باشه) و منبع سوم هم عقله که دستور به انجام کاری میده که درسته یا لااقل فکر میکنه که درسته. این همون حسیه که وقتی می‌دونیم کاری درسته و انجامش نمی‌دیم (به هر دلیلی) سراغمون میاد و یه گوشه از فکرمون رو اشغال میکنه، حس خوبی بهمون نمی‌ده و هی در نقش وجدان بر اعصابمون چنگ میکشه که بهش توجه کنیم.
دلیلی که میشه برای این احساسم موقع فرار از کاری که باید کنم گفت همینه شاید. میدونی باید چکار کنی اما خودت رو میخای گول بزنی. گولم میاد و اینجوری با اون احساس تورو میزنه و فیتیله پیچت میکنه تا ادب بشی!