جایی برای مرور زندگی

۲۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مطالعه» ثبت شده است

ادوارد دبونوی بی‌نظیر و کتاب شش کلاه تفکر

چند روزیه خوندن کتابی رو شروع کردم. نویسنده کتاب ادوارد دبونو و عنوان کتاب شش کلاه تفکر هست. در حین خوندنش این کتاب چیزی که مدام باهاش مواجه شدم غافلگیری در هر صفحه از کتابه. جوری که چندین بار در زمان خوندن کارم رو متوقف کردم و با تعجب از خودم پرسیم یعنی چطور یه نفر (نویسنده کتاب) میتونه انقدر بفهمه.

چیزی که تو این کتاب دیدم مهارت استادوارانه یک نویسندست برای رساندن پیامش جوری که باید باشه. مثل کسی که مراقبه یوقت دچار برداشت اشتباه نشی. مثل راننده هواپیمایی که مدام چک میکنه که هواپیما در مسیری که میخواد باشند. مدام سیگنالهای هدایت کننده میفرسته و مدام تکه های پازل مارو بیشتر بدستمون میده. شاید بتونم میزان شگفت زدگیم رو در حین خوندن این کتاب رو با کتاب قدرت عادت از چارلز دوهیگ مقایسه کنم.

دبونو تو کتاب شش کلاه تفکر به چیزی میپردازه که ما بوسیله اون به کارای دیگه میپردازیم. چیزی که کمتر بنظرم بهش بها میدیم و حتی فکرشم ممکنه به ذهنمون نرسیده باشه که چنین چیزی رو لازمه بدونیم و براش وقت بگذاریم. دبونو تو این کتاب به شیوه های فکر کردن می‌پردازه.

من تا قبل از این کتاب فکر میکردم طبق تجربم فکر کردن رو بلدم. تصور من این بود که فکر کردن شامل دریافت اطلاعات و داده ها از بیرون و تلاش برای سنتز و ترکیب اونها و ایجاد پیوند بین اونهاست. چیزی شبیه کاری که کامپیوتر در حال انجام اونه. اما حالا دارم متوحه میشم که این تصور من تنها یکی از شش دسته بندی دبونو از روشهای فکر کردنه.

دبونو در این کتاب روشهای فکر کردن رو به شش دسته تقسیم کرده. او تو این کتاب از استعاره کلاه استفاده میکنه و دلیلش رو هم به خوبی توضیح میده. او از رنگ ها برای افتراق بین کلاه ها استفاده میکنه و باز هم دلیلش رو با استدلالهای قابل قبول و واقعی و همینطور علمی خودش توضیح می‌ده. چیزی که تو این کتاب بارها داره تکرار میشه اینه که ما باید این 6 تا تفکر رو از هم جدا کنیم. و باز هم با ذکر دلایل توضیح میده که هرکدوم از این شیوه ها مسیر ها و شیمی های مختلفی در مغز دارند و جهش از مسیری به مسیر دیگه راحت نیست و بخاطر همین ما باید اینها رو از هم جدا کنیم. و استفاده همزمان از همه اونها رو به برداشتن چندین هنوانه با یک دستِ مغزی تشبیه می‌کنه.

شاید یکی از درسهای خوب این کتاب میتونه تمایز قایل شدن و شناخت بیشتر شیوه فکر کردن ما بشه. ازون کتابهاست که نمیشه روزنامه وار خوند و باید فهمید تا بشه به کار بست. و از اون کتابهاست که باید به کار گرفته بشه و حس شگرف یادگیری و عملی بودن رو باهاش تجربه کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مقیسه

فهمیدن مفاهیم، فهمیدن زندگی

حدود 28 روز می‌شود که مرتب یک کار را انجام می‌دهم. با خودم قرار گذاشتم و شروع کردم به انجامش. تصمیم شروع آن چیزی نبود که یک دفعه گرفته شود. تصمیمی بود که شاید در طی روند چند ماهه و شاید هم یکساله تلاش برای بهتر زندگی کردنم تبدیل به یک رویداد شد و تصمیم اتفاق افتاد.

حال از کجا دقیقا یادم هست که 28 روز از شروعش گذشته؟ چون امروز مجموع تمرین 5 کلمه در روزم به عدد 140 رسید. 4 هفته پبش با خودم قرار گذاشتم تا روزانه 5 کلمه را انتخاب و روی آن فکر کنم، نه از آن فکرها که سعی کنم از «هیچ» چیزی دربیاورم. برای تک‌تک این مفاهیم در گوگل جستجو میکنم به طوری که الان دیگه با اولین کلمه ای که وارد گوگل می‌کنم احساس می‌کنم گوگل داره می‌گه: هان؟ چیه؟ باز میخوای بزنی فلان چیز چیست؟! خسته نشدی؟ باشه بگو ببینم چی می‌خوای!! :)

خلاصه اینکه نتایج را میخوانم و نکته برداری می‌کنم. نمیدانید چقدر در طی این چهار هفته تعجب کرده ام از مفاهیمی که در ظاهر بی ربط به هم میدانستم و چه ارتباط محکمی بینشان وجود داشته. یکی از بهترین کارهایی بود که شروع کرده ام و قرار است تا پایان سال با همین فرمان به 800 کلمه برسم. غیر از این چیزهای جانبی که در کنار آن احساس میکنم میتوانیم یاد بگیریم هم ارزشمند است. مثل اینکه نتایج را چگونه ارزشگذاری کنیم. کدام ها را باید نادیده گرفت، کدام ارزش دارد تا بعدا درباره اش بیشتر بخوانم. چیز فوق العاده کشف ارتباط های میان مفاهیم است. نمیتوانم احساسی که به آدم می‌دهد را توضیح بدهم و باید خودتان در معنای یک مفهوم خودتان را غرق کنید و در موردش اطلاعات جدید بدست بیاوردید تا بفهمیدش. به قول بوکوفسکی : «سعی نکن» و باید صرفا جاست دو ایت.

اینجا جا داره حرفهای معلم شعبانعلی رو هم در این مورد اضافه کنم، جایی که می‌گفت ما باید معنی مفاهیم رو بفهمیم. وقتی فهمیدیمشون، اگرخوب باشه می‌تونیم به سمتش بریم و اگر بد باشه میتونیم ازش فاصله بگیریم.

یکی دیگه از موهبت های این تمرین اینه که تمایز دادن مفاهیمی که قبلا فکر می‌کردیم یکی هستند یا نزدیک به هم هستن رو یاد می‌گیریم و به معنای واقعی در جهت ساختن دنیایی بزرگتر با مفاهیمی بیشتر قدم می‌گذاریم. دنیایی که سعی نمی‌کنیم با همون مفاهیمی که در جیب داریم باقی دنیا رو تفسیر کنیم. بلکه پذبرا هستیم برای اینکه هر چیزی رو درجای خودش و جوری که هست بفهمیم و در جای خودش به کار ببریم. یک حسی بهم میگه با اینکار واقعا دنیامون بزرگتر می‌شه.

پی نوشت: منبع تصویر سایت متمم می‌باشد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مقیسه

روش من برای مطالعه و یادگیری موثرتر

چیزایی که اینجا می‌گم برای من کار کرده و مفید بوده و صرفا به عنوان یه تجربه کوچیک می‌نویسمش. امیدوارم برای شما که می‌خونید ایده هایی داشته باشه.

تازگی ها برام سوالی پیش اومده بود که چطور نوشته های وبلاگهای دوستان رو بخونم جوری که غیر از استفاده از مطالب خوبی که می‌نویسند چیزی واقعی و اثر گذار هم در من شکل بگیره. منظورم هم به طور خاص ساختار دادن به این مطالعه هاست. اما قبلش...

دو سال پیش من و پنج شش نفر از دوستان رفته بودیم پیش یکی از اساتید تا برای کنکور ارشد راهنمایی‌مون کنند. دکتر زین‌العابدینی بین صحبت‌هاشون تشبیه جالبی رو استفاده کردند که در ذهنم هک شد. گفتند که مطالعه و خوندن شبیه ساختن دیواره. برای ساختن دیوار ما به دو تا چیز احتیاج داریم: آجر و ملات. آجر همون مطالب درسی و مشخصیه که ما داریم برای حرفه‌مون میخونیم و مهم هستند. ما میتونیم آجرها رو روی هم بگذاریم اما اون موقع صرفا آجرهایی رو داریم که روی هم جمع شدند. پس ما به ملات احتیاج داریم و ملات همون چیزاییه که دوست داریم بخونیمشون، شعر، داستان، رمان یا هرچی. و اینجوریه که دیوار ساخته می‌شه.

با این مقدمه میرم سراغ حرفی که می‌خواستم بزنم.

راه حل فعلی من برای داشتن ذهن منسجم تر در مطالعه و یادگیری اینه که بعضی از مطالبی رو که در طول روز میخونم انتخاب خودم باشه و روش کنترل داشته باشم. و این کنترل یعنی که تا حدودی بدونم چی میخونم، از کجا اومده و چیزی که دارم میخونم قراره چه تکه ی پازلی رو برای من حل کنه یا نکته هایی رو برام مشخص کنه که نمیفهمم و بعدا راجع بهش باید بخونم. خصوصیت این جور خوندن اینه که یه نخ نامرئی تمام اینها رو به هم وصل میکنه و چیزی نامربوط توش پیدا نمیشه.

مثلا امروز داشتم کتابی راجع به عزت نفس می‌خوندم (چند روزه) بعدش به کتاب آنلاینی رسیدم که در مورد اهمال‌کاری بود. فردا ممکنه سراغ فایلهای صوتی دکتر هلاکویی راجع به این موضوع برم و بعدش چند تا فیلم یوتیوب رو تماشا می‌کنم. این کارها همه به هم وصله در نهایت چیزی که از این یادگیری های به ظاهر پراکنده اما باطن متصل در ذهن من ایجاد می‌شه یه شاکله کلی (اما هنوز ناقص) از موضوعه که به شکل زیبایی ساختار داره. توی این کار مطالب طولانی مفیدتر هست. پس احتمالا متوجه هستید هنوز وقت رفتن سراغ نوشته های وبلاگی نیست.

بعد از این که در مورد موضوع به یک کلیتی رسیدم اون وقت به گزینه هایی که برای خوندن دارم جستجو و گردش در وبلاگ ها رو هم اضافه می‌کنم. با این تیر به دو تا هدف می‌زنم. یکی اینکه چیزایی رو که خوندم دوباره برام مرور می‌شه  و بعدش اینکه زاویه های جدیدی از موضوع رو از زبون آدم‌هایی مثل خودم می‌شنوم. و باز هم ایده می‌گیرم که چیا و کجا ها رو بخونم. تا اینجای کار درحال شکل دادن به آجرهایی بودم که باهاشون دیوارم رو بسازم.

اما ملاتی که برای اجرها می‌سازم مربوط می‌شه به وقتهای استراحت که بیشتر جنبه سرگرمی داره. اون موقعست که می‌تونم بشینم و با فکری بازتر وبلاگ دوستان و مطالبی که دارم رو بخونم و فکرم رو آزاد بگذارم تا روی هر موضوعی که خواست حرکت کنه و سوئیچ کنه بدون اینکه دیکه بخوام کنترل سفت و سختی رو روش داشته باشم. خیلی از ایده ها می‌تونه تو همین مرحله شکل بگیره. لئو بابوتا هم میگه که هم تمرکز و هم حواسپرتی هردو اهمیت دارند. حواسپرتی اگر به صورت کنترل شده و با میل خودمون باشه میتونه می‌تونه پنجره ای باشه به سوی خلاقیت و ایده پردازی (+).

بنظرم برای یادگیری بهتر ما به هردو احتیاج داریم. بدون ملاتِ مطالعه پراکنده، خودمون رو از ایده های جدید و حرفای متفاوت محروم میکنیم و بدون مطالعه عمیق و متمرکز حس پیشرفت رو تجربه نمی‌کنیم. مثل کسی که آواره و سرگردون هر لحظه سراغ چیزی می‌ره و فکر می‌کنه که داره مطالعه می‌کنه.

پی‌نوشت: این طرز مطالعه رو به تازگی برای خودم ایجاد کردم اما نتیجه چک کردن چندین روش مطالعه در طول حدود چهارماه بوده.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مقیسه

وبلاگ را جور دیگر باید خواند

دارم به این موضوع فکر می‌کنم که شاید طرز وبلاگ خوندن و کلا مطالعه های وبلاگی خودم رو دارم با روشی نادرست یا کمتر بهینه انجام می‌دم. اولا این مشکل رو تونستم تو کتاب خوندن به شکل قابل قبولی حل کنم که شاید بعدا در موردش نوشتم اما در مورد وبلاگ خوندن و مقالات کوتاه نه، چون قضیه اونها کمی متفاوته. پیام های تلگرامی رو هم که به کلی کنار گذاشتم.

حتی آموزنده ترین پیام های تلگرامی رو اول به خاطر حجم کم و نا پیوستگی‌شون و بعد هم به دلیل بالابودن سرعت Switch بین پیام‌ها نمی‌شه زیاد جدی گرفت و نباید هم گرفت. این عقیده و نظره شخصیمه. شاید بشه به عنوان ایده روی این پیام ها حساب باز کرد. بنظرم باید بستر یادگیری رو جدا از بستر‌های ارتباطی و سرگرمی کرد. قاطی کردن اینها چیزی جر گنگی و سردرگمی برای ما نخواهد داشت.

آیا معیاری برای مطالعه بهینه وجود داره که بشه اندازش گرفت؟ بهینه به این معنی که بعد از خوندنش این حس رو داشته باشیم که چیزی به ما برای همیشه اضافه شده. از نظر من بله وقتی یه نوشته به درونم نفوذ کنه به کمک شاخک‌های درونیم که قابل توضیح نیست می‌تونم اون رو بفهمم (پیشنهاد می‌دم اگر تجربش نکردید سعی نکنید بهش فکر کنید). نوشته های وبلاگی اینطور نیست. چون یا خارج از دغدغه فکری اون موقع منه یا بسیار کوتاه و با موضوعات پراکندست. البته این به این معنی نیست که از خوندن مطالب خوب و مفید لذت نمی‌برم. من فقط به دنبال همون حسی هستم که بعد از خوندن کتاب بهش می‌رسم یا بعد از دیدن یک فیلم. قطعا شدنیه و راهی هم براش هست. باید با یک نوع نگرش خاص مطالب کوتاه رو خوند.

گاهی که مثلا سوالی برام پیش میومد و میرفتم با جستجو در گوگل سر از مطلب یک وبلاگ در می‌آوردم. اینجور موقع ها وبلاگ‌ها واقعا کار راه بندازن. اما به دنبال یه روش و الگو باید بود. نه اینکه سخت بگیرم‌ها و ذهنم رو مشغولش کنم اما خب بهش فکر می‌کنم.

اگر به جوابی رسیدم این جا براتون می‌نویسم. اگر ایده ای دارید یا این مسیر رو رفتید خوشحال می‌شم نکته هایی که می‌دونید رو بهم بگید.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مقیسه

لئو بابوتا، درباره خلاقیت

در مورد کتاب تمرکز قبلا گفته بودم. کتابی که نتیجه ی ترجمه گروهی تعدادی از دوستان نادیده بود. این کتاب نوشته لئو بابوتا و حاصل تعدادی یادداش است که آن هم به صورت اینترنتی و نه چاپی منتشر شده.

کتاب رو تموم کردم و از اون چند پاراگراف رو برای خودم اینجا می‌گذارم. موضوع این قسمت از کتاب در مورد خلاقیته که به نظرم خیلی خوب بود. یک جورایی خلاصه هم کردم.

خلاقیت یک توانایی شکننده و فریبنده است. اگر شما آن را تمرین نکنید به نحوی فرسوده و کند می‌شود به چیزی تبدیل می‌شود که همیشه از آن ترس دارید. اگر زیاد خود را پریشان کنید معیارهای دیگری که بر تمرکز شما موثرند توانایی خلق‌کردن را مشکل می‌سازند. اگر خود را تحت فشار قرار دهید خلاقیت به نحوی کمرنگ می‌شود و خود را پنهان می‌کند و در آنجا ماندگار می‌شود.

عوامل از بین برنده توانایی خلاقیت:

عوامل حواس پرت کننده- ترس- فشار

سعی کنید از قوه ی ابتکارتان استفاده کنید حتی درحالی که دیگران شمارا تحت نظر دارند. ذهن شما یک پروسه ی دشوار برای تمرکز کردن لازم دارد زیرا شما مدام توجهتان روی کسی است که شمارا تحت نظر دارد. تعداد کمی از اینگونه افراد استثنایی وجود دارند که می‌توانند تحت فشار خلاقیت به خرج دهند. آن‌ها یاد گرفته‌اند چگونه تمرکز کنند و در مقابل این فشارها در بسیاری از مواقع به انگیزه‌ای برای آن‌ها تبدیل می‌شود. برای بیشتر ما فشار کمتر به منزله بهتر بودن است زیرا به ما اجازه می‌دهد احساس آرامش و تمرکز بیشتری داشته باشیم.

عدم به کاربردن: وقتی ما در طول دوره‌های پیوسته از قوه ی ابتکارمان استفاده نمی‌کنیم وضعیت ترسناک می‌شود. وقتی ما از خلاقیت دست می‌کشیم و آن را عقب می‌اندازیم ما بسیاری از عادات کلیدی مورد نیاز جهت خلاقیت را از بین می‌بریم.

می‌خواهید یک کتاب بنویسید؟ بر همه ی کتاب تمرکز نکنید و یا حتی بریک فصل. بر یک فکر، بر یک صفحه، بر یک نیم صفحه و یا بر یک پاراگراف تمرکز کنید. اگر می‌خواهید یک پاراگراف بنویسید چنان سخت به نظر نمی‌رسد.

اگر شما از خلق‌کردن لذت ببرید به چیزی تبدیل می‌شوید که منتظر آن هستید. راه‌هایی برای لذت بردن از خلق‌کردن امتحان کنید تا هم یک سرگرمی شود و هم عاشق آن شوید.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مقیسه