جایی برای مرور زندگی

۱۵ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

انتخب موضوع برای نوشتن

معمولا انتخاب موضوع برای نوشتن اینجا گاهی به صورت وحیه! مثل موضوع امروز که به ذهنم می‌رسه و میل به نوشتن در موردش پیدا می‌کنم تا ببینم چیا در موردش توی ذهنمه که بتونم روی کاغذ بیارم یا اینجا بنویسم.خب من الان دارم توی مقطع ارشد تحصیل می‌کنم و یکی از چیزایی که ناگذیرا (چه دلبخواه چه از روی اجبار) باهاش سر و کار دارم برمی‌گرده به انتخاب، اونم از نوع موضوعش.
ما توی انتخاب تقریبا آزادیم تا بر اساس علاقمون زمینه ای رو انتخاب و کاری رو انجام بدیم. اما اگه علاقه ای نباشه چی؟ اگه یکی مثل من که مطالعش توی رشتش  کمه طوری که اگه هم‌کلام دو تا استاد بشه معنی بعضی اصطلاحات رو نفهمه چکار کنه.
بنظرم ادم باید برگرده به تجربیاتش و برگرده به عقب ، حتما یک چیزی حتی کوچیک پیدا میکنه که برای استارت بهش امید ببنده ، مثلا :
کسی ممکنه  که زیاد آهنگ گوش می‌ده که اینم نوعی تجربه توی زندگیه و قطعا از کسی که اصلا آهنگ گوش نمی‌ده یک چیزایی رو بیشتر می‌فهمه. بره و تاثیر موسیقی رو روی یک مبحث توی رشتش بررسی کنه این مثال کمی تخصصی شد اما می‌شه حتی توی زندگی عادی هم در موردش نوشت .یا کسی که افسردست (که این هم یک نوع تجربست) بیاد و در مورد اون بنویسه. چقدر نوشتن این جور چیزا سخته ولی مطمعنم از جایی ببعد لذت بخش می‌شه فقط باید ادامش داد. یا حتی کسی که دائم توی خونه باشه و تلویزیون ببینه هم موضوعی برای نوشتن داره. اینم یک تجربست که نباید کم ارزش یا بی ارزش دونست.پس هر کسی توی زندگیش تجربیاتی داره.
خیلی وقتا بوده که نمی‌دونستم و بخاطر ندونستنم خودم رو سرزنش می‌کردم ، تا جایی که حتی این کار نمی‌ذاشت چیزایی رو که بلد هستم رو هم بیان کنم.زیاد طول کشید تا بفهمم ندونستن عیب نیست اما ندونستن و ادای دونستن رو درآوردن بده. نمیدونم شما هم کسی رو دیدید که اطلاعات کم، توی سرو صورت و حرفاش داد می‌زنه. (ایشون ها نه این قدر دانند که ندانند که سکوت کنن و در حد چیزی که میدونن حرف بزنن و نه زحمتی به خودشون میدن که برن حتی شده کلمه بیشتر در موردش اطلاعات گیر بیارند که حرفاشون قابل قبول تر باشه) ما ادم ها دوست داریم از کمترین اطلاعات بیشترین تفسیر رو کنیم. حرف این جور آدما رو نهایت بشه در حد این که بهشون احترام گذاشته باشی گوش بدی.
برای نوشتن اگه مطالعه نداشتیم و حتی تجربه دلخواه از یه جایی شروع باید کرد. دکتر مهدی شقاقی استاد درس مبانی و آمار وقتی تو مسیر برگشت از دانشگاه باهاشون هم مسیر بودم تعریف می‌کرد که وقتی جوون بود کتاب زیاد می‌خوند و از یه جایی به بعد هر کتابی رو نمی‌خوند. این یعنی همون انتخاب. بگذریم که توی درس مبانی چه پدری از ما در میارن! درس سختیه چون توش مباحث فلسفی و نظریه زیادی داره که سنگینم هست. پس باید شروع کرد .با راه بیفت راه خودش بهت میگه که کجا باید بری. خودت راهی که باید بری رو یه زمانی از میان صد ها راه تشخیص می‌دی. این شعر خیام هم همین رو می‌گه.


گر مرد رهی میان خون باید رفت

وز پای فتاده سرنگون باید رفت
تو پای به راه در نه و هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مقیسه

روحیه کارآفرینی

کارآفرینی رو میگن که یه سبک زندگیه. هرکسی توانش رو نداره که کارآفرین بشه کسی که نتونه ریسک رو تحمل کنه کسی که در مقابل فشار عملکردش ضعیف بشه و حساس باشه کارآفرین شدنش سخته. کارآفرینی یک مدل زندگی برای افراده که آزادانه از نیروی فکرش برای رسیدن به پول و شاید از همه مهمتر(حال خوب) که کارآفرینا شاید هدف غیرمستقیم و ناخودآگاه اصلی شون این هست استفاده می‌کنن.
 برای ویژگی های شخصیتی که برای کارآفرین شدن خیلی پررنگه خیلی جاها گفتن و همه جا هست، چیزی که دارم بهش فکر می‌کنم و مهمه این که فرد برای خودش کار کنه، برای خودش زندگی کنه، و یک دنیای برای خودش بسازه که دیگران در اون جایی ندارن و اجازه ورود بهش رو هم ندارن. اون وقت توی این فضاست که شروع به کار می‌کنه و خلاقیت هاش رو بروز میده. از دنیای بیرون الهام می‌گیره، توی این دنیا رفت و آمد می‌کنه، می‌بینه و سوال می‌کنه ، می‌گرده، ذهنش قطعات پازل رو می‌بینه و جایی گوشه ذهنش جمع می‌کنه و در آخر می‌ره و وارد دنیای خودش می‌شه، تکه های پازل رو کنار هم می‌ذاره ، فکر می‌کنه ، ایده ها رو شکل می‌ده ، می‌سنجه . توی این دنیا یه چیزی وجود داره به اسم ایمان، حرفای دیگران رو می‌شنوه مفید هاش رو جمع می‌کنه ، دوباره روی ایدش کار می‌کنه و پخته ترش می‌کنه و حرفای منفی رو که بدردنخوره رو می‌گذره ازش.
به دیگران کار نداره و سرش توی زندگی و کار خودشه. اما توی دنیایی که ما زندگی می‌کنیم و بخصوص ایرانی که توش هستیم خیلی از مردم هستند که بالاجبار کارآفرین شدن. وقتی که زمانش رسید که برن سر کار، کار نبود، با کارگری و کارای ساده شروع کردن و روحیشون کمک کرد که به وضع حاضرشون قناعت نداشته باشند و کاری کنند. مسیرشون رو پیدا کنند و برن جلو و یه روز برن کاری راه بندازن که چند نفر هم کنارش نونی دربیارن. کارآفرینی در کنار حس خوبش ممکنه بخاد که قید چیزایی رو بزنی، گاهی استراحت، گاهی امنیت خاطر ، گاهی پیش خانواده بودن. اما می ارزه به رضایتی که از خودت و کارت داری و ایمانی که یک روزی دیگه اونقدر سخت و محکمه که کوه رو بخای جابجا کنی اولین فکری که به سرت میاد "چطور"ه ، نه "نمی‌شه".

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مقیسه

کالیبره شدن در زندگی

این اصطلاح رو اولین بار توی وبلاگ شعبانعلی دیدم، کالیبره کردن اصطلاحیه که ما برای صفحه های لمسی بیشتر شنیدیم که استفاده می‌کنند و تو جاهای مختلف هم ازین کلمه استفاده میشه و کاربرد داره. اما چیز جالبی که می‌خوام در موردش بگم کالیبره شدن و کالیبره کردن توی زندگیه. از همون اوایل زندگی این اتفاق روی ما می‌افته. پدر و مادرمون با یاد دادن رفتاری که باید داشته باشیم و نشون دادن خوب بد و زشت و زیبا به ما دائم در حال کالیبره کردم ما بودن تا مارو برای زندگی توی جامعه آماده کنن. تلویزیون و تموم این رسانه ها هم همینطور.
ادمی که به درستی کالیبره نشده باشه بنظرم بزرگترین ظلمیه که می‌شه بهش کرد. می‌شه گفت تا حدودی زندگیش رو یه جور دیگه می‌فهمه ، ما با دروغ گفتن به خودمون و نپذیرفتن بعضی مسائل خودمون رو داریم به یه شکل بدی کالیبره می‌کنیم. صداقت هر چقدر هم تلخ ولی زندگی واقعی رو به ما نشون می‌ده. خیلی از جوونا با داستان ها و چیزایی که شنیدن فک می‌کنن می‌شه یک روزه راه صد ساله را رفت. می‌شه بدون تلاش زیادی به پول رسید و چیزای دیگه ای که بیشتر رنگ رویا داره.
اگه خودمون رو دوست داریم باید سعی کنیم فقط بدنبال واقعیت همه چیز باشیم، اذیتمونم اگه کنه باید بپذیریم. بنظرم بعدا حسی که ازش داریم یعنی اون حس پختگی و با تجربگی شیرینیش به همه اون تلخیا می‌ارزه. حتی همون تلخی ها هم یک روزی شیرین تر از هر چیز دیگه ای میشه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مقیسه

بروز دادن آزردگی ها

پیش نویس: یکی از موضوعاتی که گاهی با علاقه دنبال می‌کنم اینه که مطالب روانشناسی بخونم و توی زندگیم بیشتر بهش توجه کنم. وقتی درسای روانشناسی رو توی زندگی خودت مرور می‌کنی شیرینی این علم رو بیشتر متوجه میشم. اینایی که میگم منبع علمی براش ندارم چون اینکاره نیستم اما چیزایی بوده که تجربه کردم و بهشون توجه داشتم. و چیزاییه که بهش رسیدم.
چند روز پیش توی مسیر دانشگاه داشتم به این موضوع فکر می‌کردم که ادما اگه خودشون رو بدرستی بروز بدن خیلی از مشکلاتشون حل میشه. وقتی چیزی باعث  ناراحتیه و رنجش ایجاد میکنه  پس داره گوشه ای از ذهن رو اشغال میکنه. این ناراحتی بهتره که بروز داده بشه و پذیرفته بشه نه سرکوب و رد. منظور از بروز این نیست که پیش کسی یک ساعت از دلیل ناراحتی گفتن یا سر کسی داد زدن و اسیب زدن و خیلی کارای نادرست دیگه.
برای بروزش باید هنر خودشناسی داشت. کسی که خودش رو خوب بشناسه می‌دونه دلیل این احساسش چیه و چه چیزی هم می‌تونه حالش رو خوب کنه، به همین سادگی.
برای موضوع بروز ندادن مثالی که خیلی ها گفتن همون کیسه ای هست که همه به دوشمون داریم و هر احساسی که سرکوب می‌کنیم رو توی اون میذاریم. وسنگینی اون رو همیشه به دوش می‌کشیم. چیزی که ذهن اماده و قوی و انعطاف پذیری که خدا بهمون از بچگی سپرده رو به مرور خشک و سنگین و کند تر میکنه.
 این مسائل اگه خالی نشن بعد از گذشت یه زمانی جای کمتری از ذهن ما رو اشغال می‌کنن اما هستند و منتظرن تا چیزی پیش بیاد که باعث فعال شدن دوبارش بشه. دلم نمی‌خاد بگم اما نتیجش میشه مایی  که توی مترو از رفتار ساده و بدون منظور کسی در حدی عصبی میشم که می‌خایم بگیریم بزنیمش و چند تا حرف رکیک بارش کنیم. میشه مایی که به راحتی عصبی می‌شیم ، مایی که همیشه دیگران رو بخاطر مسئله ای مقصر می‌دونیم، مایی که نمی‌تونیم خودمون رو جلوی دیگران ابراز کنیم و مایی که به خودمون احترام نمی‌ذاریم.
باید گشت و راهش رو پیدا کرد و فهمید که چطور باید اینکار رو کرد. کسایی که اینو خوب بلدن دارن توی بهشتی زندگی میکنن که شاید خودشون از وجودش بی خبرن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مقیسه

تا ایستگاه

شروع روز رو با حال نامیزون شروع کردن جالب نیست. مسیری رو که هر روز صبح تا رسیدن به ایستگاه اتوبوس می‌خونی و می‌ری و منتظر وایمیستی تا بیاد برات جوری میشه که سرمای اولین روز زمستون رو برات چند برابر میکنه.
 امید خوبه، انگیزه هم همینطور و کسایی که راهش رو بدست اوردن که چطور بهش برسن خیلی جاها خیلی بیشتر از خیلی ها از زندگیشون لذت میبرن. به هیچ کس تو زندگی کاری ندارن و تو دنیای خودشون، تو دنیای قشنگ و هیجان انگیز خودشون دارن برنامه ها شون رو مرور میکنند. کلی کار نکرده برای خودشون لیست کردن و کلی راه نرفته که میخان برن و لذت ببرند که جایی توقف نکردند . اینها هر وقت هم مدتی توقف کنند حس بدی ندارند چون عاشقانه خودشون رو ستایش می‌کنن.
استیو جابز یه جا گفته بود صبح که از خواب بلند می‌شی اگه دلیلی برای بلند شدن نداری بگیر بخواب. خب راست میگه اگه حالی نداری خودت رو اذیت نکن، خودت رو گناهکار ندون. بگیر بخواب و بعدش که بلند شدی سعی کن از زندگیت بیشتر لذت ببری. قرار نیست کار مهمی کنی. کی گفته؟ تو فقط باید خوب زندگی کنی. یه روزی میبینی که همین خوب زندگی کردن راه رو بهت نشون میده فقط نباید عجله کنی. این چند وقت کار هرشبم شده گوش کردن به اخرین سخنرانی استیو جابز و بعدش خوابیدن. اگه برای خودت زندگی کنی حد اقل روزی میاد که دیگه صبحا مسیر رسیدن به ایستگاه سرماست که روی فکرت چنگ میکشه، نه افکاره کمتر دوست داشتنی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مقیسه