پیش نویس: یکی از موضوعاتی که گاهی با علاقه دنبال می‌کنم اینه که مطالب روانشناسی بخونم و توی زندگیم بیشتر بهش توجه کنم. وقتی درسای روانشناسی رو توی زندگی خودت مرور می‌کنی شیرینی این علم رو بیشتر متوجه میشم. اینایی که میگم منبع علمی براش ندارم چون اینکاره نیستم اما چیزایی بوده که تجربه کردم و بهشون توجه داشتم. و چیزاییه که بهش رسیدم.
چند روز پیش توی مسیر دانشگاه داشتم به این موضوع فکر می‌کردم که ادما اگه خودشون رو بدرستی بروز بدن خیلی از مشکلاتشون حل میشه. وقتی چیزی باعث  ناراحتیه و رنجش ایجاد میکنه  پس داره گوشه ای از ذهن رو اشغال میکنه. این ناراحتی بهتره که بروز داده بشه و پذیرفته بشه نه سرکوب و رد. منظور از بروز این نیست که پیش کسی یک ساعت از دلیل ناراحتی گفتن یا سر کسی داد زدن و اسیب زدن و خیلی کارای نادرست دیگه.
برای بروزش باید هنر خودشناسی داشت. کسی که خودش رو خوب بشناسه می‌دونه دلیل این احساسش چیه و چه چیزی هم می‌تونه حالش رو خوب کنه، به همین سادگی.
برای موضوع بروز ندادن مثالی که خیلی ها گفتن همون کیسه ای هست که همه به دوشمون داریم و هر احساسی که سرکوب می‌کنیم رو توی اون میذاریم. وسنگینی اون رو همیشه به دوش می‌کشیم. چیزی که ذهن اماده و قوی و انعطاف پذیری که خدا بهمون از بچگی سپرده رو به مرور خشک و سنگین و کند تر میکنه.
 این مسائل اگه خالی نشن بعد از گذشت یه زمانی جای کمتری از ذهن ما رو اشغال می‌کنن اما هستند و منتظرن تا چیزی پیش بیاد که باعث فعال شدن دوبارش بشه. دلم نمی‌خاد بگم اما نتیجش میشه مایی  که توی مترو از رفتار ساده و بدون منظور کسی در حدی عصبی میشم که می‌خایم بگیریم بزنیمش و چند تا حرف رکیک بارش کنیم. میشه مایی که به راحتی عصبی می‌شیم ، مایی که همیشه دیگران رو بخاطر مسئله ای مقصر می‌دونیم، مایی که نمی‌تونیم خودمون رو جلوی دیگران ابراز کنیم و مایی که به خودمون احترام نمی‌ذاریم.
باید گشت و راهش رو پیدا کرد و فهمید که چطور باید اینکار رو کرد. کسایی که اینو خوب بلدن دارن توی بهشتی زندگی میکنن که شاید خودشون از وجودش بی خبرن.