این اصطلاح رو اولین بار توی وبلاگ شعبانعلی دیدم، کالیبره کردن اصطلاحیه که ما برای صفحه های لمسی بیشتر شنیدیم که استفاده می‌کنند و تو جاهای مختلف هم ازین کلمه استفاده میشه و کاربرد داره. اما چیز جالبی که می‌خوام در موردش بگم کالیبره شدن و کالیبره کردن توی زندگیه. از همون اوایل زندگی این اتفاق روی ما می‌افته. پدر و مادرمون با یاد دادن رفتاری که باید داشته باشیم و نشون دادن خوب بد و زشت و زیبا به ما دائم در حال کالیبره کردم ما بودن تا مارو برای زندگی توی جامعه آماده کنن. تلویزیون و تموم این رسانه ها هم همینطور.
ادمی که به درستی کالیبره نشده باشه بنظرم بزرگترین ظلمیه که می‌شه بهش کرد. می‌شه گفت تا حدودی زندگیش رو یه جور دیگه می‌فهمه ، ما با دروغ گفتن به خودمون و نپذیرفتن بعضی مسائل خودمون رو داریم به یه شکل بدی کالیبره می‌کنیم. صداقت هر چقدر هم تلخ ولی زندگی واقعی رو به ما نشون می‌ده. خیلی از جوونا با داستان ها و چیزایی که شنیدن فک می‌کنن می‌شه یک روزه راه صد ساله را رفت. می‌شه بدون تلاش زیادی به پول رسید و چیزای دیگه ای که بیشتر رنگ رویا داره.
اگه خودمون رو دوست داریم باید سعی کنیم فقط بدنبال واقعیت همه چیز باشیم، اذیتمونم اگه کنه باید بپذیریم. بنظرم بعدا حسی که ازش داریم یعنی اون حس پختگی و با تجربگی شیرینیش به همه اون تلخیا می‌ارزه. حتی همون تلخی ها هم یک روزی شیرین تر از هر چیز دیگه ای میشه.