امروز هشتمین شماره از این بسته آموزشی رو گوش دادم. یعنی به عبارتی یک هفته از استفاده از این روش آموزش زبان گذشته. و اینجا میخوام درباره تاثیراتی که توی این یه هفته احساس کردم حرف بزنم.
توی این هفته کلمات زیادی یاد نگرفتم و احتمالا هم قصد این بسته در درجه ی اول مکالمه هست و نه یاد دادن لغت. لغتی رو هم اگه یاد میده ازمون میخواد تا توی جمله بندی هامون استفاده بکنیم.
با اینکه دایره لغاتم بد نیست و توی این یه هفته فقط سه تا لغت یاد گرفتم! پس باید جواب بدم که چه فایده ای تا الان برای من داشته که از ادامه دادنش ناامید نشدم؟!


قبل از جواب دادن به این سوال باید بگم که اولین قانون در هنر شاگردی کردن گوش دادن به توصیه های استاد بدون تحلیل بیخودیه. یعنی اگر چیزی از ما خواسته شد دقیقا به همون عمل کنیم. چرا که اگر بخوایم نظر خودمونو توش دخالت بدیم دلیلی نداره که بخوایم همچین دوره ای رو بگذرونیم. تصورش هم خنده داره که کسی خالصانه بخواد چیزی رو یاد بگیره بعد توی جلسات اول وسط درس دادن استاد هی بپرسه چرا با این روش؟ اگه اونجوری باشه چی؟ "بنظرم اینجوری نمیشه و این راه کمی سادست" و کلا هرگونه اظهار نظر و تحلیلی رو بهتره از خودمون دور بکنیم و بگذاریم کنار. این کار نادیده گرفتن غرور نیست. درواقع تلاشی مخلصانه ست برای اینه که بخوایم در یک چیز بهترین باشیم.
پس توی درجه ی اول سعی کردم هر چی جناب نصرت گفتن رو بهش عمل کنم و توصیه هاشون رو در خاطر داشته باشم. یکی دو درس اول کمی سخت بود اما بعدش عادت کردم. یکی از توصیه های ایشون اینه که کلمات و جملات رو عینا تکرار کنیم. یعنی با بیشترین شباهت و تقلید.
اما نتیجه این یک هفته چی بود؟
در یک کلام میتونم بگم مجموعه ای حدود 10- 20 تا قانون کوچیک که بعضی هاشون تا حالا وارد ناخودآگاهم شده از نتایج این یه هفتست. مثل هردو تلفظ th و wh توی What و اینکه توی انگلیسی اُ یعنی فتحه را مثل فارسی تلفظ نمیکنیم، سلام و احوال پرسی کردن و کلی تلفظ کلمات که یاد میده به صورت درست تری تلفظ کنیم.  میشه اینجوری هم گفت که بار سنگین تلفظ بعضی کلمات رو با تکرار و تمرین جوری به ما درس میده که کمتر اونو احساس میکنیم و خیلی راحت تر تلفظشون میکنیم.
شاید بد نباشه بگم این فایلها ایده ای شد برای اینکه حتی برم روی تلفظ حروف فارسیم هم کار کنم!
آموخته های من تا حالا مجموعه ای از همون قوانین کوچیک هست که گفتم. یکی دیگش این بود که دیدم میتونم توی یه جمله 5 کلمه ای استرس رو روی کلمات جابجا کنم و اونجا فهمیدم که با جابجا کردن استرس میشه منظور جمله رو تغییر داد. البته که هنوز خیلی خام به این نتیجه رسیدم اما باز هم صبر میکنم تا دوره کامل بشه.
در کنار این درسها، توجه و حساسیتم حتی روی سریالهایی که میبینم هم بیشتر شده. بیشترین تاثیر رو هم همین سریال دیدن روم گذاشت و بعضی کلماتشون به خوبی در ذهنم حک شده.
این فایلها بر پایه تقلید مکالمه زبان رو آموزش میده یعنی به ما زبان رو همون جور آموزش میده که کودکی که تازه میخواد حرف زدن رو یاد بگیره، یعنی با تقلید. و هر چه این تقلیدها نزدیکتر و بهتر یادگیری بهتر. میشه پیش بینی کرد که اگه یه بچه بخواد با دایره ادا و صداهای خودش انگلیسی رو تقلید کنه چی ازش میشنویم. همون طور اگه یه آدم بزرگ بخواد با مهارت های آوایی فارسی همچین کاری کنه کارش با همون بچه که با ددد ددد دد میخواد تکرار کنه شباهت زیادی خواهد داشت. با این تقلیدها و به عبارتی گشودن شیوه های جدیده که میتونیم بگیم یادگیری اتفاق می افته.
توی هفته قبل حدود چهار ساعت برای آموزش زبان نصرت وقت گذاشتم. منتظرم ببینم وقتی به بیست ساعتی که صدارا علی آبادی عزیز دربارش حرف زده برسم چه چیزهای نصیبم شده.
راستش به نظرم اگه کسی قراره این فایلها رو گوش بده بهتره برای حفظ استمرارش یه کاری انجام بده اونم اینکه بهش زیاد فکر نکنه. و یکم قضاوت رو در مورد این فایل ها به تعویق بندازه چون درسای ابتداییش به قدری سادست که ممکنه زود بیخیالش بشیم.

پی نوشت: باز هم ممنون از محمدرضا شعبانعلی که من رو با مفهوم هنر شاگری کردن آشنا کرد.