جایی برای مرور زندگی

۳۱ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است

از (کمیت، شاگردی، کلیشه) تا (کیفیت، استادی، حرف تازه)

امروز صبح توی اینستا میچرخیدم که دیدم شاهین کلانتری عزیز بعد از مدت‌ها لایوی رو ضبط کرده. موضوعش در مورد کمیت و کیفیت در کارها بود و افرادی که میخوان حرف جدیدی برای گفتن داشته باشند. حرفهای شاهین بسیار آموزنده و قابل لمس بود چرا که تا حدودی گرفتارش هستم و مثل بیشگونی که از آدم بیهوش میگیری و بهوش میاد منو بخودم آورد و خوراک مهمی شد تا امروز کمی بهش فکر کنم. خودش هم میگفت که واقعا موضوع مهمی هست. و من هم همین احساس رو دارم.

ما وقتی به تازگی به انجام کاری فکر میکنیم به این فکر میکنیم که قراره چیزی جدید رو ارائه بدیم. چیزی که تا حالا کسی به فکرش هم نرسیده. جایی و گوشه ای از موضوع یا یک حوزه رو میخوایم برملا و عیان کنیم و طرحی نو در اندازیم که کمتر کسی قبلا بهش توجه کرده یا اصلا ندیده. آخه هیشکی مثل اما استاد خاص بودن و منحصر به فرد بودن و خوش فکر روزگار بودن نیست! (این تیکه ها رو به خودم و آدمهای مثل خودم میندازم!!) خلاصه این تصور رو توی همه جا داریم. توی ورزش ، توی تفریح، توی درس، توی زندگی و خیلی جاهای دیگه. اما واقعا این نوع طرز فکر به دور از خوب و بد بودنش چقدر میتونیم به مفید بودنش هم فکر کنیم.

شاهین مفهومی رو اشاره میکنه به نام کلیشه. کارهای ساده و کلیشه‌جات کارهایی هستند که تقریبا خیلی ها میتونند انجام بدن، به کرات میبینیم، کمیت بالایی دارند و اگر غرور اجازه بده که قبول کنیم جزو اصول و پایه‌ی یک حیطه هستند. چیزهای ساده‌ای که ما اون‌ کارها رو ساده تر از چیزی میبینم که براشون وقت بگذاریم و به دید اتلاف وقت بهشون نگاه می‌کنیم.

حرف حکیمانه ای که شاهین می‌گه اینه که وقتی چنین فکری سراغ ما میاد ما باید «از خودمون صراحتا بپرسیم که آیا همین کارهای به ظاهر ساده و کلیشه ای رو میتونیم انجام بدیم؟ و آیا در مرحله بعد آیا در انجامش مهارت داریم؟؟» این مسئله رو منم این چند وقت اخیر بهش فکر میکردم اما هیچوقت بهش اونقدر رسمیت نمیدادم. ولی این لایو که از دیدنش خوشحال هم هستم یک تلنگر دیگه بود برای بهتر فهمیدن این موضوع. مثل اینکه میخ لازمه تا این حرفها توی کلم بره و به عنوان یه اصل و قاعده جایگزین خیالپردازی هام کنم.

و موضوع بعدی که راجع بهش صحبت شد مسئله کمیت و کیفیت و انتظارات ماست.

آیا کمیت یا تعداد مرتبه‌ی انجام کاری ما رو با کیفیت بیشتر روبرو می‌کنه؟ نه لزوما

شاهین میگه که قاعده ای رو نمیشه در نظر گرفت اما توضیح میده که وقتی یک کار رو بارها انجام میدیم به طوری که دستمون توش روون تر میشه و بعدش برای خودمون چالش هایی ایجاد میکنیم و سعی میکنیم در اونها به مهارت برسیم کم‌کم این مسیر مارو به کیفیت هم میتونه برسونه.

کار هوشمندانه ای که میتونیم توی این مسیر انجام بدیم اینه که مدام برای خودمون چالش های جدید ایجاد کنیم و مدام از پسش بربیایم. این کاریه که میتونیم انجام بدیم.

راه ساده ی بزرگ حرفه‌ای شدن هم همینه.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد مقیسه

خلاقیت به سبک ادوارد دبونو

چیزی به اتمام کتاب شش کلاه تفکر باقی نمونده و تا حالا 5 کلاه رو خوندم و فردا آخرین بخش کتاب رو هم تموم می‌کنم. بعد از این یهفته که کتاب رو شروع کردم هنوزم تعجب و تحیر من از نویسنده این کتاب ادامه داره. امروز در چیزی که تحت عنوان کلاه سبز توضیح میداد مفهوم خلاقیت رو برام کمی چهارچوب بندی شد.

دبونو در زیر تفکر با کلاه سبز به توضیح خلاقیت می‌پردازه و میگه که در مفهوم خلاقیت دو مفهوم «حرکت» و «انگیزش» اهمیت بالایی داره. احتمالا معنی ای که از این دو کلمه در ذهن داریم بسیار متفاوت از چیزی هست که دوبونو توضیح داده. انگیزش در ادبیات کلاه سبز عبارت است از یک ایده اولیه که مارو برمی‌انگیزه تا به تولید نظرات و طرح‌های نو و حتی عجب اقدام کنیم. مثلا شما که خواننده وبلاگ هستید یه مسئله رو توی زندگی خودتون رو در نظر بگیرید،حالا به این جمله دقت کنید: «وبلاگ همچون یک کمد وسیله است» به با خواندن این جمله که دبونو اون رو با عنوان انگیزش معرفی میکنی شروع کنید به تراوش ایده های مختلف. این ایده ها به صورت پیوسته در ذهنتون جریان پیدا میکنه و از ایده ای به ایده دیگری میپرید. دبونو این روند و جریان ایجاد شده رو «حرکت» نامگذاری میکنه.

در اینجا ما از چیزی که در ظاهر ارتباط خاصی با موضوعمون نداره شروع میکنیم به ایده پردازی و پیدا کردن راه‌های جدید.

در این مورد دبونو توضیحات زیادی داده و اصطلاحات ابداعی خودش رو هم به خوبی توضیح داده. ما با کمی تلاش برای فهم ادبیاتی که قصد معرفیش رو داره یک چهارچوب تر وتمیز از موضوع خلاقیت رو میتونیم در برای خودمون ایجاد کنیم.

بعد از خوندن این کتاب احتمالا خوندن کتاب «تفکر جانبی» از این نویسنده بهترین کار باشه. بهر حال هردوتا کتاب رو از کتابخونه گرفتم تا با دقت بخونم.

پی نوشت: تا حالا از 150 ص از این کتاب حدود 20 ص یادداشت برداشتم :))

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد مقیسه

امامزاده صالح در روز بارانی

امام‌زاده صالح

مکانی که در تصویر میبینید امامزاده صالح در حوالی میدان تجریش تهران در یک روز بارانی زیباست. امامزاده صالح از آن جاهایی است که آدم هرچندوقت یکبار هوس می‌کند کار و بارش را کنار بگذارد و کمی در آنجا حال دلش را خوب کند. جای قشنگی است که جان می‌دهد برای اندکی با خود بودن.

برای دیدن تصویر در اندازه بزرگ روی آن کلیک کنید.

پی نوشت: این عکس را یکی دوسال پیش گرفتم. دقیقترش فروردین 96. یعنی یک سال و 7 ماه پیش و به عبارت دیگر 584 روز پیش. از آن روزها و مدل ذهنی ام تصویر روشنی بیاد نمی‌آورم.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد مقیسه

نقش بازی کردن با هدف یادگیری

شما هم شاید مثل من از آن دسته آدمهایی باشید که نسبت به مفهوم نقش بازی کردن دید مثبتی نداشته اید. ممکن است آن را مترادف با ریاکاری یا ادعای چیزی بودن در حالی که نیستیم بدانیم. اما نقش بازی کردن برای من معنای جدیدی پیدا کرده. معنایی بسیار جذاب و دوست داشتنی.

ادوارد دوبونو در کتاب خود شش کلاه تفکر در اینباره حرفهای جالبی می‌زند.و حالت مجسمه متفکر را مثال می‌زند.

به عقیده ادوارد دوبونو ما میتوانیم با نقش بازی کردن واقعا به یک هدف برسیم. او با اشاره به مجسمه متفکر می‌گوید اگر ما چنین حالتی را به خودمان بگیریم و نقش آدم متفکر را به صورت آگاهانه بازی کنیم آنوقت چیزی که اتفاق می‌افتد این است که ما واقعا داریم فکر میکنیم. و این به طرز جالبی و واقعا اتفاق می‌افتد. در کل با نقش بازی کردن برای این کار به این جالت می‌رسیم. ادوارد دبونو میگوید گرفتن یک حالت خاص و نقش چیزی را بازی کردن زمانی که به صورت ناخودآگاه انجام شود آن نتیجه را ندارد. پس آگاهانه بازی کردن یک نقش یکی از اصول آن است.

ما با نقش چیزی را بازی کردن ذهن خود را توسعه می‌دهیم. ما وقتی نقش بازی می‌کنیم و به دیگران هم نشان می‌دهیم که کارهایمان در قالب نقش است با پنهان کردن منِ خودمان راحت تر می‌توانیم به یک فعالیت دست بزنیم. و در نتیجه آن فعالیتهایی را انجام دهیم که تابحال ممکن است انجام نداده باشیم و ذهنمان با رفتارها و حرفها و برداشتهای جدید تر آشنا شود. رفتارهایی که تا قبل از آن به طور طبیعی ممکن نبود دلمان بخواهد انجام دهیم. مثلا نقش آدم بدذات را بازی کردن بسیار آسان تر است.

دوبونو با توضیح این حالت میگوید که باید در استفاده از کلاه های تفکر مثلا کلاه سیاه (کلاه مشکل یابی و انتقاد) از نقش بازی کردن استفاده کنیم. آن هم به طور کامل.

ما با نقش چیزی را بازی کردن با فضاهای فکری جدید آشنا می‌شویم. این کار در حالت عادی به آسانی ممکن نبود چرا که به قول دوبونو منِ ما در خطر می‌افتاد. اما وقتی چیزی را به صورت نقش اجرا میکنیم حتی به خودمان میتوانیم افتخار کنیم که کارمان را به خوبی انجام دادیم.

این نقش بازی کردن ارتباطی با ظاهرسازی کردن و ریا داشتن ندارد. ما در نقش بازی کردن درواقع میگوییم دوست داریم چه چیزی باشیم و سعی می‌کنیم به آن نزدیک شویم و شبیه آن شویم. یک ضرب المثل هم در اینباره وجود دارد که می‌گوید: Fake IT Until You Make It. نقشش رابازی کن تا زمانی که همان شوی.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد مقیسه

خمیر دندان نانو، داستان یک سو استفاده

امروز هم میخواهم داستان دیگری از مترو سوار شدنم تعریف کنم. سوار مترو شده بودم که صدای فروشنده های مترو به واگن ما نزدیک شد. فروشنده که دستانش را مثل رخت آویز برای وسیله های مختلف کرده بود تبلیغات دهان به گوش خود را شروع کرد. مسواک، خمیر دندان نانو، خمیر دندان زغالی، هندزفری j5 و ...

من از نانو چیز زیادی نمی‌دانستم. از خمیردندان نانو هم همینطور. من به عنوان یک تحصیل کرده وقتی چیز زیادی نمیدانم احتمالا میتوان کمتر انتظار داشت که افراد کمسن‌تر و عامه مردم در این باره اطلاعات خوبی داشته باشد مگر اینکه بنا به علاقه اش دنبالش رفته باشد که احتمالش خیلی کم است که کسی انقدر وقت آزاد و حوصله برای چنین موضوعاتی داشته باشد.

از خودم می‌پرسم چرا بعضی کلماتی استفاده میشود که نه ما معنی آن را میفهمیم و نه فروشنده. خمیردندان نانو چه چیزی دارد که با دیگر خ دندان ها متفاوت است و این پسوند نانو به چه ویژگی های این خمیر دندان اشاره دارد؟ آیا واقعا اینن نانو به ویژگی خاصی اشاره دارند که مخصوص همین نوه خمیر دندان است؟ شاید درست باشد و شاید هم دروغی بیش نباشد.

بهتر که نگاه کنیم می‌بینیم که این اسمها و حرفهای قلنبه سلنبه سخت فهم روشهایی است برای بازی دادن ما، روشی است برای کسب اعتبار از چیزی دیگر. مثل اینکه به یک کودک بگویی از بین این اسباب بازیهایی که میبینی این یکی قدرت فراکنشپذیری دارد. بعد بگویی این بعنی قدرتش خیلی خفن است. این بچه همان حالتی دارد که ما بعد از مورد سواستفاده قرار گرفتنهایی به این شکل هستیم.

حرفم از خمیر دندان نیست و امیدوارم متوجه باشید که این را برای مثال گفتم. ما همیشه از جایی مورد بازی قرار میگیریم که اطلاعات کمتری داریم.

چند وقت پیش تبلیغ ظروف و قابلمه هایی را در شبکه چم دیدم که فکم از تعجب آویزان شد. نه خنده و نه تعجب بلکه بهت زده بودم از این حجم کارهای شاخدار. در این تبلیغ از بخشهایی از موزیک ویدئوی تیلور سویفت استفاده شده بود. خواننده ای که احتمالا میدانید به داشتن پاهای زیبا معروف است و حدس میزنم پول بیمه ای که برای بیمه کردن پاهای خودش پرداخت کرده برابر با کل سرمایه آن شرکت قابلمه سازی است. حال شما صحنه های متعددی را تصور کنید که رقصنده های موزیک ویدئو از روی قابلمه ها می‌پرند. حتی نمیشود به این کار خندید! :)) بهتر که نگاه کنیم این تبلیغات را برای منه جوان امروزی نساخته اند. آن را در درجه اول برای کسانی ساخته ند که اطلاعات کمی در این رابطه دارند و بعد هم برای مشتریهای مورد نظرش.

در یک مثال دیگر این را تصور کنین که در تبلیغ یک شرکت خودرو سازی یکی از بازیگران بزرگ آمریکایی را بر روی تبلیغ چسبانده باشند که داخل ماشین نشسته و لبخند می‌زند.

این تصاویر برای من یک افتضاح بیشتر نیست اما برای عده ای دیگر یک تبلیغ تاثیر گذار و جالب.

در دنیای تبلیغات استفاده از اعتبار افراد و ... برای تبلیغ خود امری بدیهی است. اما هیچوقت نباید اجازه بدهیم که نا آگاهی ما ابزاری باشد برای دیگران تا از آن برای رسیدن به مقاصد خود استفاده کنند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد مقیسه