شما هم شاید مثل من از آن دسته آدمهایی باشید که نسبت به مفهوم نقش بازی کردن دید مثبتی نداشته اید. ممکن است آن را مترادف با ریاکاری یا ادعای چیزی بودن در حالی که نیستیم بدانیم. اما نقش بازی کردن برای من معنای جدیدی پیدا کرده. معنایی بسیار جذاب و دوست داشتنی.
ادوارد دوبونو در کتاب خود شش کلاه تفکر در اینباره حرفهای جالبی میزند.و حالت مجسمه متفکر را مثال میزند.
به عقیده ادوارد دوبونو ما میتوانیم با نقش بازی کردن واقعا به یک هدف برسیم. او با اشاره به مجسمه متفکر میگوید اگر ما چنین حالتی را به خودمان بگیریم و نقش آدم متفکر را به صورت آگاهانه بازی کنیم آنوقت چیزی که اتفاق میافتد این است که ما واقعا داریم فکر میکنیم. و این به طرز جالبی و واقعا اتفاق میافتد. در کل با نقش بازی کردن برای این کار به این جالت میرسیم. ادوارد دبونو میگوید گرفتن یک حالت خاص و نقش چیزی را بازی کردن زمانی که به صورت ناخودآگاه انجام شود آن نتیجه را ندارد. پس آگاهانه بازی کردن یک نقش یکی از اصول آن است.
ما با نقش چیزی را بازی کردن ذهن خود را توسعه میدهیم. ما وقتی نقش بازی میکنیم و به دیگران هم نشان میدهیم که کارهایمان در قالب نقش است با پنهان کردن منِ خودمان راحت تر میتوانیم به یک فعالیت دست بزنیم. و در نتیجه آن فعالیتهایی را انجام دهیم که تابحال ممکن است انجام نداده باشیم و ذهنمان با رفتارها و حرفها و برداشتهای جدید تر آشنا شود. رفتارهایی که تا قبل از آن به طور طبیعی ممکن نبود دلمان بخواهد انجام دهیم. مثلا نقش آدم بدذات را بازی کردن بسیار آسان تر است.
دوبونو با توضیح این حالت میگوید که باید در استفاده از کلاه های تفکر مثلا کلاه سیاه (کلاه مشکل یابی و انتقاد) از نقش بازی کردن استفاده کنیم. آن هم به طور کامل.
ما با نقش چیزی را بازی کردن با فضاهای فکری جدید آشنا میشویم. این کار در حالت عادی به آسانی ممکن نبود چرا که به قول دوبونو منِ ما در خطر میافتاد. اما وقتی چیزی را به صورت نقش اجرا میکنیم حتی به خودمان میتوانیم افتخار کنیم که کارمان را به خوبی انجام دادیم.
این نقش بازی کردن ارتباطی با ظاهرسازی کردن و ریا داشتن ندارد. ما در نقش بازی کردن درواقع میگوییم دوست داریم چه چیزی باشیم و سعی میکنیم به آن نزدیک شویم و شبیه آن شویم. یک ضرب المثل هم در اینباره وجود دارد که میگوید: Fake IT Until You Make It. نقشش رابازی کن تا زمانی که همان شوی.