سال 92-93 دوره کارشناسی بود که برای نشستی رفته بودیم کتابخونه مرکزی علوم پزشکی ایران و یکی از بزرگای شناخته شده رشته که اون موقع به نظرم نسبت به موقعیتش جوون بود دعوتش کرده بودیم که بیاد و در مورد رشته صحبت کنه. دکتر امیر رضا اصنافی در همون نگاه اول انسان با معلوماتی به نظر می رسید. اونجا اولین بار بود که می‌دیدمشون، تا شد امسال که دانشگاه شهید بهشتی قبول شدم و هر هفته سر کلاس زیارتشون میکنم. توی اون نشست که داشتن در مورد رشته صحبت می‌کردن از فرایندی طی جستجو اسم بردن به نام "سرندی پی تی".
اینطوری تعریفش کردن که این فرایند اینطوری هست که به دنبال چیزی هستید و در طی مسیر این جستجو به یافته هایی می‌رسید و جذبش می‌شید در حالی که انتظارش رو نداشتید چون اصلا دنبال اون نبودید و هدفتون گشتن برای یافتن چیز دیگه ای بود.
 مثالش رو اگه بگم توی کتابخونه ای دنبال یه کتاب با موضوع مدیریت توی یک قفسه می‌گردید اما در حین گشتن یه کتابای دیگه ای هم  پیدا میکنین که توجهتون بهش جلب میشه و برشون میدارید یا یادداشت می‌کنید تا بعدا بخونیدشون. یا توی وبسایت ها دنبال یه نرم افزار می‌گردی و نرم افزار های جالب دیگه ای هم پیدا می‌کنی  و اون ها رو هم دانلود میکنی.
 توی زندگی اینجور مثال ها زیاده. اگه کنترل شده به این یافته های جالب جانبی نگاه کنی نتایج خوبی می‌تونه داشته باشه (البته در کنارش اینم هست که کمی هم از اون چیزی که میخاستی دورت میکنه!) ، اون طرف قضیه اگه حجم اطلاعاتی که بدست میاری بیشتر از حدی باشه که توان کنترلش رو داشته باشی نتیجش می‌شه اضطراب اطلاعاتی که تعریف اکادمیکش میشه ایجاد فاصله ی فزاینده بین چیزی که میتونیم بفهمیم و چیزی که فکر میکنیم باید فهمید (وورمان).
مثلا کسی میتونه در مورد موضوعی توی اون لحظه 10 واحد اطلاعات رو بفهمه. اطلاعات دریافتی اگر کمتر باشه مشکلی ایجاد نمی‌کنه اما همین‌طور اگه اضافه بشه و بشه مثلا 17 واحد این 17 واحد اطلاعات چیزی هست که ما فکر میکنیم باید فهمیدشون در حالی که توی اون لحظه توانایی فهم بیش از 10 واحد اطلاعات رو نداریم.
این نتایج خوب این فرایند رو نباید نادیده گرفت. نتایجی خوشایند اما غیر منتظره!