نمیدونم بقیه در این مورد چطور فکر می‌کنند اما من به این جمله ایمان دارم:
«برای بهبود در چیزی باید آن را اندازه گرفت» (گوینده نامشخص)
حدود یک هفته‌ای می‌شه که کتاب اثر مرکب نوشته دارن هاردی رو شروع به خوندن کردم. تا اینجای کتاب مکررا این مورد رو متذکر می‌شه که انجام امور کوچک اما پیوسته و مسمتر در آینده نتایج بسیار بزرگی دربر خواهد داشت. جدا از مثال های مفید و روشنی که میزنه این کتاب بنظرم یک کتاب زرده*. مطالبی که داره علمی نیست و مطالبش شبیه پندهای پدربزرگ هاست. البته نباید از کلیت خوب کتاب گذشت. این جمله رو از یک کتابدوست عزیز و همینطور استاد بزرگم به خاطر دارم که میگفت ما باید جوری کتاب بخونیم که بعد از مدت ها اگر کتاب زردی هم خوندیم بدونیم از کجاش باید بگذریم و کجاهاش رو باید بهش فکر کنیم.
اما حرف از اندازه‌گیری شد و کتاب اثر مرکب. در جایی از کتاب نویسنده پیشنهاد می‌کنه تا دفترچه‌ای همراهمون داشته باشیم و بسته به هدفی که داریم (کاهش وزن، مدیریت پول، مدیریت زمان و ... ) شروع به یادداشت کردن کوچک ترین موارد کنیم و پیشنهاد میده که این کار رو به مدت سه هفته انجام بدیم. دلم میخواد از یه عبارت انگلیسی استفاده کنم، واژه مانیتور کردن این مفهوم رو به خوبی میرسونه. توی فارسی معادلی که میشه براش آورده به نظر عبارت «رصد» باشه.
تو این تمرین ما کوچکترین کاری رو که انجام میدیم رو یادداشت می‌کنیم. یعنی هر کاری. اولش شاید تو این که چه موردی رو باید بنویسیم و چی رو نه شک خواهیم داشت اما اگه ادامه بدیم و کمی آشناتر بشیم از این مرحله ی شک می‌گذریم. اما یادداشت کردن این کارها چه فایده ای برای ما داره؟ به چه دردی می‌خوره؟ این یادداشت کردن، مانیتورینگ یا رصد کردن کارهامون به ما نسبت به کارهامون آگاهی میده و آگاهی ... چیزی که بنظرم ما واقعا بهش نیاز داریم. بدون آگاهی زندگی لذت بخش نخواهد بود. شاید کسی بگه نه آدم هایی که خودشون رو به نفهمی میزنن کیف دنیارو می‌کنن. این که آدم خودش رو به نفهمی بزنه و اینو خودشم بدونه و ازین کارشم کیف کنه خب این چیه دقیقا؟ این آگاهی نیست؟
آگاهی احساس کنترل زندگی رو به ما میده. داشتن یک دید کلی به فعالیت های یک روز یک هفته یا ماه چشم مارو به کارهای کوچک و بزرگ و خودآگاه و ناخودآگاهی که میکنیم باز میکنه و این معجزه‌ی آگاهیه. تا این جا اندازه گیری بود و رصد کردن کارها اما وقتی به مجموعه ی فعالیت هامون مسلط شدیم وقت بهبوده. این مرحله با شناختی که به خودمون و کارهامون می‌رسیم از همون دقایق اول نتایجش رو بهمون نشون میده. یک جورایی آزمون و خطا در کارمونه. می‌بینیم ، تحلیل می‌کنیم، تصمیم می‌گیریم، تصحیح می‌کنیم و از یک مسیر بهتر میریم یا کمی تغییر ایجاد می‌کنیم و دوباره تکرار و تکرار و چیزی که در تمامی این مدت در حال اتفاق افتادنه بهبوده.
این حرف‌ها رو گفتم تا لیستی که امروز تهیه کردم رو بنویسم و اینجا ثبتش کنم. این که این لیست و فرمت تهیه‌ش خالی و عیب و ایراد نیست مشخصه اما سعی میکنم به مرور بهترش کنم.

00:15 - پیام دادنم در تلگرام تمام شد و گوشی رو کنار گذاشتم.
00:15-00:45 آماده کردن لباس و وسایل و همینطور مسواک زدن
00:45 رفتن به رختخواب
05:37 از خواب بیدار شدم
06:14 جلوی در خونه بودم و راه افتادم
06:16 سوار تاکسی شدم
06:20 رسیدم مترو
06:24 روی سکوی مترو بودم
06:32 مترو کرج به سمت تهران به راه افتاد
06:59 ارم سبز
07:07 رسیدم صادقیه
07:20 از مترو نوای اومده بودم بالا
07:41 سوار بی ارتی نواب شدم
08:07 رسیدم پل مدیریت
08:24 رسیدم کتابخونه
08:45 پیش پایان نامه ها بودم
9:23  رفتم پیش خانم رسولی و برگشتم
11:15 رفتم آنتراک
11:46 بازگشت از آنتراک
13:45 رفتن برای ناهار
14:46 بازگشت از ناهار
17:00 پایان کار و برگشتنم به سمت کرج
18:10 سوار مترو عادی به سمت کرج شدم
19:53 رسیدم خونه
20:56 نشستم پای کامپیوتر تا این مطلبو بنویسم
21:51 الان


* کتابهای زرد معمولا به ادم اعتماد بنفس، حال خوب و فکر راحت میده اما این اثرات کوتاه مدته و بعد از مدتی برای خواننده احساس سرخوردگی میاره. زبان اینجور کتاب‌ها اکثرا به صورته که میگه اینطور باش، این طور رفتار کن، فلان باش و ... اما هر کدومشون حرفی «کلی» برای گفتن دارن