مازلو و گلاسر هردو معتقد بودند که ما نیازهایی داریم که برای برطرف کردنشون تلاش میکنیم.

یکی از مهمترین اونها نیاز به امنیت و اطمینانه. امنیت فکری و امنیت جانی و هرگونه امنیتی رو میتونیم بهش اضافه کنیم. اطمینان از این که در امانیم.

زبانم و فکرم قاصره از توضیح اهمیت این موضوع، ولی در دلم و فکرم میدونم که این موضوع برای کسی که این نیازهای اساسی در کودکی در وجودش ارضا نشده چقدر سخت و دشواره. رد پای این نقص تا پایان عمر بر روی وجود آدم باقی میمونه و مدام در شرایطی خاص بر ما زخم میزنه.

ارضا شدن این نیاز به ما کمک میکنه تا بتونیم به مراحل بالاتر نیازها بریم. بتونیم آرامش داشته باشیم، عزت نفس داشته باشیم و در پی اونها اعتماد بنفس. و آیا همین سه مورد برای ساختن آینده‌ی انسان ها و انتخاب های ما کافی نیست؟

و درک این وضعیت برای کسی که این نقص رو نداره، ممکن نیست.

عذابی هست دائمی.

چه تلاش کنی چه تلاش نکنی، کارهای بزرگ کنی یا کوچک، همیشه میدونی که بخشی هست که درونت خالیه. پشتوانه ای نداری... ریشه ای نداری... تا در شرایط نابسامان بهش چنگ بزنی.

فقط نگرانم.