داشتم یه مطلب از متین خسروی رو میخوندم که توی وبلاگش گذاشته بود بخشی از اون درمورد دغدغه و اهمیتش توی زندگیه. برام جالب بود وقتی به زندگی خودم نگاه کردم و دنبال دغدغه هام گشتم، تا حالا همچین اسمی روی این مسئله ها که بخشی از فکرمو میگیرن نگذاشته بودم، ولی حس خوبی بود وقتی این کارو کردم (همیشه احساس میکردم چیزی برام مهم نیست، و اصن در موردش به این شکل و با این نگاه فکر نکرده بودم که شاید منم یه ادم دغدغه مندی باشم). یه نتیجه گیری اولیه: ادمی که دغدغه داره سالمتره. اول اصلا دغدغه یعنی چی؟ دوما، چه چیزایی دغدغه محسوب می‌شوند؟
 بنظرم وقتی چیزی برامون مهمه میتونه دغدغه بشه البته اگه کمی چاشنی احساس مسئولیت رو بهش اضافه کنیم و پیرو اینکار وقت قابل توجهی رو هم بهش اخصاص داده باشیم. من نمره امتحان برام مهمه اما میتونه دغدغم نباشه ولی وقتی تلاشم رو کنم که نمره خوب بگیرم می‌شه دغدغم، از خودم مایه گذاشتم. من گرفتن خونه برام مهمه اما وقتی دنبال وام میرم، پول غرض می‌کنم، پول پسنداز می‌کنم، برنامه می‌چینم برای اینکه چکار کنم تا به پول مورد نیازم برای خریدن خونه برسم میشه دغدغه. وقتی کاری رو میخوام شروع کنم ، تمام کار هایی که برای شروع کار میکنم نشون میده که دغدغه ی اون کار رو دارم. دغدغه نشون میده به اون هدف تعهد داریم.
بعضیام هستن که دغدغه شون تنهاییه! شاید خنده دار باشه اما خب اونام بخش از نیروشون رو صرف مبارزه باهاش می‌کنن یا شاید صرف کنار اومدن باهاش. دغدغه های هر فردی نشون می‌تونه بده که تفکرش و سطح فکرش  تا چه حد توسعه یافتست. کسی رو در نظر بگیرید که زندگیش خلاصه شده توی بالاپایین کردن پاساژ و مهمونی رفتن و خوش گذرونی یا کسی که دوست داره رشد کنه و میره مهارت یاد میگیره یا کسی که دوست داره پزشک بشه تا جون مردم رو نجات بده(!) یا کسی که خودشو می‌کشه تا جلو دوستاش خوشگل بنظر برسه تا ازش تعریف کنن، کسی که همیشه دنبال تایید دیگرانه. اینا همشون دغدغه ان، خوب و بد نداره فقط سطوح مختلفی داره.
اما دغدغه ی فعلی من الان و کل امسال کشف مسیر شغلیمه.
در این مورد شاید بعدا هم نوشتم...