درست ده روز پیش
آخرین نامه را وقتی مینوشتم نه نفسم بالا می‌آمد و نه فکرم کار میکرد،
بالای نامه نوشتم «نامه ی شماره ی 16» کمی آن طرف تر «برای [نام کوچکش]»
برای آخرین بار با نام کوچک صدایش زدم
هیچ کدام ارسال نشدند
خواستم آخرین نامه را اینجا بگذارم تا روزی این را بداند که قولم برای برگشتن را فراموش نکرده بودم، بداند 4 ماه و نیم روزم بدون فکر او تمام نمیشد اما نه
خواندنشان لیاقت میخواهد
آخر نامه امضا شد، تاریخ خورد. و دفتر برای همیشه بسته شد.
روز اول در بهت بودم
روز دوم خودم را گول میزدم
روز سوم احساس خشم از خیانت
روز چهارم، برایش احساس خوشبختی کردم
حالا ده روز است که مخاطب نامه هایم دیگر خودم هستم. نامه هایی که دیگر شور و شوق آن روزها را ندارد. اما مینویسم،
نمیخواهم دوست داشتن فراموشم شود.