یورگن هابرماس

نقد یورگن هابرماس فیلسوف و نظریه پرداز اجتماعی معاصر بر مدرنیته اطلاعاتی را می‌توان در قالب یک  سوال مطرح کنیم، اینکه «ما چرا بی تفاوتیم؟» برای پاسخ به این پرسش به توضیح مراحل تصمیم گیری می‌پردازد و ملزومات و مراحل یک تصمیم گیری صحیح را سه مرحله می‌داند:

1- کسب داده های صحیح
2- انجام تحلیل صحیح
3- تصمیم گیری

دریافت داده ها از دو طریق صورت می‌گیرد : یکی بوسیله ی مشاهده ی عینی و دومی هم از طریق اجماع (اجماع یک نوع تصمیم گیری گروهی ست که با اتفاق نظر بر روی یک موضوع خاص بدست می‌آید). در یک جامعه که داده ها و اطلاعات صحیح و واقعی منتشر می‌شوند برای انجام تصمیم گیری باید تحلیل شوند. برای تحلیل کردن داده های دریافتی افراد باید به خوبی تربیت شده باشد و مهارت تحلیل داشته باشند تا  در آخر هم تصمیمی مناسب گرفته شود.
هابرماس می‌گوید که اگر داده ها نادرست یا سوگرفته باشند حتی با تحلیل صحیح منجر به تصمیمی می‌شود که بر اساس حقایق نیست و تصمیمی است که با پشتوانه اطلاعات نادرست گرفته شده است. حکومت ها علاقه دارند که داده ها و اطلاعات را آنطور که خودشان دوست دارند به مردم برسانند. یا  داده های نادرست را برای رسیدن به اهداف خود در جامعه پراکنده کنند، آموزش های نادرست به جامعه بدهند و آموزه های سوگیری شده در جامعه پخش کنند. اگر این روند ادامه داشته باشد و مدام این اطلاعات هدفمند غیر واقعی مورد تحلیل قرار گیرند زمانی می‌رسد که حتی فرد تحلیلگر دستخوش این اطلاعات نادرست قرار می‌گیرد و قوه ی تحلیلش که آبشخور آن داده های نادرست بوده خودش گرفتار سوگیری شود. با گذشت زمان و گسترش این رویکردِ حکومت، در مرحله ی بعد چیزی که تحت تاثیر قرار می‌گیرد اجماع است، که منجر به فاصله گرفتن هر چه بیشتر داده ها از حقیقت می‌شود و این دور باطل همانطور ادامه می‌یابد.
با این پیش زمینه  هابرماس از موضوعی به نام ابزاری شدن می‌گوید. این رفتار در بین مهندسان و کسانی که با ابزار کار می‌کنند بیشتر دیده می‌شود اما نمیتوان گفت که در ما وجود ندارد. ابزاری شدن در اینجا اصطلاحی است که این را می‌گوید که ما انقدر به ابزار و قوانین آنها خو گرفته ایم و بی چون و چرا آن ها را پذیرفته ایم که دیگر برای ما بدیهی شده اند.
مثلا دستگاه خودپرداز را در نظر بگیریم. این دستگاه ویژگی های مشخصی دارد. در ارتفاع مشخصی نصب می‌شود و ادم هایی با قد معمولی راحت می‌توانند از آن استفاده کنند. دستگاه مشخصا صفحه نمایشی دارد و فقط افراد بینا میتوانند از آن استفاده کنند. استفاده از دستگاه برای افرادی که سواد حداقلی دارند ممکن است.اینها برای ما انقدر بدیهی است که به آن فکر نمی‌کنیم.اما ایا باید پرسید که چرا سازندگان دستگاه آن را در این ارتفاع می‌سازند، چرا این دستگاه به گونه ای ساخته نشده که  افراد بی‌سواد بتوانند از آن استفاده کنند، چرا دستگاه را کوچکتر یا بزرگتر نساخته اند چرا استفاده کنندگان نابینا در نظر گرفته نشده اند، چرا دستگاه را اینگونه که هست ساخته اند و سوالات دیگر.
هاورماس درباره این موضوع اینطور توضیح می‌دهد، ابزاری شدن و پذیرفتن بی چون و چرای قوانین، حالت و رفتاری را در​ انسان ایجاد می‌کند که می‌شود گفت به طرز جالبی باعث می‌شود در دیگر زمینه های زندگی نیز چنین رفتار و برخوردی را از خود نشان ‌دهیم، یا به عبارتی یاد می‌گیریم که آنگونه رفتار کنیم. وقتی این طرز تفکر بر ما قالب می‌شود در موقعیت های مختلف در برابر قانون های بیرونیِ دیگر نیز بدون تفکر در علتش و چرایی اش آن را می‌پذیریم و این چیزی است که دولت و حکومت از ما می‌خواهد و به ما یاد می‌دهد. حکومت هم راحت کار خود را پیش می‌برد بدون این که کسی بپرسد چرا.
در ادامه روند ابزاری شدن ما به موجودی تبدیل می‌شویم که سوال کردن در مورد بعضی چیزها برایمان خنده دار و کاملا بی اهمیت می‌شود. دلیل آن را می‌شود این دانست که حکومت ها نمی‌خواهند مردمی داشته باشند که سوال و دلیل و چرایی را بپرسند. آن ها مردمی قانون مدار و ماشینی می‌خواهند.
 در طی روند ابزاری شدن به مرحله ای می‌رسیم که دیگر این ما نیستیم که بر ابزار ها حکومت می‌کنیم بلکه ابزار ها هستند که بر ما سلطه دارند. با ابزاری شدن دیگر داده ها اهمیت خود را از دست می‌دهند و در نهایت چیزی که ایجاد می‌شود بی تفاوتی است. دیگر اینکه داده هایی که دریافت می‌کنیم حقیقت دارد یا نه اهمیتش را برای ما از دست می‌دهد و دیگر از خود نمی‌پرسیم که آیا داده ها سوگیری دارد؟. ما به ماشین هایی تبدیل می‌شویم که خوراکمان هرنوع داده ای است قوه ی تحلیلمان فقط تحلیل انجام می‌دهد و به درستی یا نادرستی چیزی که دارد بررسی می‌کند کاری ندارد به عبارت دیگر در مورد آن قضاوتی نمی‌کند.
هاورماس اولین گام برای خارج شدن از چنین حالتی را شک کردن در بدیهیات می‌داند. اینکه بپرسیم چرا این شی این گونه طراحی شده، چرا شخصی فلان حقوق را دریافت می‌کند، چرا قیمت ها افزایش پیدا کرده. او برای خارج شدن جامعه از این مسیر، پیشنهادی هم می‌دهد. می‌گوید که در کنار رشته های فنی و مهندسی ما به موضوعات تاریخی و انتقادی نیز بپردازیم. این موضوعات پایه تفکر عمیق و بدون سوگیری را در ما پرورش می‌دهد. ما با نقد کردن یک ابزار در واقع نشان می‌دهم که سوگیری هایی را که در ساخت آن انجام شده را دیده ایم و آن را به گوش سازنده می‌رسانیم. این طرز تفکر به ما کمک می‌کند تا به رویداد های اطراف خودمان به صورت منتقدانه بنگریم. نتیجه ی این رفتار در آینده برای ما و جامعه ی ما افزایش شفافیت و روشنگری خواهد بود.
اما چگونه می‌توان کارکرد های واقعی کتابخانه‌ها را به آن ها بازگرداند. پیشنهادی که هابر ماس به ما برای خارج شدن از این وضعیت ماشینوار داده بود این بود که دید منتقدانه را در خود پرورش دهیم. بنظرم برای اینکه بتوانیم به عنوان یک منتقد حرفی برای گفتن داشته باشیم به اطلاعات نیاز داریم، اطلاعات قدرت محسوب می‌شود. اینجاست که کتابخانه‌ها می‌توانند برای بیدار کردن مردم نقش مهمی داشته باشند. با دردسترس قرار دادن منابع به افرادی که به آن ها نیاز دارند و با شناساندن جایگاه خود به جامعه می‌تواند هم خودش را و هم جامعه را احیا کند.
مورد دیگر در جامعه ای که گفته شد این بود که داده های نادرست و ناصحیح برای کنترل و تربیت بیشتر مردم به خوردشان داده می‌شد. بنظرم در مورد کتابخانه می‌تواند به مردم این آگاهی را بدهد که هر اطلاعاتی نمی‌تواند صرفا صحیح باشد و به آن ها آموزش بدهد که باید دروازه بان اطلاعات باشند و با دید منتقدانه به اطلاعات نگاه کنند. و در خصوص اطلاعات سوگیری شده کتابخانه ها باید تلاش کنند به عنوان یک مخزن اطلاعاتی داده های صحیح را بدون این که سوگیری در آن ها باشد در اختیار مردم و جامعه قرار دهد. میتوان گفت در این صورت به مرور زمان اتفاقی که در جامعه می‌افتد این خواهد بود که افراد شناختی نسبت به خود و جامعه و زندگیشان خواهد داشت که نسبت به قبل به واقعیت نزدیکتر می‌باشد. و این مدیون وجود کتابخانه هایی مستقل و فعال خواهد بود.

محمد مقیسه
دانشجوی ارشد رشته علم اطلاعات و دانش شناسی دانشگاه شهید بهشتی - ترم
2