تکه گمشده اصطلاحیه که استفان کاوی از اون برای توضیح اینکه چطور اعتماد میتونه بین افراد و گروه ها به راحتی ضعیف و از بین بره استفاده میکنه.

میخواهید یک رابطه رو خراب کنید؟ میخواهید به راحتی ارتباطات بین خودتون و دوستتون رو سست کنید؟

راهa اینه. کارهایی کنید و هیچ توضیحی به دوستتون ندید. بگذارید تا درباره حرفی که زدید و کاری که کردید به فکر فرو بره.

در اینجا ما کاری که کردیم اینه که قطعه ای از تصویر انجام یک کار برای طرف مقابلمون کور کردیم. اون تکه... نیت ماست.

به قول استفان کاوی هر کاری دو وجه داره یکی چه و یکی هم چرا.

«چه» درواقع کاری هست که انجام میدیم و «چرا» همان دلیل و نیت ما از انجام یک کاره.

مادری دانمارکی در شهری دیگه کالسکه ای با دختر 14 ماهه ش رو جلوی درب مغازه ای میگذاره و وارد مغازه میشه. صاحب مغازه از این بی فکری مادر تعجب میکنه و عصبانی میشه و با پلیس تماس میگیره.  پلیس میاد و مادر رو دستگیر و به زندان میبره و بچه رو بخاطر مادر بیتوجهش به مراکز نگهداری میسپارند.

تکه های گم شده پازل کجاست...

مادر درست مثل اکثر مادر های خوب دانمارکی بچه ش رو جلوی مغازه میگذاره چرا که هم دوست نداره شلوغی مغازه بچش رو اذیت کنه و هم از امنیت کشورش مطمئنه.

فروشنده نگران بچست و میترسه که اوندختر پدر و مادری بی توجه داشته باشه.

پلیس نگرانه که بچه زیر نظر این مادر آسیب ببینه.

این ماجرا پره از تکه های گم شده. نیتهایی که وجود دارند ولی درک نمیشن. و در نهایت، محصول سوءنیت خواهد بود.

مخفی کردن نیت طرف مقابل رو مجبور به فکر میکنه تا این تکه ی مخدوش شده رو حدس بزنه. مشکل زمانی بیشتر میشه که طرف مقابل در مورد اون تکه نامعلوم شروع به فرافکنی کنه. یعنی نیات و حرف دل خودش رو به جای اون تکه خالی بگذاره.

اعتماد چیز مهم و ارزشمندیه. اگر رابطه قوی‌ای نداشته باشیم به همین سادگی از سست میشه. ما باید سعی کنیم تکه های گمشده کمتری در کارمون داشته باشیم. اونوقت زندگی شفافتری خواهیم داشت و ازون بهتر دیگه نگران چیزی نخواهیم بود! یک آدم بد ولی شفاف قابل اعتماد تر از از یک آدم خوب ولی با نیات غیر مشخصه ...