پیش نوشت: چیزی که اینجا نوشتم حاصل یه سوال از خودم و تلاش برای پیدا کردن جواب بود. هر چی اینجا میخونید رو به این دید که یه آدم معمولی بدون هیچ گونه تخصصی اون رو نوشته بخونید.

تا حالا به خانواده هایی فکر کردید که پدر مادر مذهبی هستن و بچشون کاملا بر خلاف اونها میشه؟ یا برعکس. یا مثلا پدر پر تلاش و زحمت کش و پسر یا دختر تنبل و سست.

دیروز داشتم راجع به این موضوع فکر میکردم. این موارد رو به عنوان یکی از موارد دور از انتظار میشناسم. یعنی احتمال بوجود اومدنشون کم بنظر میرسه. مثلا سخته که فکر کنیم که کسی که توی یه خانواده مذهبی بزرگ شده اعتقادات به شدت ضد مذهبی پیدا کنه، اما خب حتما شما هم اینجور مثالها رو دیدید.

ما آدما یه ماشین یادگیرنده هستیم که رفتارها و حرفه ها طرز فکر دیگرانی رو که دوست داریم کپی میکنیم. اما چی میشه که این کپی تبدیل میشه به یه کپی برعکس. از مسائل خانوادگی میگذرم. میخوام به یه مورد اشاره کنم که احتمالا یکی از ده ها عامل موثر باشه. افراط توی خانواده ها.

وقتی یه بچه پدر مادرش رو میبینه که در مورد مسئله ای رفتار خاصی دارن بچه با همون فکر ناقصش اون رفتار رو اشتباه تشخیص میده دو حالت در آستانه ها ممکنه پیش بیاد. یا رفتار رو علاوه بر اینکه قبول نداره میپذیره، یا اینکه سعی میکنه رفتاری خلاف اون چه دیده و علاقه ای بهش نداره رو انجام بده. مثل بچه ای که سعی میکنه ساده بودن پدر و مادرش رو با زرنگ بودن جبران کنه. یا وقتی عبادت ها و اعتقادات بی پایه و اساس رو از بزرگترش میبینه اون ها رو کلا کنار میگذاره و انجام نمیده.

ما آدمها رو به دو دسته تقسیم میکنیم. دوست و دشمن. این صرفا یه دسته بندیه و منظور اون دوستی و دشمن توی جنگ نیست. ما همواره با یکی از والدینمون دوست هستیم و با اون یکی دشمن. یه فایل صوتی گوش میدادم که میگفت ببینید وقتی سر سفره میشینید بیشتر دوست دارید نزدیک پدرتون بشینید یا مادرتون. همون فرد خانواده دوست شماستو شما هم خودتون در همیشه در دفاع ازش مثل زورو میبینید!

امیدوارم اینجوری نشه اما توی خیلی از خانواده ها رفتارهای افراطی و بی منطق یکی از والدین میتونه به راحتی فرد رو وارد حیطه دشمنی کنه و اون وقت نتیجه این میشه که چون به لحاظ رابطه ای دشمنه، ما هم از رفتارهای شبیه اون به شکل افراطی ای دوری میکنیم.

همین بود. سعی کردم لااقل سوالمو بی جواب نذارم. :))