به تاریخ ها که نگاه کردم دیدم این نوشته ها سنشون ازم بیشتره. یکی دو سال و یکی هم 12 سال. نویسنده این یادداشت های حاشیه‌ی کتاب چه کسی هست خبر ندارم. توی کتابهای قدیمی یک کتابخونه دیدمشون و ازشون عکس گرفتم.

اون خانم دومی که نوشته من اعصابم خورد شده، کمی تا قسمتی شبیه حال الان خودم هست. حسم میگه شاید سن اون زمانش کمتر از دوسه سال با من اختلاف داشته. اما الان در واقعیت اگر زنده باشند که امیدوارم در سلامتی باشند، همسن مادرم هستند. این کتاب ها برای مدت زیادی جایی بوده و دست نخورده اند و معلوم است که اهدایی هستند.

با دوستم که در مورد اینها صحبت کردم به این فکر میکردیم که الان این افراد دیگه به اون زمانها فکر نمی‌کنند ولی چقدر براشون سخت بوده و چقدر ساده حتی سخت ترین چالش های زندگی میگذرند انگار نه انگار که روزی واقعا وجود داشتن و باهاشون کشتی میگرفتیم.

پی نوشت: لای این کتاب ها یه جزوه هم پیدا کردم که مال یه خانم بوده و توش چنان شعرای قشنگی گلچین کردن که کف کردم که این جزوه ی درسه یا کتاب گنچینه اشعار!