یه معده گرسنه؛

یه کیف پول خالی؛

و یه قلب شکسته،

این ها بهترین درس‌های تو رو توی زندگی میدن.

اگه اینستاگرام بود میشد یه استیکر Truuuu بهش وصل کرد و نشر داد و از عمق این نوشته و نشون دادنش به بقیه لذت برد. اما...

باید بپذیریم کسایی که معنای این کلمات رو میفهمند یک روزی خون دلها خوردن، از هم پاشیدن، حس بدبختی و بیچارگی واقعی -نه فقط یه تصور- داشتن ، نا امیدی، ترس، شرمندگی و تحقیر رو تجربه کردند و احتمالا در برهه ای میگفتند که ای کاش اصلا متولد نمیشدند.

این معلم ها جدی ترین معلم هایی هستن که میشناسیم. وقتی شنا بلد نیستیم و میترسیم که یاد بگیریم و آب یک و نیم متری هم برای ما زیاده، مارو میگیرند و پرت میکنن وسط دریایی آب به عمق صد ها متر. یا میمیریم یا شنا یاد میگریم. البته آمار نشون داده که خیلی هامون شنا یاد خواهیم گرفت.

قدیم ها شبکه پنج یه مستند عالی نشون میداد به اسم انسان و طبیعت یا انسان و حیات وحش. تو هر قسمت اون آقا که اسمشون هم بیِر گریلز Bear Grylls بود خودش رو تو یه جایی از طبیعت وحشی مینداخت که تا مایلها کسی اونجا نبود و نمیتونست نجاتش بده یا کمکی کنه. گریلز باید خودش خودش رو نجات میداد. وسایلش هم یه وسایل اولیه بود مثل یکم غذا و چاقو و طناب و آتش زنه و یه دوربین و همین. من عاشق گریلز شده بودم و برای من شده بودند نماد سختی و عزم و اراده. با اون شرایط و یا اون امکانات مگه دیگه امکانش هست که دیگه با تمام حواس و ظرفیتمون زندگی نکنیم؟

یه مدل خنده داری از همین مستند تو ذهنم هست ولی قابل پیاده شدنه. اینکه بیایم آدمها رو توی جنگ برای بقا قرار بدیم تا مجبور باشند بارها و بارها مرزهای توانایی های خودشون رو بشکنند و به مرزهای روانی خوشون پی ببرند که چنین چیزی وجود داشته و اساسا یه خیال و توهمه. حس فوق العادعه ایه. کسی که فکر نمیکرد بتونه یه تخته سنگ رو بهش دست هم بزنه حالا میفهمه که میتونه جابجاش کنه. یا کسی که فکر میکرد عمرا با یه طناب از روی یه رود رد بشه حالا این کار رو راحت و با عمق وجودش انجام میده. باهاش میشه خیلی از موارد رو معالجه کرد و احتمالا بیماری های جسمی رو هم خوب کنه چه برسه به بیماری های روانی که بعضی هاش هم سوسول بازیه. مثلا کمال طلبی یا وسواس و ...  احتمال بازگشت به سلامتی توی این مدل تقریبا 99 درصده! اون یه درصد هم احتمالا زنده نخواهند بود و راحت میشن، پس میشه گفت صد در صده :))

قبول دارم که در مورد این جمله کوتاهی که بالای صفحه آوردم هر حرفی اضافه کردن حرافیه، اما خب این کار رو خوب بلدم و نخواستم کپشنش خالی باشه! ما اگه مجبور باشیم کاری رو انجام بدیم -اجبار در کانتکس مثال های بالا-  و با انجامش از محدودیت های خودمون و از ترسهامون عبور کنیم، خود بخود مشکلاتمون حل میشه. اما چه کنیم که موندن در دایره ی امن لذتش و حس امنیتش به قدری مست کنندست که به ما اجازه فکر کردن به این موارد رو هم نمیده. چه کسی حاضر میشه توی همچین توری ثبت نام کنه تا به توانایی هاش اضافه بشه.

آدمهایی که از طوفان عبور کردند، تفاوت های زیادی دارن با شخص خودشون قبل از اینکه واردش بشن.

به این فکر میکنم که ما شاید فقط وقتی میتونیم درست و حسابی بدون بهونه به هدف مون برسیم و به باد فراموشی نسپاریمش، که دیگه چاره دیگه ای جز رسیدن بهش نداشته باشیم.