از محمدرضا شعبانعلی خوندم که دنیا عده ای داره به نام مردم که شامل همه هست و گروه های کوچکترین که نام قبیله رو برای اونها مناسب دیده بود [community]. مردم رو غول بی شاخ و دمی دونست که دارای ویژگی هایی هستند که به بعضیهاشون اشاره کرده بود و اگه خواستید در انتهای این مطالب آدرسش رو گذاشتم. یکی از حالت هایی که ما در مواجهه با غول مردم میبینیم این بود که وقتی در سطح پایین تری از آنها قرار میگیری تو را آزار میدهند. وقتی به حد آنها رسیدی و بالاتر رفتی احساس خطر میکنند و میخواهند تو را پایین بکشند. اما وقتی که از آنها فاصله ی زیادی پیدا کردی تو را می‌پرستند.

اما بعد در مورد قبیله گفت. قبیله ها گروه هایی هستند که ویژگی های مشترکی دارند. مثالهایی که برای ساده‌تر فهمیدن این موضوع میشود گفت بسیارند. قبیله افرادی که در یک رشته خاص تحصیل کرده اند، قبیله افراد یک خانواده، قبیله هواداران یک تیم، قبیله انسان های حامی محیط زیست، قبیله معترضین به یک چیز، قبیله افراد یک مدرسه، قبیله افراد یک کلاس، قبیله طرفداران یک برند، قبیله یک صنف، قبیله یک محله.

بین قبیله ها نسبت به قبایل غریبه حرف های مشترکی وجود دارد که به آنها در ارتباط با همدیگر کمک میکند. قبیله چیزی هست که بنظرم به ما هویت میده.

جناب معلم میگن که ما وقتی خودمون رو عضو قبیله ای میدانیم بعد از مدتی شبیه آنها میشیم. و بعد هم میگه که ما اگر قبیله نداشته باشیم و خودمون رو عضو قبیله ای ندونیم نا خودآگاه ویژگی های قبیله ی بزرگتر یعنی مردم رو به خودمون می‌گیریم. و این چیزی هست که میتونه برای ما مفید نباشه. مردم، اون غول بی شاخ و دم ویژگی ها و صفت هایی داره که هیچ آدم عاقلی اگر اونها رو بدونه دوست نداره به سمتشون بره. شاید شما هم این حس رو تجربه کرده باشید که با رفتاری که توی جامعه وجود داره مخالف باشید. ما اگر خودمون رو عضوی از قبیله ای ندونیم ناخودآگاه شبیه مردم میشیم. شاید بگیم خب مردم اونقدرها هم بد نیستند چرا شبیه شدن بهشون باید بد باشه؟ بنظرم به یک دلیل... به دلیل همون بی شاخ و دم بودن. غول ها شاخ و دم دارند و وقتی اون رو میبینیم میدونیم که با غولی طرف هستیم. اما غول بی شاخ و دم موجودی هست پر از تضاد. در بخشی از جامعه رفتاری دوستانه و در بخش دیگر در همون موضوع رفتاری خصمانه داره. حال تصور کنیم که بخواهیم شبیه چنین موجودی بشیم.

ما در یک زمان میتونیم توی چندین قبیله حضور داشته باشیم اما در این حالت ما با اولویت بندی اونها مواجه هستیم. قبایل برای ما بترتیب اولویت بندی شدن مهم هستند.

از این حرفها که بگذریم راجع به این موضوع نوشتم تا بیشتر بهش فکر کنم. به عنوان کسی که بخاطر بودن توی بعضی از قبیله ها ناراضیه یا حسی از تعلق بهشون نداره.

راستی تو ویژگی های مشترک افراد قبیله میتونه حتی مواردی باشه که به نظرمون مسخرس! البته این رو توی کشورهای خارجی بیشتر میبینیم. مثلا توی فیلم سیدنی وایت این موضوعو به شکل طنز میبینیم. یه کلبه برای دانش‌جوهای خرخونه عینکی بود، یه کلبه برای خوشگل ها، یه کلبه برای ورزشکارا و...

راجع به این موضوع حرف چندانی برای گفتن ندارم و این مطلب فعلا فقط برای باز شدن این بحث در اینجا بود.

پی نوشت: برای اینکه راجع به این موضوع مطلب درست و حسابی بخونید به اینجا سر بزنید: غولی به نام مردم و نحوه انتخاب قبالیل برای زندگی

وقتی داشتم دنبال عکس برای این مطلب می‌گشتم به وبلاگ شهاب چراغی رسیدم. آشناییم با ایشون هم برمیگرده باز به مطلبی که توی وبلاگ آقای معلم خیلی وقت پیش خوندم: شهاب چراغی و انتخاب روش تحقیق