آخر هفته ای را تصور کنید که تصمیم گرفته اید به همراه خانواده به مسافرت بیرون شهر بروید و خستگی های شدید طول هفته را در طبیعت بدر کنید و واقعا هم به این سفر نیاز دارید. به خانه می‌روید به همسر خود درباره آن حرف می‌زنید و متوجه می‌شوید که همسرتان نیز از قضا برای این آخر هفته تصمیمی گرفته و میخواهد که باهم به دیدار بزرگان فامیل بروید چرا که همه بعد از مدتهای طولانی آنجا جمع شده اند و معلوم نیست که کی دوباره چنین اتفاقی بیفتد.

ما تا اینجا با اخلاف نظر مواجه شده ایم. چیزی که ممکن است در مرحله بعد اتفاق بیفتد این است که دو طرف با دلایل قانع کننده خود نیاز خود را مطرح میکنند و قصد تغییر برنامه را ندارند. ما با تضادی روبرو شده ایم که به تعارض منجر شده است.

امروز به فایل صوتی یک کارگاه 5 ساعته با موضوع مهارت حل تعارض گوش دادم. حرفهای خوبی گفته شد که سعی می‌کنم تا با مرور و تخلیه آنها از ذهنم هم نظم بیشتری به آنها بدهم و هم شاید برای شما مفید باشد. ضمنا نمیدانم استاد این کارگاه چه کسی بود و در طول فایل صوتی هم اسمی از مدرس به گوشم نرسید.

اما قبلش لازم است در مورد مهارت بگویم. مهارت با دانش متفاوت است. مهارت به تمرین نیاز دارد و در واقع چیزی است که با تکرار بدست می‌آید. نقش مربی در آن بالا است یعنی بنظرم با الگو برداری از الگوهای رفتاری از فرد دیگر ارتباط دارد. بقول معلم شعبانعلی بعد از مدتی تمرین، فردی که آن مهارت را بدست آورده بر مهارتی که دارد سایه می‌اندازد، یعنی ما آن فرد را بخاطر مهارتی که دارد ارج می‌نهیم نه خوده مهارت را.

و اما از حرفهایی که گفته شد.

در تعریف خود تعارض باید گفت که موقعیتی است که طرفین در آن اختلاف منافع دارند. و بر موضع خودشان پافشاری می‌کنند. اختلاف نظرات و اختلافات در کل چیزی بدی نیست و بمعنی تعارض نیست. من علایق خودم را دارم و شما هم علائق خودتان را دارید. تا اینجا مسئله ای ایجاد نمیشود اما وقتی اینها در تقابل باهم قرار می‌گیرند و در جاهایی باهم در تضاد قرار میگیرند و مشکل ایجاد می‌کنند ما در یک موقعیت تعارضی قرار گرفته ایم. و یکی از مهمترین مهارت هایی که باید در این موقعیت داشته باشیم مهارت حل تعارض هست.

در روابطی که صمیمیت وجود دارد، طولانی مدت تر است و عنصر تعهد در آن پررنگ است تعارض اجتناب ناپذیر است. مثل روابط زناشویی.

تعارض به هیچ وقت چیز بدی نیست. بهتر است آن را طبیعی ترین بخش روابطمان به عنوان روابط بین دو انسان بدانیم. یکی از اصلی ترین قدمهای ما نیز برای حل تعارض داشتن همین تصور است. این مدل ذهنی از تعارض سه اصل دارد. اول اینکه بپذیریم تعارض وجود دارد و اصلا چیز بدی نیست و در واقع خواستن چیزهای متفاوت خوب هم هست. دوم اینکه بپذیریم بین خواسته و نیازهای های طرف مقابل و خودمان هیچ برتری وجود ندارد و هر دو ارزشمندند و مساوی هستند و سوم اینکه تعارض باید با همکاری همدیگر حل شود.

ما تا وقتی این سه اصل را نپذیریم نمی‌توانیم برای حل مسئله مان قدم برداریم و آن وقت است که در گیر روشهای ناکارآمد برای حل تعارض می‌شویم. مثلا:

  • بی‌ارزش جلوه دادن نیازهای طرف مقابل
  • قهر و تهدید به ترک فیزیکی و رابطه در صورت برآورده نشدن یک نیاز
  • تهدید فیزیکی
  • سرزنش کردن طرف مقابل
  • تحقیر کردن
  • ایجاد احساس گناه در طرف مقابل
  • حرف خود را عوض کردن
  • و محروم کردن. یا بعبارت دیگر تلافی و گروکشی

ما اگر از این روشهای ناکارآمد استفاده می‌کنیم اولین کاری که باید برای رفع آنها و پرورش مهارت حل تعارض در خود انجام دهیم مانیتور کردن این گونه رفتارها در خود است. به توصیه مدرس کارگاه حدود یک یا دوهفته باید اینکار را انجام بدهیم و هربار که از این روشها استفاده کردیم آن را یادداشت کنیم و موقعیت را شرح بدهیم. با این کار ما بعد از این مدت قالبی که بیشتر از آن استفاده می‌کنیم را خواهیم شناخت. ما برای رفع آن نیاز داریم که آن را به بند آگاهی خودمان دربیاوریم.

در اصل سوم نگرش مثبت نسبت به تعارض گفتیم که باید این را قبول کنیم که تعارض را باید با همکاری همدیگر حل کنیم. و اینجاست که مفهوم مذاکره باز می‌شود.

ما در برخود با تعارض دو راه را میتوانیم در پیش بگیریم. مذاکره و مجادله. در مذاکره هدف برد-برد است و باور داریم که من خوب هستم و تو هم خوب هستی. ما باهم همدلی می‌کنیم و به انتقال اطلاعات می‌پردازیم تا مسئله ای را حل کنیم. اینها چیزهایی هستند که در مجادله وجود ندارند.

اما برای انجام مذاکره چه باید کرد چه مراحلی رو باید طی کرد

  • در ابتدا ما باید تعارض را تشخیص بدهیم و آن را با آرامش بپذیریم و این پیغام را بدهیم که ما از بحث با طرف مقابل انتظار نتیجه منصفانه داریم، منعطف هستیم و از قبل نتیجه سلب و قطعی نگرفته ایم.
  • سپس باید به توصیف موقعیت تعارض اقدام کنیم و آن را عینی، بیطرفانه و عاری از احساس برای هم توضیح دهیم. به عبارتی ما با این کار موقعیت را برای همدیگر توضیح می‌دهیم و مسئله ای که وجود دارد را در مقابل چشم همدیگر می‌آوریم تا بتوانیم بر روی آن کار انجام دهیم.
  • در مرحله بعد ما نیاز داریم تا احساسات خود را نسبت به این تعارض برای هم شرح دهیم و با بیان آنها به صورت اختصاصی برای هم از زهر احساسات بر روی تصمیماتمان کم کنیم. باید بدانیم که احساسات اگر بیان نشوند در لابلای دیگر مراحل و همچنین تصمیم هایمان باز بیرون می‌زنند یا به طور غیر مستقیم اثر خود را می‌گذارند.
  • ما باید علایق خود را برای طرف مقابل شرح دهیم و و تصور خودمان را از علاقه طرف مقابمان بگوییم و سپس در یک مرحله مهمتر سعی کنیم علایق و ارزش‌های مشترکمان را شناسایی کنیم و آنها را یادآوری کنیم. برای مثال در هردو میتوان هدف تلاش برای داشتن یک خانواده خوشحال و خوشبخت را دید. اما یکی خودش را در قالب سفر رفتن خودش را نشان داده و دیگری در قالب دید و بازدید از اقوام.
  • و در آخرین مرحله سعی کنیم راه حل هایی را که با توجه به موقعیت تعارض به ذهنمان می‌رسد را ارائه کنیم.

ما باید سعی کنیم هرچقدر که می‌توانیم تعداد راه حل‌ها و پیشنهاداتی که ارائه می‌دهیم زیاد باشد. هر چقدر تعداد این پیشنهادات بیشتر باشد احتمال اینکه هردو طرف از تعارض راضی خارج شویم بیشتر است.