نمیدونم نقل قولی از کدوم یک از بزرگان بود اما می‌گفت زندگی سفریه که ما در اون سفر گاهی با دیگران هم مسیر می‌شیم. این هم مسیر شدن می‌تونه در حد چند دقیقه تا چندین سال باشه و ما اغلب خودمون انتخاب می‌کنیم که با کیا هم مسیر بشیم، گاهی هم دست روزگار و جبر عده ای رو با ما همسفر میکنه.

اولین ارتباطی که ما با آدمها در مسیر زندگی برقرار می‌کنیم جالبه. ما کسی رو می‌بینیم و شروع میکنیم و بخشی از زندگیمون رو باهاشون می‌گذرونم. این آدم برای ما در اون لحظه هیچ گذشته ملموسی نداره و هرچه هست از الان به بعدشه. من یک وبلاگ دارم و دارم توش می‌نویسم، هر کس که به این جا سر میزنه و تصمیم می‌گیره برای مدتی با من همسفر باشه تا حرفهای هم رو یشنویم چیزی که می‌بینه همین الانه و چیزی که ازین ببعد قراره بوجود بیاد. اما مرور گذشته هم به عنوان یه رزومه از همسفرها قطعا به ما در شناخت بیشتر فرد کمک می‌کنه. برای همین تصمیم گرفتم تا خاطراتی از وبلاگ‌های قدیمیم بگم.

جایی که هستید پنجمین وبلاگ من هست. هر کدوم از وبلاگها داستانی دارند که بعضی هاشون هم به سرنجامی رسیدند. شاید بعدا داستان هرکدومش رو جداگانه تعریف کردم ولی حالا قصد دارم از اولین وبلاگم بگم. اولین وبلاگم رو حدود 10 سال پیش درست کردم. اون زمان دبیرستان بودم و یه گوشی کا510 سونی اریکسون داشتم. اون زمان فیلتر بودن اینترنت برام خیلی مسخره بود. به هر جا که با گوشیم سر میزدم بسته بود. اونجا بود که با مرورگر گوشی اپرا مینی آشنا شدم. اپرا مینی برای من کلیدی بود برای ورود به دنیای بزرگ اینترنت. مدتها باهاش فقط سایتای مختلف میرفتم و حس اتصال به دنیای اینترنت چنان دوپامینی در من آزاد می‌کرد که تا الان کمتر مثل اون رو تجربه کردم.

علاقه زیاد من به این مرورگر من رو به سایت اصلی این مرور گر رسوند و دیدم که چه جالب توی این سایت بخشی وجود داره که هر چند وقت یکبار نسخه جدیدی از این نرم‌افزار رو با امکانات جدید می‌گذاره. نمی‌دونید دونستن همچین چیزی وقتی 0 درصد از اطرافیانتون حتی نمیدونن اینترنت چیه چه حس خاص و قدرتی به آدم می‌داد. معنی این که اطلاعات برای آدم قدرت میاره هم مصداقش همون حال من در اون زمان بود. غصه می‌خوردم که چرا کسی اینترنت نمیدونه چیه. واقعا کسی نمیدونست که اگر سوالی داشت میتونه با یه جستجوی ساده تو اینترنت به جواب برسه. اون زمان یادمه که محتوای فارسی کم بود. یعنی شاید هم بخاطر شناخت کمم همچین برداشتی دارم.

بعد از اینکه پدرم اینترنت مخابرات رو برای خونه خرید دیگه راحت تر میتونستم توی اینترنت بگردم و بیشتر باهاش آشنا بشم. رسیدن به بلاگفا و مفهوم وبلاگ هم اولین بار در اون زمان بود.

اولین وبلاگم رو در همون بلاگفا درست کردم و صرفا هم بخاطر یک چیز! محتوا در مورد اپرا مینی در اینترنت کم بود و اطلاعاتی که من داشتم میتونست درد خیلی از آدمایی مثل خودم رو دوا کنه! خواهش میکنم نخندید در همین حد اون زمان جدی بودم.

ساعت ها وقت گذاشتم که بفهمم چجوری باید بنویسمش. اون زمان به شدت کمال طلب بودم. هر جوری بود بعد از کلی ضرب و زور دو تا مطلب در مورد این مرورگر گذاشتم و منتشر کردم. یادم هم هست که در مدت کمی به نتایج اول گوگل رسید. کاری که الان شدنیه اما به خون دل و صدها ساعت وقت و مطالعه و فعالیت! اینجاست که حرف دوست عزیزم میلاد روشنی رو بیاد میارم که همیشه میگه با فِرست باش یا بِست.

مدت ها از اون مطالبی که روی وبلاگ گذاشتم گذشت و با خیلی موضوعات دیگه در مورد وبلاگ نویسی آشنا شدم. حس کمال طلبیم باعث شد برم و بزنم اون مطالب رو پاک کنم چون هم اون مطالب رو خیلی ساده می‌دیدم و هم اینکه اون روش از دسترس خارج شد و فیلتر شد. بعد از اون زمان بود که نسخه های ادیت شده اپرامینی زیاد شد و افراد مختلفی این کار رو انجام دادن و با عوض کردن سرور نسخه های غیر رسمی از نرم افزار رو منتشر می‌کردند تا با این کار فیلترینگ رو دور بزنند.

اولین وبلاگم مدت زیادی زنده نبود اما همون مدت کم هم من رو با این دنیا آشنا کرد. چیزی که اگر نبود و شروع نکرده بودم و خیلی از اتفاقات بعدی نمی‌افتاد منجر به ایجاد یک کسب و کار وبلاگی و گذران بخشی از زندگیم با اون در دوران نوجوانی نمی‌شد. ولی آخر همه اونها به اینجا ختم و شد الان. یعنی من و تلاش برای توسعه مهارت های فردی و زندگیم که این وبلاگ بخشی از پیامد های همین رونده.

پی‌نوشت: دونستن گذشته آدمها به اطلاعات ما درباره اونها عمق می‌ده. اینها رو گفتم تا مروری باشه به بخشی از زندگیم. بخش خاطرات رو هم تو دسته بندی های موضوعی وبلاگ درست کردم تا این جور مطالب رو اونجا قرار بدم.