مصداق یابی از آن واژه هایی است که به تازگی به دایره واژگانم اضافه کرده ام. این اصطلاح ارتباطی قوی با موضوع یادگیری در من دارد. به این صورت که می‌دانم یکی از ملزومات یادگیری و یادگیری بهتر مصداق یابی و کیفیت مصداق هایی است که برای مفاهیمی که در ذهن داریم پیدا می‌کنیم.

مصداق یابی یعنی بین یک مفهوم که در ذهن ما قرار دارد به چیزی در دنیای واقعی ارتباط برقرار کنیم.

مصداق یابی نقش ریشه گرفتن یادگرفته و اتصال را در یادگیری ما دارد.

فرض کنیم شخصی به ما یک گزاره تحویل دهد. کسی بگوید هوا سرد است. این گزاره برای ما قابل فهم است چرا که آن را لمس کرده ایم. یک چیز عینی را به چیزی ذهنی به صورت شفاف وصل کرده ایم. حال اگر کسی از هوای شرجی حرف بزند، اگر تا بحال در شرایط آب و هوای شرجی قرار نگرفته باشیم تنها چیزی که می‌توانیم در ذهن بیاوریم چیزی است که شباهت کمی به واقعیت دارد و بیشتر تخیل و توهم است.

اگر بگویم کسی خندان است، ناراحت است، زیباست شما به سرعت میتوانید این جملات را به تصویری در ذهن وصل کنید. اما ... اگر بگویم کسی تفکر عمیقی دارد. شما تا نفهمید و نبینید عمیق فکر کردن چه شکلی است یا خودتان به تفکرات قبلی تان برچسب عمیق نزده باشید از درک این جمله عاجزید و چیزی که در ذهنتان می‌آید از جنس توهم است. چیزی به اسم عمیق فکر کردن وجود دارد. فقط ما تا آن را واضح و شفاف ندیده باشیم آن را نمی‌فهمیم. این را بسط دهید به همه‌ی همه‌ی همه‌ی آنچه در زندگی وجود دارد.

حال بنظرم بهتر می‌توانم دلیل اینکه فکر بعضی افراد همیشه مشوش است و بعضی های دیگر نه را بفهمم.

می‌دانم که این موضوع در یادگیری اهمیت زیادی دارد. اگر به موضوع یادگیری اهمیت می‌دهیم و میخواهیم چیزهایی را که میخوانیم یاد بگیریم نیاز داریم تا برای آنها در تجربیات خود دنبال چیزهای واقعی و فیزیکی و شفاف بگردیم. هر چه این تصویر از تجربه واضح تر و مادی تر باشد یادگیری در ما موثرتر خواهد بود.


پی نوشت: قبلا در استعاره ای کامپیوتری از زندگی به مفهومی اشاره کرده بودم که به این معنی بود که هر چیزی را در جای خودش قرار دهیم. مفهومش به موضوع مصداق یابی نزدیک است.