جایی برای مرور زندگی

۸ مطلب در خرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

نظم و چهارچوب یا بی نظمی و آزادی، در کتاب یک عاشقانه آرام

یک هفته ای طول کشید تا کتاب خواندنی نادر ابراهیمی را تمام کردم. یک عاشقانه آرام یک رمان پر از کلمات و تشبیه ها و آرایه های کلامی و زبانی هست که گاهی با خودم میگفتم تمامی حرفهای این چهار صفحه رو میشه در یک بند هم خلاصه کرد. اما از جهتی هم هیچوقت از این پر کلمه بودم کتاب پیش خودم گله و شکایت نکردم چرا که جریان کلمات رو به زیبایی در بند بند این رمان احساس میکردم.

مثل آدمی که زیاد حرف میزنه اما هیچ وقت از حرف زدنش سیر نمیشیم. دوست داره حرف بزنه و ما ساکت فقط گوش بدیم. نادر ابراهیمی هم برای من چنین آدمی به نظر اومد.

اما یک هفته گذشت و منتظر بودم ببینم آخر این رمان چه چیزی برای خواننده داره. موضوع غافلگیر کننده و خیلی عجیبتر از اونی بود که فکر میکردم. از کل این رمان بخشی که مربوط به نظم میشد خیلی روی من اثر گذاشت. درسی که یک هفته براش صبر کردم و میدونم تا آخر عمرم بر ذهن و جانم نقش بسته. درسی از جدال نظم و بینظمی.

یاد میده که نظم به مانند اسکلت و استخوان هر کاریه، نه گوشت و ماهیچه. وجود چهارچوب محدوده هایی رو به دستمون میده که ازش خارج نشیم. گاهی اگر این نظم به حد بالایی برسه محدودیتش بیشتر باعث آزار ما میشه و کمکی به ما نمیکنه. در هر کاری بنظرم عملی‌ترین کار اینه که چهارچوب های کلی کار رو مشخص کنیم و بعد با کمک بی نظمی و با چاشنی خلاقیت شروع کنیم به انجام دادنش.

مثل آدمی باشیم که میدونیم چه کارهایی قراره انجام بدیم اما در انجام اون کار هیچ برنامه و طرحی صلب و سختی رو قبول نمیکنیم و فی البداهه زندگی می‌کنیم.

با اینکار یاد میگریم و مجبور میشیم بیشتر به خودمون اعتماد کنیم.

البته همونطور هم که نادر ابراهیمی توی اخرین صفحات رمان میگه حتی همون چهارچوب هم نباید مثل میله های زندان باشه. گاهی و فقط گاهی  میشه به کل از هر چهارچوبی بیرون زد و کاری که لازم بود رو انجام داد. وگر نه پس زندگی چیه؟ زندان؟

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد مقیسه

تصمیمات هزینه بر و اهمیت آن در یادگیری

این یکی دوهفته کمک کرد تا به یه گذاره برسم که فکر میکنم از حالا به بعد نقش تاثیر گذاری توی زندگی و آینده خواهد گذاشت.

رشد و بلوغ در نتیجه‌ مجموعه ای از  تصمیمات هزینه‌بر بوجود میاد.

تصمیمات هزینه بر حالا واژه ای کاملا مثبت برای من تبدیل شده. تصمیمات هزینه بر تصمیماتی هستند که پیامدی دارند و این پیامد هزینه هایی داره و این هزینه ها هم برای ما کم اهمیت نیستند. در واقع این هزینه ها گاهی از جنس خستگی اند، گاهی از جنس درد، گاهی از جنس ترس، گاهی نگرانی، گاهی از دست دادن و گاهی پشیمانی. تصمیمات کم هزینه باعث کارهایی میشه که هزینه ی بسیار کمی از ما میبرهریال مثل وقت کم، پول کم، توجه کم و ...

من وقتی تصمیم میگریم زبان یاد بگیرم میتونم مجموعه ای از راه های ممکن رو پیش خودم تصور کنم (اگر همت کرده باشم که جدی یاد بگیرم) چندین و چند راه برای بهتر شدن وجود داره. میشه فیلم ببینم، پادکست گوش بدم، متن انگلیسی بخونم، با کسی صحبت کنم، تو شبکه های اجتماعی یه دوست خارجی پیدا کنم و کلی راه های دیگه.

هر کدوم از این تصمیمات میتونه هزینش حداقل وقت و انرژی گذاشتن باشه و در مراتب بالاتر استرس و فشار به خودمون برای انجام درست اون کار باشه. هر چی این هزینه بیشتر باشه برای ما مفیدتره. چرا که مغز ما جوری برنامه ریزی شده تا چیزایی که مهمه رو قبول کنه و باقی اطلاعات ورودی رو با فیلتری کمرنگ تر کنه. تصمیمات هزینه بر اطلاعات جدید رو به درجه اهمیت بیشتری به خورد خودش میده و این در مدت کوتاهی حسی از پختگی رو برای ما خواهد داشت. و در دراز مدت احتمالا چیزی که بهش بینش میگن. فقط کمی باید تلاش کنیم که پیامد های تصمیمون رو خوب برای خودمون تحلیل و هضم کنیم و در آخر به گذاره مفیدی برسیم. جریمه شدن ما در بزرگراه میتونه ما رو به این گذاره برسونه که تمامی پلیس های آدمهای عقده ای ای هستند یا میتونه مارو به این برسونه که پلیس داره وطیفش رو انجام میده تا آدمها بتونن با آرامش در کنار هم رانندگی کنن.

این جمله از ویلیام بلیک رو توی پنل وبلاگم پررنگ نوشتم که:

سیر مدام به خرد منتهی می‌شود.

سیر مدام باید پر از تصمیمات پرهزینه باشه.

بیایم و با این تصمیمات دوست باشیم!

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
محمد مقیسه

تکرار تکرار و بازهم تکرار

یکی از کانال های صدا و سیما بود که یک مشاور خوش صحبت داشت درس زندگی میداد. میگفت به آدم های اطرافتان که نگاه کنید هر کدام در بعضی چیزها خوب هستند. اون رفتار ها رو بگیرید و بهش خلاقیت خودتون رو اضافه کنید و تقلید کنید، یعنی تقلید صرف نکنید بلکه خودتون هم درش نقش داشته باشید. 

نشسته بودم و داشتم به خودم فکر میکردم. ادم وقتی توی یه چیزی خوب میشه توش احساس پختگی میکنه. یک حس خوب. این یک نشانه برای ماست. وقتی توی چیزی به حدی که لازمه برسیم نه تلاشی لازمه برای فهمیدنش و نه فشاری. خودمون میفهمیم. فقط شاید نباید بترسیم و کمی به خودمون اعتماد کنیم و راه رو برای خودمون باز بگذاریم. برای خودِ عالیترمون. همون خودی که دوست داریم بیشتر باهامون باشه و خودمون باشه.

این حرفها در کل تکراری بود و بارها زدم. اما این تکراره که باعث پختگی میشه. باعث رسیدن ما به اون حس خوب پختگی میشه. گاهی تکرار ملال آوره، وقتی که هدف رو از تکرار درک نکنیم بنظرم گرفتار گرداب تخیلات و تفکرات بادی به هر جهت میشیم. 

مدت زیادی بود که ننوشته بودم. مجموع اون 270 بار تکرار در نوشتن رو حالا دارم میبینم. نوشتن برای من لذت بخشه، شیرینه و هر بارش دریه به سمت حرفها و ایده های جدید. این نوشتنه، بقیه کارا هم مثل همینه، فرقی نمیکنه. فرقی اگر هست چیزیه که ما به اشتباه پر رنگش میکنیم.

یکی بود میگفت توی یک کار هم که شده عالی بشید. وقتی عالی بودن در یک چیزو بفهمیم و به گوشتمون بشینه، عالی بودن در باقی چیزها نباید سخت باشه. چیزی که لازم داریم فقط تکرار و تکرار و تکراره. تا جایی که از لحاظ احساسی تخلیه بشیم و با عقلمون کاری که داریم رو نگاه کنیم.

به تکرار دید منفی دارید؟؟ همین حالا کاری که دوست دارید رو به ذهنتون بیارید. رقصیدنه؟ نوشتن یک مطلب در مورد فلان موضوعه؟ کوه نوردی؟ باشگاه رفتن؟ بار اول، تکرار کنید.بار دوم، تکرار کنید، بار سوم، تکرار کنید. بار چهارم و باز هم دوباره انجام بدید. چند دقیقه یا یک ساعت استراحت کنید و دوباره انجام بدید. این دفعه حستون چیه؟ یادگیری قانونی به همین سادگی داره. این یه محیط کنترل شدست... توی محیط کنترل نشده هم همینه... قوانین یادگیری همیشه مشخصه. تکرار، تکرار، تکرار استراحت و بعد تکرار. 

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد مقیسه