یکی از کانال های صدا و سیما بود که یک مشاور خوش صحبت داشت درس زندگی میداد. میگفت به آدم های اطرافتان که نگاه کنید هر کدام در بعضی چیزها خوب هستند. اون رفتار ها رو بگیرید و بهش خلاقیت خودتون رو اضافه کنید و تقلید کنید، یعنی تقلید صرف نکنید بلکه خودتون هم درش نقش داشته باشید. 

نشسته بودم و داشتم به خودم فکر میکردم. ادم وقتی توی یه چیزی خوب میشه توش احساس پختگی میکنه. یک حس خوب. این یک نشانه برای ماست. وقتی توی چیزی به حدی که لازمه برسیم نه تلاشی لازمه برای فهمیدنش و نه فشاری. خودمون میفهمیم. فقط شاید نباید بترسیم و کمی به خودمون اعتماد کنیم و راه رو برای خودمون باز بگذاریم. برای خودِ عالیترمون. همون خودی که دوست داریم بیشتر باهامون باشه و خودمون باشه.

این حرفها در کل تکراری بود و بارها زدم. اما این تکراره که باعث پختگی میشه. باعث رسیدن ما به اون حس خوب پختگی میشه. گاهی تکرار ملال آوره، وقتی که هدف رو از تکرار درک نکنیم بنظرم گرفتار گرداب تخیلات و تفکرات بادی به هر جهت میشیم. 

مدت زیادی بود که ننوشته بودم. مجموع اون 270 بار تکرار در نوشتن رو حالا دارم میبینم. نوشتن برای من لذت بخشه، شیرینه و هر بارش دریه به سمت حرفها و ایده های جدید. این نوشتنه، بقیه کارا هم مثل همینه، فرقی نمیکنه. فرقی اگر هست چیزیه که ما به اشتباه پر رنگش میکنیم.

یکی بود میگفت توی یک کار هم که شده عالی بشید. وقتی عالی بودن در یک چیزو بفهمیم و به گوشتمون بشینه، عالی بودن در باقی چیزها نباید سخت باشه. چیزی که لازم داریم فقط تکرار و تکرار و تکراره. تا جایی که از لحاظ احساسی تخلیه بشیم و با عقلمون کاری که داریم رو نگاه کنیم.

به تکرار دید منفی دارید؟؟ همین حالا کاری که دوست دارید رو به ذهنتون بیارید. رقصیدنه؟ نوشتن یک مطلب در مورد فلان موضوعه؟ کوه نوردی؟ باشگاه رفتن؟ بار اول، تکرار کنید.بار دوم، تکرار کنید، بار سوم، تکرار کنید. بار چهارم و باز هم دوباره انجام بدید. چند دقیقه یا یک ساعت استراحت کنید و دوباره انجام بدید. این دفعه حستون چیه؟ یادگیری قانونی به همین سادگی داره. این یه محیط کنترل شدست... توی محیط کنترل نشده هم همینه... قوانین یادگیری همیشه مشخصه. تکرار، تکرار، تکرار استراحت و بعد تکرار.