جایی برای مرور زندگی

۱۰۰ مطلب با موضوع «روزنوشته ها» ثبت شده است

ادوارد دبونوی بی‌نظیر و کتاب شش کلاه تفکر

چند روزیه خوندن کتابی رو شروع کردم. نویسنده کتاب ادوارد دبونو و عنوان کتاب شش کلاه تفکر هست. در حین خوندنش این کتاب چیزی که مدام باهاش مواجه شدم غافلگیری در هر صفحه از کتابه. جوری که چندین بار در زمان خوندن کارم رو متوقف کردم و با تعجب از خودم پرسیم یعنی چطور یه نفر (نویسنده کتاب) میتونه انقدر بفهمه.

چیزی که تو این کتاب دیدم مهارت استادوارانه یک نویسندست برای رساندن پیامش جوری که باید باشه. مثل کسی که مراقبه یوقت دچار برداشت اشتباه نشی. مثل راننده هواپیمایی که مدام چک میکنه که هواپیما در مسیری که میخواد باشند. مدام سیگنالهای هدایت کننده میفرسته و مدام تکه های پازل مارو بیشتر بدستمون میده. شاید بتونم میزان شگفت زدگیم رو در حین خوندن این کتاب رو با کتاب قدرت عادت از چارلز دوهیگ مقایسه کنم.

دبونو تو کتاب شش کلاه تفکر به چیزی میپردازه که ما بوسیله اون به کارای دیگه میپردازیم. چیزی که کمتر بنظرم بهش بها میدیم و حتی فکرشم ممکنه به ذهنمون نرسیده باشه که چنین چیزی رو لازمه بدونیم و براش وقت بگذاریم. دبونو تو این کتاب به شیوه های فکر کردن می‌پردازه.

من تا قبل از این کتاب فکر میکردم طبق تجربم فکر کردن رو بلدم. تصور من این بود که فکر کردن شامل دریافت اطلاعات و داده ها از بیرون و تلاش برای سنتز و ترکیب اونها و ایجاد پیوند بین اونهاست. چیزی شبیه کاری که کامپیوتر در حال انجام اونه. اما حالا دارم متوحه میشم که این تصور من تنها یکی از شش دسته بندی دبونو از روشهای فکر کردنه.

دبونو در این کتاب روشهای فکر کردن رو به شش دسته تقسیم کرده. او تو این کتاب از استعاره کلاه استفاده میکنه و دلیلش رو هم به خوبی توضیح میده. او از رنگ ها برای افتراق بین کلاه ها استفاده میکنه و باز هم دلیلش رو با استدلالهای قابل قبول و واقعی و همینطور علمی خودش توضیح می‌ده. چیزی که تو این کتاب بارها داره تکرار میشه اینه که ما باید این 6 تا تفکر رو از هم جدا کنیم. و باز هم با ذکر دلایل توضیح میده که هرکدوم از این شیوه ها مسیر ها و شیمی های مختلفی در مغز دارند و جهش از مسیری به مسیر دیگه راحت نیست و بخاطر همین ما باید اینها رو از هم جدا کنیم. و استفاده همزمان از همه اونها رو به برداشتن چندین هنوانه با یک دستِ مغزی تشبیه می‌کنه.

شاید یکی از درسهای خوب این کتاب میتونه تمایز قایل شدن و شناخت بیشتر شیوه فکر کردن ما بشه. ازون کتابهاست که نمیشه روزنامه وار خوند و باید فهمید تا بشه به کار بست. و از اون کتابهاست که باید به کار گرفته بشه و حس شگرف یادگیری و عملی بودن رو باهاش تجربه کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مقیسه

فقط تو

بعد از این همه مطلب این‌بار میخوام یه آهنگ بذارم. این آهنگیه که هر وقت تو پخش رندم آهنگ‌ها بهش می‌رسم حال خوبی پیدا میکنم. متن آهنگ غمگینه.

از زمانی میگه که در کنار کسی همه چیز رو داشت و الان علاج یک روح شکسته شده رو در بودن او می‌بینه.

"فقط تو" آهنگ زیبایی از لیتل‌میکس و چیتکدز.

تو این آدرس میتونین بهش گوش بدید:

Cheat-Codes-Feat-Little-Mix-Only-You


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مقیسه

وب بعلاوه لاگ، امکانی برای ثبت زندگی

با اصطلاح لاگ اولین بار سر یکی از کلاس‌های کارشناسی آشنا شدم. آنجا که استاد داشت در مورد لاگ فایل‌های یک سیستم یا بانک اطلاعاتی حرف می‌زد. می‌گفت لاگ فایل‌ها بخشی از پایگاه هستند که تک تک فعالیت‌های یک کاربر را در خود ذخیره می‌کنند. بعدا که در ارشد موضوع پایان نامه ام تحلیل داده‌کاوی شد متوجه شدم اطلاعات موجود در لاگ فایل‌ها می‌تواند برای تحلیل رفتار کاربران استفاده شود و اطلاعات ارزشمندی از دل آن بیرون کشیده شود.

لاگ کردن را اگر بخواهم به فارسی آسان بگویم همان ثبت وقایع است. و وقایع هر نوع فعالیتی است. به کمک همین تعریف هم متوجه شدم وبلاگ چیست و کارش چیست.

اما می‌خواهم در مورد ایده‌ای بگویم که به تازگی بفکرم رسیده تا به وبلاگ اضافه کنم. این ایده حاصل ترکیب آموخته من در یادگیری و همینطور وبلاگ نویسی است.

من می‌دانم که وقتی در مورد یک موضوعی عمیق مطالعه کردی آن مطلب حتی اگر تا مدت‌ها سراغ آن نروی در ذهنت باقی خواهد ماند. ما یک نکته وجود دارد. اینکه ما به یک نشانه و سر نخ احتیاج داریم تا دوباره آن را به یاد بیاوریم . نبودن این سر نخ و گم کردن آن به چیزی منتهی می‌شود به نام فراموشی. اهمیت این لاگ کردن و ثبت کردن را از زبان دکتر زین العابدینی استاد عزیزم و دکتر هلاکویی شنیده بودم البته نه اینکه مستقیم گفته باشند اما دیدم کاری می‌کنند که الان می‌توانم روی آن اسمی بگذارم و آنهم ثبت کردن است. بگذارید توضیح بدهم.

معلم زین‌العابدینی فایلی دارد که اطلاعات کتاب هایی را که می‌خواند در آن وارد می‌کند. اطلاعاتی مثل عنوان کتاب، جایی که خواندن کتاب را شروع و تمام کرده، تاریخ شروع و پایان کتاب و اینجور اطلاعات. دکتر هلاکویی هم می‌گوید که دفتری دارد که خلاصه ای از جملات مهم همه کتاب‌هایی که مطالعه کرده را در آن وارد می‌کند. ایشون می‌گن حتی بعد از چندین سال وقتی خلاصه یکی دو صفحه ای از کتاب رو که می‌خونند کل کتاب براشون دوره و یادآوری می‌شه جوری که انگار کاملا کتاب رو یادشونه. دقیقا حرفی که از استادم هم شنیدم همین حرف بود. حال اگر این فایل و دفتر چه نبود چه؟ چقدر ممکن بود که به فراموشی سپرده بشند؟ خیلی زیاد.

کاری که می‌خوام بکنم اینه که چنین بخشی رو که الان روی نرم‌افزار ترللو چند ماهی هست پیاده کردم حالا به محیط وبلاگ بیارم. بخش بندیش رو ایجاد کردم تا فعلا ببینم چطور می‌تونم یه سازمان خوبی بهش بدم.

لاگ کردن اتفاقات و چیز های مهم یعنی ایجاد یک کلید برای اینکه بعدا بتونیم اونها رو به یاد بیاریم.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد مقیسه

وبلاگ را جور دیگر باید خواند

دارم به این موضوع فکر می‌کنم که شاید طرز وبلاگ خوندن و کلا مطالعه های وبلاگی خودم رو دارم با روشی نادرست یا کمتر بهینه انجام می‌دم. اولا این مشکل رو تونستم تو کتاب خوندن به شکل قابل قبولی حل کنم که شاید بعدا در موردش نوشتم اما در مورد وبلاگ خوندن و مقالات کوتاه نه، چون قضیه اونها کمی متفاوته. پیام های تلگرامی رو هم که به کلی کنار گذاشتم.

حتی آموزنده ترین پیام های تلگرامی رو اول به خاطر حجم کم و نا پیوستگی‌شون و بعد هم به دلیل بالابودن سرعت Switch بین پیام‌ها نمی‌شه زیاد جدی گرفت و نباید هم گرفت. این عقیده و نظره شخصیمه. شاید بشه به عنوان ایده روی این پیام ها حساب باز کرد. بنظرم باید بستر یادگیری رو جدا از بستر‌های ارتباطی و سرگرمی کرد. قاطی کردن اینها چیزی جر گنگی و سردرگمی برای ما نخواهد داشت.

آیا معیاری برای مطالعه بهینه وجود داره که بشه اندازش گرفت؟ بهینه به این معنی که بعد از خوندنش این حس رو داشته باشیم که چیزی به ما برای همیشه اضافه شده. از نظر من بله وقتی یه نوشته به درونم نفوذ کنه به کمک شاخک‌های درونیم که قابل توضیح نیست می‌تونم اون رو بفهمم (پیشنهاد می‌دم اگر تجربش نکردید سعی نکنید بهش فکر کنید). نوشته های وبلاگی اینطور نیست. چون یا خارج از دغدغه فکری اون موقع منه یا بسیار کوتاه و با موضوعات پراکندست. البته این به این معنی نیست که از خوندن مطالب خوب و مفید لذت نمی‌برم. من فقط به دنبال همون حسی هستم که بعد از خوندن کتاب بهش می‌رسم یا بعد از دیدن یک فیلم. قطعا شدنیه و راهی هم براش هست. باید با یک نوع نگرش خاص مطالب کوتاه رو خوند.

گاهی که مثلا سوالی برام پیش میومد و میرفتم با جستجو در گوگل سر از مطلب یک وبلاگ در می‌آوردم. اینجور موقع ها وبلاگ‌ها واقعا کار راه بندازن. اما به دنبال یه روش و الگو باید بود. نه اینکه سخت بگیرم‌ها و ذهنم رو مشغولش کنم اما خب بهش فکر می‌کنم.

اگر به جوابی رسیدم این جا براتون می‌نویسم. اگر ایده ای دارید یا این مسیر رو رفتید خوشحال می‌شم نکته هایی که می‌دونید رو بهم بگید.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مقیسه

استیون هاوکینگ، تئوری همه چیز و فلسفه زندگی

برای بار دوم نشستم و فیلم تئوری همه چیز رو دیدم. اینجور فیلم‌های زندگینامه ای که خوب ساخته شدن واقعا ارزش چند بار دیدن رو دارند. فیلم پسر بچگی با بوی‌هود هم همینطور بود. بعد از دیدن اینجور فیلمها اگر به تمام وجود فیلم رو تماشا کرده باشیم بعد از تموم شدن فیلم احساس می‌کنیم که بینشی جدید به ما اضافه شده و همین و اون حس شعف و امید به زندگی که بعدش در ما می‌جوشه واقعا فوق العادست.

فیلم تئوری همه چیز یک فیلم زندگینامه‌ای از ماجراهای استیون هاوکینگ فیزیک‌دان نظریه پرداز هست. کسی که حتی بیماری ALS هم نتونست مانع از دنبال کردن برنامه‌ها و ایده‌هاش بشه. و به تلاشش برای رسیدن به یک تئوری برای توضیح همه چیز ادامه داد. بار اول که این فیلم رو دیدم ازش لذت بردم ولی بار دوم بعد از این که فیلم تموم شد یه سوال منو به خودش مشغول کرد. کسی که فیلم رو ساخته قطعا به دنبال جذابیت فیلم بوده تا داستان فیلم و هارمونی صحنه‌ها رو حفظ کنه اما آیا در زندگی واقعا هم انقدر شسته رفته و تمیز زندگی می‌کنیم. همیشه امید داریم و به پیش میریم. گاهی در خودمون شکسته مگه نمیشیم؟ گاهی مگه نا امید نمی‌شیم؟ احساس مرگ نمی‌کنیم؟ به دنبال جواب نبودم ... این رو میدونم که زندگی چیزی بیشتر از این صحنه‌های گلچین شدست. زندگی جاهاییه که هیچ دوربینی نیست تا ازمون فیلم بگیره. اونجا که تنهاییم و بازیگریم، نه تماشا چی.

یکی از زیبا ترین صحنه های این فیلم رو در آخر فیلم می‌بینیم. اونجا که به همایشی می‌ره تا به سوالات شرکت کننده‌ها جواب بده. جوابی که به سوال یکی از تماشا چی ها داد، خیلی خوب بود. اون رو عینا اینجا میارم:

+پروفسور هاوکینگ، شما گفتید که به خدا اعتقاد ندارید. پس فلسفه‌ای برای زندگی دارید که بهتون کمک کنه؟

-[هاوکینگ] واضحه که ما فقط یه گونه پیشرفته از نخستیان روی سیاره‌ای کوچک هستیم که حول یک ستاره متوسط درون حومه بیرونی یکی از میلیاردها کهکشان موجود می‌گرده. اما... از زمان آغاز تمدن، مردم شدیدا به دنبال توجیهی برای نظمی که اساس جهان است بوده‌اند. حتما باید یک چیز خیلی خاص در مورد حدود و قوانین جهان وجود داشته باشه. و چه چیزی می‌تونه خاص تر از این باشه که هیچ حد و مرزی وجود نداره...؟ و تلاش و همت انسان هم نباید حد و مرزی بشناسه. همه‌ی ما متفاوتیم، زندگی هرچقدر هم که بد بنظر برسه، همیشه کاری هست که بشه انجامش داد، و توش موفق بود. تا زمانی که زندگی هست، امید هست.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مقیسه