جایی برای مرور زندگی

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تمرکز» ثبت شده است

روش من برای مطالعه و یادگیری موثرتر

چیزایی که اینجا می‌گم برای من کار کرده و مفید بوده و صرفا به عنوان یه تجربه کوچیک می‌نویسمش. امیدوارم برای شما که می‌خونید ایده هایی داشته باشه.

تازگی ها برام سوالی پیش اومده بود که چطور نوشته های وبلاگهای دوستان رو بخونم جوری که غیر از استفاده از مطالب خوبی که می‌نویسند چیزی واقعی و اثر گذار هم در من شکل بگیره. منظورم هم به طور خاص ساختار دادن به این مطالعه هاست. اما قبلش...

دو سال پیش من و پنج شش نفر از دوستان رفته بودیم پیش یکی از اساتید تا برای کنکور ارشد راهنمایی‌مون کنند. دکتر زین‌العابدینی بین صحبت‌هاشون تشبیه جالبی رو استفاده کردند که در ذهنم هک شد. گفتند که مطالعه و خوندن شبیه ساختن دیواره. برای ساختن دیوار ما به دو تا چیز احتیاج داریم: آجر و ملات. آجر همون مطالب درسی و مشخصیه که ما داریم برای حرفه‌مون میخونیم و مهم هستند. ما میتونیم آجرها رو روی هم بگذاریم اما اون موقع صرفا آجرهایی رو داریم که روی هم جمع شدند. پس ما به ملات احتیاج داریم و ملات همون چیزاییه که دوست داریم بخونیمشون، شعر، داستان، رمان یا هرچی. و اینجوریه که دیوار ساخته می‌شه.

با این مقدمه میرم سراغ حرفی که می‌خواستم بزنم.

راه حل فعلی من برای داشتن ذهن منسجم تر در مطالعه و یادگیری اینه که بعضی از مطالبی رو که در طول روز میخونم انتخاب خودم باشه و روش کنترل داشته باشم. و این کنترل یعنی که تا حدودی بدونم چی میخونم، از کجا اومده و چیزی که دارم میخونم قراره چه تکه ی پازلی رو برای من حل کنه یا نکته هایی رو برام مشخص کنه که نمیفهمم و بعدا راجع بهش باید بخونم. خصوصیت این جور خوندن اینه که یه نخ نامرئی تمام اینها رو به هم وصل میکنه و چیزی نامربوط توش پیدا نمیشه.

مثلا امروز داشتم کتابی راجع به عزت نفس می‌خوندم (چند روزه) بعدش به کتاب آنلاینی رسیدم که در مورد اهمال‌کاری بود. فردا ممکنه سراغ فایلهای صوتی دکتر هلاکویی راجع به این موضوع برم و بعدش چند تا فیلم یوتیوب رو تماشا می‌کنم. این کارها همه به هم وصله در نهایت چیزی که از این یادگیری های به ظاهر پراکنده اما باطن متصل در ذهن من ایجاد می‌شه یه شاکله کلی (اما هنوز ناقص) از موضوعه که به شکل زیبایی ساختار داره. توی این کار مطالب طولانی مفیدتر هست. پس احتمالا متوجه هستید هنوز وقت رفتن سراغ نوشته های وبلاگی نیست.

بعد از این که در مورد موضوع به یک کلیتی رسیدم اون وقت به گزینه هایی که برای خوندن دارم جستجو و گردش در وبلاگ ها رو هم اضافه می‌کنم. با این تیر به دو تا هدف می‌زنم. یکی اینکه چیزایی رو که خوندم دوباره برام مرور می‌شه  و بعدش اینکه زاویه های جدیدی از موضوع رو از زبون آدم‌هایی مثل خودم می‌شنوم. و باز هم ایده می‌گیرم که چیا و کجا ها رو بخونم. تا اینجای کار درحال شکل دادن به آجرهایی بودم که باهاشون دیوارم رو بسازم.

اما ملاتی که برای اجرها می‌سازم مربوط می‌شه به وقتهای استراحت که بیشتر جنبه سرگرمی داره. اون موقعست که می‌تونم بشینم و با فکری بازتر وبلاگ دوستان و مطالبی که دارم رو بخونم و فکرم رو آزاد بگذارم تا روی هر موضوعی که خواست حرکت کنه و سوئیچ کنه بدون اینکه دیکه بخوام کنترل سفت و سختی رو روش داشته باشم. خیلی از ایده ها می‌تونه تو همین مرحله شکل بگیره. لئو بابوتا هم میگه که هم تمرکز و هم حواسپرتی هردو اهمیت دارند. حواسپرتی اگر به صورت کنترل شده و با میل خودمون باشه میتونه می‌تونه پنجره ای باشه به سوی خلاقیت و ایده پردازی (+).

بنظرم برای یادگیری بهتر ما به هردو احتیاج داریم. بدون ملاتِ مطالعه پراکنده، خودمون رو از ایده های جدید و حرفای متفاوت محروم میکنیم و بدون مطالعه عمیق و متمرکز حس پیشرفت رو تجربه نمی‌کنیم. مثل کسی که آواره و سرگردون هر لحظه سراغ چیزی می‌ره و فکر می‌کنه که داره مطالعه می‌کنه.

پی‌نوشت: این طرز مطالعه رو به تازگی برای خودم ایجاد کردم اما نتیجه چک کردن چندین روش مطالعه در طول حدود چهارماه بوده.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مقیسه

لئو بابوتا، درباره خلاقیت

در مورد کتاب تمرکز قبلا گفته بودم. کتابی که نتیجه ی ترجمه گروهی تعدادی از دوستان نادیده بود. این کتاب نوشته لئو بابوتا و حاصل تعدادی یادداش است که آن هم به صورت اینترنتی و نه چاپی منتشر شده.

کتاب رو تموم کردم و از اون چند پاراگراف رو برای خودم اینجا می‌گذارم. موضوع این قسمت از کتاب در مورد خلاقیته که به نظرم خیلی خوب بود. یک جورایی خلاصه هم کردم.

خلاقیت یک توانایی شکننده و فریبنده است. اگر شما آن را تمرین نکنید به نحوی فرسوده و کند می‌شود به چیزی تبدیل می‌شود که همیشه از آن ترس دارید. اگر زیاد خود را پریشان کنید معیارهای دیگری که بر تمرکز شما موثرند توانایی خلق‌کردن را مشکل می‌سازند. اگر خود را تحت فشار قرار دهید خلاقیت به نحوی کمرنگ می‌شود و خود را پنهان می‌کند و در آنجا ماندگار می‌شود.

عوامل از بین برنده توانایی خلاقیت:

عوامل حواس پرت کننده- ترس- فشار

سعی کنید از قوه ی ابتکارتان استفاده کنید حتی درحالی که دیگران شمارا تحت نظر دارند. ذهن شما یک پروسه ی دشوار برای تمرکز کردن لازم دارد زیرا شما مدام توجهتان روی کسی است که شمارا تحت نظر دارد. تعداد کمی از اینگونه افراد استثنایی وجود دارند که می‌توانند تحت فشار خلاقیت به خرج دهند. آن‌ها یاد گرفته‌اند چگونه تمرکز کنند و در مقابل این فشارها در بسیاری از مواقع به انگیزه‌ای برای آن‌ها تبدیل می‌شود. برای بیشتر ما فشار کمتر به منزله بهتر بودن است زیرا به ما اجازه می‌دهد احساس آرامش و تمرکز بیشتری داشته باشیم.

عدم به کاربردن: وقتی ما در طول دوره‌های پیوسته از قوه ی ابتکارمان استفاده نمی‌کنیم وضعیت ترسناک می‌شود. وقتی ما از خلاقیت دست می‌کشیم و آن را عقب می‌اندازیم ما بسیاری از عادات کلیدی مورد نیاز جهت خلاقیت را از بین می‌بریم.

می‌خواهید یک کتاب بنویسید؟ بر همه ی کتاب تمرکز نکنید و یا حتی بریک فصل. بر یک فکر، بر یک صفحه، بر یک نیم صفحه و یا بر یک پاراگراف تمرکز کنید. اگر می‌خواهید یک پاراگراف بنویسید چنان سخت به نظر نمی‌رسد.

اگر شما از خلق‌کردن لذت ببرید به چیزی تبدیل می‌شوید که منتظر آن هستید. راه‌هایی برای لذت بردن از خلق‌کردن امتحان کنید تا هم یک سرگرمی شود و هم عاشق آن شوید.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مقیسه

در مورد توجه و تمرکز و معرفی یک کتاب

در تعریف توجه از سخنان دکتر هلاکویی استفاده می‌کنم. ایشون می‌گن که توجه همان انرژی درون مغزه.

این انرژی میتونه در مسیری شارش پیدا کنه.

ما خیلی وقت‌ها این کار رو به صورت ناخودآگاه انجام می‌دیم. و در واقع توجهمون رو که مقدار محدودی هم هست رو به کارهای مختلف تخصیص می‌دیم. در هر لحظه ممکنه به چندین عامل توجه داشته باشیم. ممکنه به چند وظیفگی مبتلا باشیم و از این کار هم حس خوب پروداکتیو بودن بالا داشته باشیم. میگم مبتلا چون چند وظیفگی یا انجام دادن چندیدن کار به صورت همزمان می‌تونه به شکل گول زننده ای به ما احساس فعالیت بیشتر بده.

دقت کنین که انجام جندین کار به صورت همزمان با پیش بردن چندین کار متفاوته. در حالت دوم ما چندین کار رو داریم باهم پیش می‌بریم اما نه اینکه در یک زمان همه اوها رو باهم در فکر داشته باشیم.

بذارید یه مثال جالب بزنم براتون.

در ابزارهایی الکترونیکی مثل گوشی یا کامپیوتر که استفاده می‌کنیم حالت چند وظیفگی رو مشاهده می‌کنیم. ظاهر: گوشی در آن واحد دو یا یه برنامه و موضوع رو داره باهم پردازش می‌کنه. ما ممکنه ساده انگارارنه بگیم خب ذهن ما هم یک کامپیوتره دیگه. اما ... چیزی که در باطن در پردازنده های این دستگاه ها در حال انجامه اینطور نیست. در این دستگاه ها هم در هر لحظه فقط یک برنامه در حال پردازشه. ولی اتفاقی که می‌افته اینه که این فرایند ها با سرعت بسیار بالایی مدام جابجا می‌شود. سرعت این پردازش ها و جابجایی آنها بقدری بالاست که ما احساس میکنیم همه دستورات برنامه ها با هم در حال اجراست.

یک راه حل خوب به جای اینکه چندین کار رو به صورت همزمان انجام بدیم اینه که در مقاطعی روی کارهای مختلفی تمرکز کنیم. درست مثل کاری که پردازنده کامپیوتر انجام میده اما نه طوری که اون انجام می‌ده! ما انسانیم.

نکته مهم در این مورد اینه که این موضوع خیلی به شخص‌ما مربوطه. پس توصیه می‌کنم نه به این موضوع و حرفا توجه کنین و نه جدی بگیرید. ما باید با تجربه مدل خودمون رو بدست بیاریم. جای تجربه می‌شه لغت خودشناسی رو هم گذاشت.

در مورد توجه و تمرکز گفتم تا به این بهانه کتابی که به نتازگی در حال مطالعه هستم معرفی کنم.

این کتاب اولین کتاب از نوع آنلاینه که دارم میخونم و بیشتر از جنس یادداشت های وبلاگیه یه نویسندست.

آشنایی من با این کتاب بواسطه وبلاگ فواد انصاری عزیز بود. فواد و جمعی از دوستان این کتاب رو به صورت گروهی ترجمه کردند و در قالب یک وبسایت کتابی بر روی اینترنت قرار دادند.

عنوان این کتاب «تمرکز» است و حاصل یادداشت‌های آقای لئو بابوتا است.

لئو بابوتا در این کتاب از بلایی که دامنگیر ما شده است صحبت می‌کند. از به فنا رفتن توجه و تمرکز ما در زندگی و متعاقب با آن کاهش خلاقیت و خلق و ایجاد کردن است.

تا اینجایی که کتاب را خوندم بابوتا به اصل جداسازی کارها از همدیگر خیلی اهمیت می‌ده. برام مفید بوده و حرفهایی رو زده که احساس می‌کنم خیلی از ما در زندگی شلوغ روزمره مون لازمه یک بار هم که شده مدتی بهش فکر کنیم.

شاید این فکر کردن کمک کنه تا تغییری رو در کارهامون لازم بدونیم.

من که در حین خوندن این کتاب دارم یادداشت هم بر می‌دارم تا بعدا بتونم کتاب رو خلاصه کنم. اگر چه کتاب همینطوری هم حجم زیادی نداره. فعلا که دارم روی نرم‌افزار پاکت این کتاب رو مطالعه می‌کنم. و پیشنهاد میکنم حتی اگر وقت ندارید این کتاب رو کامل بخونید دو سه بخش اولش رو حتما یه نگاه بندازید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مقیسه

فکر های بی‌فایده، فکر های ابتر

امروز صبح موقع رفتن به پارک داشتم به موضوعی فکر میکردم.

از دیروز با خودم قرار گذاشتم تا فکرم را متمرکز تر نگه دارم و از فکری به فکری دیگه پرش نکنمو همینطور از کاری بکار دیگه وارد نشم یا به صورت کنترل شده وارد بشم. خب توی این دوروز که خوب بود و نتایجش هم که روشن بود. فکر بازتر.
اما موضوعی که امروز داشتم بهش فکر میکردم بی ربط به مطلب من و هزار کار نکرده نبود. شاید پسنتیجه های همون نوشته بود که بهم الهام می‌شد.
گاهی به موضوعاتی فکر میکنیم که بی نتیجه ان، ته و سر انجام ندارن. موقع قدم زدن، موقع کار، از ساختار مولکولی یک جسم گرفته تا سعی در کشف قوانین یک پدیده.
وقتی توی خیابون یک صحنه دعوا میبینم، شروع میکنم به پیدا کردن علت اون. به دلیل اینکه چرا دعوا کردن. چه نوع شخصیتی دارند و در چه محیطی بزرگ شده اند و ... .

 الان بهتر میدونم که مطالب اندکی که میخونم نا خودآگاه به رو میان و شروع میکنن به در هم غلتیدن تا یک گزاره و قانون خاص از توشون بیرون بیاد.
محمد رضا شعبانعلی توی مطلبی حالتی شبیه این رو جالب توضیح داده. رنج و لذت دنیای یک بعدی. میگه که وقتی علت یک چیز رو بتونیم تعریف کنیم برامون لذتبخشه. اما اگر در همون سطح بمونیم، به عمق دست پیدا نمی‌کنیم.

از دلیل نوشتن این مطلب پرت نشم. این افکار ویژگی هایی دارند. کاملا ذهنی و شاید توهمی هستن، واقعی نیستند، بر اساس دانش و اطلاعات اندکمون اند و تلاشی هستن برای توضیح علت یک چیز با همون اطلاعات کم. بخاطر همین معمولا به نتیجه ای که برامون قابل قبول باشه و به رسمیت بشناسیم نمیرسیم. مثل اینکه بخوایم از هیچ به همه چیز برسیم. چه توهمی.
گاهی ذهن ما به طور ساده لوحانه ای سعی در تفکره. اما این تفکر نیست. حالا بهتر میدونم برای اینکه چیزی رو بتونم بفهمم باید غرق در اطلاعات مربوط به اون شده باشم.  اطلاعاتی که برام قابل هضم باشند.
اینبار هم چاره کار نه گفتنه. اگه کمی با خودم روراست باشم خواهم دید که چه فکری ارزش فکر کردن رو داره و چی نداره.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مقیسه

من و هزار کار نکرده

میخواستم برم سراغ پایان نامه ی نیمه کاره ام. از زبان یادم افتاد که خیلی وقت است زبان تمرین نکرده ام.
داشتم به زبان فکر میکردم و جزوه‌هایی که برای خواندنش دارم. مقاله های زبان مرتبط با رشته ام بهتر است یا آن کتاب های زبانی که از دوران  کارشناسی دارم؟ راستی یکی دوتا کتاب داستان کوتاه انگلیسی دارم آنها هم خوبن.
داشتم به پایان نامه و زبان فکر میکردم. یادم افتاد کمی از لحاظ بدنی کم تحرک شده ام. طبقه بندی روانی-حرکتی بلوم را در ذهنم دوره میکنم. مراحلش چه بود؟ اولیش مشاهده و تقلید. دومیش «اجرای» مستقل سومین مرحله چه بود خدا
داشتم به پایان نامه و زبان و کم تحرکیم فکر میکردم. اجرا اجرا اجرا ... راستی کتابی که سال پیش گرفتم را هنوز نخوانده ام. «اجرای ناب به شیوه استیو جابز» شایدم ارائه ناب. یکی از این دو.

داشتم نه به پایان نامه فکر میکردم نه زبان و نه کم تحرکیم و نه کتابهایی که نخوندم. گوشی تو دستم بود و توی تلگرام میچرخیدم. چخوب تو دو تا گروه منشن شدم. ببینم چی میگن.
و این داستانیه از منِ و هزار کار نکرده.
ست گادین حرف جالبی میزنه، نقل به مفهوم میگه اگه مدام از فکری به فکر دیگه بپرید یه موقع میاد که می‌بینید تبدیل شدید به یک پرنده حرفه ای. و آدم های حرفه ای انقدر غرق در مهارتشون هستن که متوجه نیستن چنین مهارتی رو یک روز نداشتن!. (تیکه دومش ابتکار خودمه :))
دکتر فرهنگ هلاکویی هم تعریفی از خوشبختی دارن و می‌گن که خوشبختی کنترل لحظه به لحظه ی ضمیر خودآگاه ماست.
در یک جمع بندی کنترل سهل ممتنع این رفتار با گفتن یک-دو و شاید ده ها «نه» شروع میشه. نه گفتن به خودمون به هر فکری که قراره جایگزین فکر مهم الانمون بشه. اگر در این کار ثابت قدم باشیم  لذت بینظیر تمرکز رو خواهیم چشید.

پی نوشت 1: چیزی که ست گادین میگه اینه: اگه مدام کارها رو قبول و بعد ول کنین موقعی میرسه که میبینید تبدیل شدید به یک ول کننده زنچیره ای.
پی نوشت 2: سهل ممتنع به کاری یا چیزی میگویند که در نگاه اول انجام دادن یا فهمیدنش اسون بنظر میاد اما می‌بینیم که سخت تر از چیزی بود که انتظار داشتیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مقیسه