جایی میخوندم که تولستوی قبل از این که رمانهای بزرگش یعنی آناکارنینا و جنگ و صلح رو بنویسه، سالهای سال مشغول نوشتن یادداشتهای روزانه بوده و همون روزانه نویسی بوده که باعث شده قدرت لازم رو برای نگارش اون رمانهای بزرگ بدست بیاره. ما وقتی شروع میکنیم وقایع روزانه زندگیمون رو با جرئیات مینویسیم، یاد میگیریم که چطوری تجربهها رو افکار رو به کلمات تبدیل کنیم. بعدا وقتی قصد نوشتن یک داستان رو داریم، خب خیلی راحتتر میتونیم تخیلاتمون رو بیاریم روی کاغذ و باعث بشیم که اون ایدهها، اون افکار تو ذهن مخاطب هم به شکل عینی، تصویری و جذابی ساخته بشه. بنابراین نوشتن یادداشتهای روزانه مهمترین گامیه که یک نویسنده برای تقویت مهارت نویسندگی خودش میتونه برداره.
اینها حرفهای شاهین کلانتری عزیز در یک فایل ویدئویی یک دقیقه ای در اینستاگرام است. حدود 20 بار گوش دادم و قراره این عدد رو به 100برسونم. شاید هم دویست. و شاید هم هزار. شاهین کسیه که دوست خودم میدونم اما الان ترجیح میدم او رو یک معلم یا استاد بدونم که با دستان سخاوتمندش کسانی رو که به نوشتن علاقه دارند با نوشته هاش و حرفهاش راهنمایی میکنه و آدمها رو به نوشتن تشویق میکنه. کسی که در تکتک حرفهاش بوی نکتهای برای یادگیری هست. نکتههایی که خودش قطعا با زحمت و هزینه بهش رسیده.
اما گفتم قراره صدبار این حرفها رو گوش بدم. رمز و راز یادگیری چیزی جز همینها نیست. از نگاه یک فالوور گذری این حرفها میتونه برای یک دقیقه فرد رو بفکر ببره و بعد سراغ فیلم یا عکس بعدی بره. ممکنه به این مرحله هم نرسه و دنبال چیز دیگه ای باشه. اما برای کسی که در ذهنش سوال وجود داره و خودش رو متعهد کرده این نکته ها حکم یک گنج رو داره. آدمی که گنجی پیدا کرده تا خم نشه و اون رو داخل کولش نذاره سراغ گنج بعدی نمیره.
بزرگی بود که توصیه میکرد «لطفا ببینید». اما ما چشمانمون قادر به دیدن نیست. تا زمانی که بدونیم به دنبال چه چیزی هستیم. نکته جالبیه اما قشنگی یادگرفتن هم همینه. وقتی بدونیم از تماشای یک جوی آب به چی میخوام برسم، میبینیم. وقتی از لمس یک درخت بدونیم به چی میخوایم برسیم، میبینیم. وقتی از یک رفتار متفاوت با مردم بدونیم میخوایم به چی برسیم، میبینیم. حتی برای چیزهای ساده. قانون یادگیری همینه. پرسیدن سوالات جزئی و واقعی نه کلی و مبهم.
محمدرضا شعبانعلی در روزنوشتههاش تعریف میکنه که فردی از اون خواست تا اون رو راهنمایی کنه تا بتونه موفق بشه. و او هم گفت من صبحها زود بیدار میشم تا بتونم وقتی همه خوابند و مزاحمتشون تموم نشده یک سری کارهام رو انجام بدم. فرد که راضی نشده بوده خب اینها درسته اما یه راه بگو که بکارم بیاد. محمدرضا هم میگه خب من از خواب که بیدار میشم چند تا سایت خبری رو هر روز چک میکنم و میخونم. و فرد از جوابی که گرفته راضی میشه. این بنده خدا هم دنبال چیزی بوده که خودش میخواسته. یه راه ساده که بتونه بفهمه و انجام بده.
وقتی ذهن پرسشگر خودمون رو فعال کردیم دیگه جواب سوالهامون رو در نامربوط ترین چیزها هم میتونیم پیدا کنیم. معلمهامون هم میتونه از یه چیز مادی بیجان تا هر موجود زندهای باشه.
پی نوشت: میخوام انقدر این فیلم رو گوش بدیم که وارد یه حالت خلصه بشم :))) شاهین کلانتری آهنگ صدای دلنشینی داره! پیج اینستاش رو از اینجا میتونین ببینید.