جایی برای مرور زندگی

۲۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب» ثبت شده است

خلاقیت به سبک ادوارد دبونو

چیزی به اتمام کتاب شش کلاه تفکر باقی نمونده و تا حالا 5 کلاه رو خوندم و فردا آخرین بخش کتاب رو هم تموم می‌کنم. بعد از این یهفته که کتاب رو شروع کردم هنوزم تعجب و تحیر من از نویسنده این کتاب ادامه داره. امروز در چیزی که تحت عنوان کلاه سبز توضیح میداد مفهوم خلاقیت رو برام کمی چهارچوب بندی شد.

دبونو در زیر تفکر با کلاه سبز به توضیح خلاقیت می‌پردازه و میگه که در مفهوم خلاقیت دو مفهوم «حرکت» و «انگیزش» اهمیت بالایی داره. احتمالا معنی ای که از این دو کلمه در ذهن داریم بسیار متفاوت از چیزی هست که دوبونو توضیح داده. انگیزش در ادبیات کلاه سبز عبارت است از یک ایده اولیه که مارو برمی‌انگیزه تا به تولید نظرات و طرح‌های نو و حتی عجب اقدام کنیم. مثلا شما که خواننده وبلاگ هستید یه مسئله رو توی زندگی خودتون رو در نظر بگیرید،حالا به این جمله دقت کنید: «وبلاگ همچون یک کمد وسیله است» به با خواندن این جمله که دبونو اون رو با عنوان انگیزش معرفی میکنی شروع کنید به تراوش ایده های مختلف. این ایده ها به صورت پیوسته در ذهنتون جریان پیدا میکنه و از ایده ای به ایده دیگری میپرید. دبونو این روند و جریان ایجاد شده رو «حرکت» نامگذاری میکنه.

در اینجا ما از چیزی که در ظاهر ارتباط خاصی با موضوعمون نداره شروع میکنیم به ایده پردازی و پیدا کردن راه‌های جدید.

در این مورد دبونو توضیحات زیادی داده و اصطلاحات ابداعی خودش رو هم به خوبی توضیح داده. ما با کمی تلاش برای فهم ادبیاتی که قصد معرفیش رو داره یک چهارچوب تر وتمیز از موضوع خلاقیت رو میتونیم در برای خودمون ایجاد کنیم.

بعد از خوندن این کتاب احتمالا خوندن کتاب «تفکر جانبی» از این نویسنده بهترین کار باشه. بهر حال هردوتا کتاب رو از کتابخونه گرفتم تا با دقت بخونم.

پی نوشت: تا حالا از 150 ص از این کتاب حدود 20 ص یادداشت برداشتم :))

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد مقیسه

ادوارد دبونوی بی‌نظیر و کتاب شش کلاه تفکر

چند روزیه خوندن کتابی رو شروع کردم. نویسنده کتاب ادوارد دبونو و عنوان کتاب شش کلاه تفکر هست. در حین خوندنش این کتاب چیزی که مدام باهاش مواجه شدم غافلگیری در هر صفحه از کتابه. جوری که چندین بار در زمان خوندن کارم رو متوقف کردم و با تعجب از خودم پرسیم یعنی چطور یه نفر (نویسنده کتاب) میتونه انقدر بفهمه.

چیزی که تو این کتاب دیدم مهارت استادوارانه یک نویسندست برای رساندن پیامش جوری که باید باشه. مثل کسی که مراقبه یوقت دچار برداشت اشتباه نشی. مثل راننده هواپیمایی که مدام چک میکنه که هواپیما در مسیری که میخواد باشند. مدام سیگنالهای هدایت کننده میفرسته و مدام تکه های پازل مارو بیشتر بدستمون میده. شاید بتونم میزان شگفت زدگیم رو در حین خوندن این کتاب رو با کتاب قدرت عادت از چارلز دوهیگ مقایسه کنم.

دبونو تو کتاب شش کلاه تفکر به چیزی میپردازه که ما بوسیله اون به کارای دیگه میپردازیم. چیزی که کمتر بنظرم بهش بها میدیم و حتی فکرشم ممکنه به ذهنمون نرسیده باشه که چنین چیزی رو لازمه بدونیم و براش وقت بگذاریم. دبونو تو این کتاب به شیوه های فکر کردن می‌پردازه.

من تا قبل از این کتاب فکر میکردم طبق تجربم فکر کردن رو بلدم. تصور من این بود که فکر کردن شامل دریافت اطلاعات و داده ها از بیرون و تلاش برای سنتز و ترکیب اونها و ایجاد پیوند بین اونهاست. چیزی شبیه کاری که کامپیوتر در حال انجام اونه. اما حالا دارم متوحه میشم که این تصور من تنها یکی از شش دسته بندی دبونو از روشهای فکر کردنه.

دبونو در این کتاب روشهای فکر کردن رو به شش دسته تقسیم کرده. او تو این کتاب از استعاره کلاه استفاده میکنه و دلیلش رو هم به خوبی توضیح میده. او از رنگ ها برای افتراق بین کلاه ها استفاده میکنه و باز هم دلیلش رو با استدلالهای قابل قبول و واقعی و همینطور علمی خودش توضیح می‌ده. چیزی که تو این کتاب بارها داره تکرار میشه اینه که ما باید این 6 تا تفکر رو از هم جدا کنیم. و باز هم با ذکر دلایل توضیح میده که هرکدوم از این شیوه ها مسیر ها و شیمی های مختلفی در مغز دارند و جهش از مسیری به مسیر دیگه راحت نیست و بخاطر همین ما باید اینها رو از هم جدا کنیم. و استفاده همزمان از همه اونها رو به برداشتن چندین هنوانه با یک دستِ مغزی تشبیه می‌کنه.

شاید یکی از درسهای خوب این کتاب میتونه تمایز قایل شدن و شناخت بیشتر شیوه فکر کردن ما بشه. ازون کتابهاست که نمیشه روزنامه وار خوند و باید فهمید تا بشه به کار بست. و از اون کتابهاست که باید به کار گرفته بشه و حس شگرف یادگیری و عملی بودن رو باهاش تجربه کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مقیسه

روش من برای مطالعه و یادگیری موثرتر

چیزایی که اینجا می‌گم برای من کار کرده و مفید بوده و صرفا به عنوان یه تجربه کوچیک می‌نویسمش. امیدوارم برای شما که می‌خونید ایده هایی داشته باشه.

تازگی ها برام سوالی پیش اومده بود که چطور نوشته های وبلاگهای دوستان رو بخونم جوری که غیر از استفاده از مطالب خوبی که می‌نویسند چیزی واقعی و اثر گذار هم در من شکل بگیره. منظورم هم به طور خاص ساختار دادن به این مطالعه هاست. اما قبلش...

دو سال پیش من و پنج شش نفر از دوستان رفته بودیم پیش یکی از اساتید تا برای کنکور ارشد راهنمایی‌مون کنند. دکتر زین‌العابدینی بین صحبت‌هاشون تشبیه جالبی رو استفاده کردند که در ذهنم هک شد. گفتند که مطالعه و خوندن شبیه ساختن دیواره. برای ساختن دیوار ما به دو تا چیز احتیاج داریم: آجر و ملات. آجر همون مطالب درسی و مشخصیه که ما داریم برای حرفه‌مون میخونیم و مهم هستند. ما میتونیم آجرها رو روی هم بگذاریم اما اون موقع صرفا آجرهایی رو داریم که روی هم جمع شدند. پس ما به ملات احتیاج داریم و ملات همون چیزاییه که دوست داریم بخونیمشون، شعر، داستان، رمان یا هرچی. و اینجوریه که دیوار ساخته می‌شه.

با این مقدمه میرم سراغ حرفی که می‌خواستم بزنم.

راه حل فعلی من برای داشتن ذهن منسجم تر در مطالعه و یادگیری اینه که بعضی از مطالبی رو که در طول روز میخونم انتخاب خودم باشه و روش کنترل داشته باشم. و این کنترل یعنی که تا حدودی بدونم چی میخونم، از کجا اومده و چیزی که دارم میخونم قراره چه تکه ی پازلی رو برای من حل کنه یا نکته هایی رو برام مشخص کنه که نمیفهمم و بعدا راجع بهش باید بخونم. خصوصیت این جور خوندن اینه که یه نخ نامرئی تمام اینها رو به هم وصل میکنه و چیزی نامربوط توش پیدا نمیشه.

مثلا امروز داشتم کتابی راجع به عزت نفس می‌خوندم (چند روزه) بعدش به کتاب آنلاینی رسیدم که در مورد اهمال‌کاری بود. فردا ممکنه سراغ فایلهای صوتی دکتر هلاکویی راجع به این موضوع برم و بعدش چند تا فیلم یوتیوب رو تماشا می‌کنم. این کارها همه به هم وصله در نهایت چیزی که از این یادگیری های به ظاهر پراکنده اما باطن متصل در ذهن من ایجاد می‌شه یه شاکله کلی (اما هنوز ناقص) از موضوعه که به شکل زیبایی ساختار داره. توی این کار مطالب طولانی مفیدتر هست. پس احتمالا متوجه هستید هنوز وقت رفتن سراغ نوشته های وبلاگی نیست.

بعد از این که در مورد موضوع به یک کلیتی رسیدم اون وقت به گزینه هایی که برای خوندن دارم جستجو و گردش در وبلاگ ها رو هم اضافه می‌کنم. با این تیر به دو تا هدف می‌زنم. یکی اینکه چیزایی رو که خوندم دوباره برام مرور می‌شه  و بعدش اینکه زاویه های جدیدی از موضوع رو از زبون آدم‌هایی مثل خودم می‌شنوم. و باز هم ایده می‌گیرم که چیا و کجا ها رو بخونم. تا اینجای کار درحال شکل دادن به آجرهایی بودم که باهاشون دیوارم رو بسازم.

اما ملاتی که برای اجرها می‌سازم مربوط می‌شه به وقتهای استراحت که بیشتر جنبه سرگرمی داره. اون موقعست که می‌تونم بشینم و با فکری بازتر وبلاگ دوستان و مطالبی که دارم رو بخونم و فکرم رو آزاد بگذارم تا روی هر موضوعی که خواست حرکت کنه و سوئیچ کنه بدون اینکه دیکه بخوام کنترل سفت و سختی رو روش داشته باشم. خیلی از ایده ها می‌تونه تو همین مرحله شکل بگیره. لئو بابوتا هم میگه که هم تمرکز و هم حواسپرتی هردو اهمیت دارند. حواسپرتی اگر به صورت کنترل شده و با میل خودمون باشه میتونه می‌تونه پنجره ای باشه به سوی خلاقیت و ایده پردازی (+).

بنظرم برای یادگیری بهتر ما به هردو احتیاج داریم. بدون ملاتِ مطالعه پراکنده، خودمون رو از ایده های جدید و حرفای متفاوت محروم میکنیم و بدون مطالعه عمیق و متمرکز حس پیشرفت رو تجربه نمی‌کنیم. مثل کسی که آواره و سرگردون هر لحظه سراغ چیزی می‌ره و فکر می‌کنه که داره مطالعه می‌کنه.

پی‌نوشت: این طرز مطالعه رو به تازگی برای خودم ایجاد کردم اما نتیجه چک کردن چندین روش مطالعه در طول حدود چهارماه بوده.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مقیسه

لئو بابوتا، درباره خلاقیت

در مورد کتاب تمرکز قبلا گفته بودم. کتابی که نتیجه ی ترجمه گروهی تعدادی از دوستان نادیده بود. این کتاب نوشته لئو بابوتا و حاصل تعدادی یادداش است که آن هم به صورت اینترنتی و نه چاپی منتشر شده.

کتاب رو تموم کردم و از اون چند پاراگراف رو برای خودم اینجا می‌گذارم. موضوع این قسمت از کتاب در مورد خلاقیته که به نظرم خیلی خوب بود. یک جورایی خلاصه هم کردم.

خلاقیت یک توانایی شکننده و فریبنده است. اگر شما آن را تمرین نکنید به نحوی فرسوده و کند می‌شود به چیزی تبدیل می‌شود که همیشه از آن ترس دارید. اگر زیاد خود را پریشان کنید معیارهای دیگری که بر تمرکز شما موثرند توانایی خلق‌کردن را مشکل می‌سازند. اگر خود را تحت فشار قرار دهید خلاقیت به نحوی کمرنگ می‌شود و خود را پنهان می‌کند و در آنجا ماندگار می‌شود.

عوامل از بین برنده توانایی خلاقیت:

عوامل حواس پرت کننده- ترس- فشار

سعی کنید از قوه ی ابتکارتان استفاده کنید حتی درحالی که دیگران شمارا تحت نظر دارند. ذهن شما یک پروسه ی دشوار برای تمرکز کردن لازم دارد زیرا شما مدام توجهتان روی کسی است که شمارا تحت نظر دارد. تعداد کمی از اینگونه افراد استثنایی وجود دارند که می‌توانند تحت فشار خلاقیت به خرج دهند. آن‌ها یاد گرفته‌اند چگونه تمرکز کنند و در مقابل این فشارها در بسیاری از مواقع به انگیزه‌ای برای آن‌ها تبدیل می‌شود. برای بیشتر ما فشار کمتر به منزله بهتر بودن است زیرا به ما اجازه می‌دهد احساس آرامش و تمرکز بیشتری داشته باشیم.

عدم به کاربردن: وقتی ما در طول دوره‌های پیوسته از قوه ی ابتکارمان استفاده نمی‌کنیم وضعیت ترسناک می‌شود. وقتی ما از خلاقیت دست می‌کشیم و آن را عقب می‌اندازیم ما بسیاری از عادات کلیدی مورد نیاز جهت خلاقیت را از بین می‌بریم.

می‌خواهید یک کتاب بنویسید؟ بر همه ی کتاب تمرکز نکنید و یا حتی بریک فصل. بر یک فکر، بر یک صفحه، بر یک نیم صفحه و یا بر یک پاراگراف تمرکز کنید. اگر می‌خواهید یک پاراگراف بنویسید چنان سخت به نظر نمی‌رسد.

اگر شما از خلق‌کردن لذت ببرید به چیزی تبدیل می‌شوید که منتظر آن هستید. راه‌هایی برای لذت بردن از خلق‌کردن امتحان کنید تا هم یک سرگرمی شود و هم عاشق آن شوید.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مقیسه

در مورد توجه و تمرکز و معرفی یک کتاب

در تعریف توجه از سخنان دکتر هلاکویی استفاده می‌کنم. ایشون می‌گن که توجه همان انرژی درون مغزه.

این انرژی میتونه در مسیری شارش پیدا کنه.

ما خیلی وقت‌ها این کار رو به صورت ناخودآگاه انجام می‌دیم. و در واقع توجهمون رو که مقدار محدودی هم هست رو به کارهای مختلف تخصیص می‌دیم. در هر لحظه ممکنه به چندین عامل توجه داشته باشیم. ممکنه به چند وظیفگی مبتلا باشیم و از این کار هم حس خوب پروداکتیو بودن بالا داشته باشیم. میگم مبتلا چون چند وظیفگی یا انجام دادن چندیدن کار به صورت همزمان می‌تونه به شکل گول زننده ای به ما احساس فعالیت بیشتر بده.

دقت کنین که انجام جندین کار به صورت همزمان با پیش بردن چندین کار متفاوته. در حالت دوم ما چندین کار رو داریم باهم پیش می‌بریم اما نه اینکه در یک زمان همه اوها رو باهم در فکر داشته باشیم.

بذارید یه مثال جالب بزنم براتون.

در ابزارهایی الکترونیکی مثل گوشی یا کامپیوتر که استفاده می‌کنیم حالت چند وظیفگی رو مشاهده می‌کنیم. ظاهر: گوشی در آن واحد دو یا یه برنامه و موضوع رو داره باهم پردازش می‌کنه. ما ممکنه ساده انگارارنه بگیم خب ذهن ما هم یک کامپیوتره دیگه. اما ... چیزی که در باطن در پردازنده های این دستگاه ها در حال انجامه اینطور نیست. در این دستگاه ها هم در هر لحظه فقط یک برنامه در حال پردازشه. ولی اتفاقی که می‌افته اینه که این فرایند ها با سرعت بسیار بالایی مدام جابجا می‌شود. سرعت این پردازش ها و جابجایی آنها بقدری بالاست که ما احساس میکنیم همه دستورات برنامه ها با هم در حال اجراست.

یک راه حل خوب به جای اینکه چندین کار رو به صورت همزمان انجام بدیم اینه که در مقاطعی روی کارهای مختلفی تمرکز کنیم. درست مثل کاری که پردازنده کامپیوتر انجام میده اما نه طوری که اون انجام می‌ده! ما انسانیم.

نکته مهم در این مورد اینه که این موضوع خیلی به شخص‌ما مربوطه. پس توصیه می‌کنم نه به این موضوع و حرفا توجه کنین و نه جدی بگیرید. ما باید با تجربه مدل خودمون رو بدست بیاریم. جای تجربه می‌شه لغت خودشناسی رو هم گذاشت.

در مورد توجه و تمرکز گفتم تا به این بهانه کتابی که به نتازگی در حال مطالعه هستم معرفی کنم.

این کتاب اولین کتاب از نوع آنلاینه که دارم میخونم و بیشتر از جنس یادداشت های وبلاگیه یه نویسندست.

آشنایی من با این کتاب بواسطه وبلاگ فواد انصاری عزیز بود. فواد و جمعی از دوستان این کتاب رو به صورت گروهی ترجمه کردند و در قالب یک وبسایت کتابی بر روی اینترنت قرار دادند.

عنوان این کتاب «تمرکز» است و حاصل یادداشت‌های آقای لئو بابوتا است.

لئو بابوتا در این کتاب از بلایی که دامنگیر ما شده است صحبت می‌کند. از به فنا رفتن توجه و تمرکز ما در زندگی و متعاقب با آن کاهش خلاقیت و خلق و ایجاد کردن است.

تا اینجایی که کتاب را خوندم بابوتا به اصل جداسازی کارها از همدیگر خیلی اهمیت می‌ده. برام مفید بوده و حرفهایی رو زده که احساس می‌کنم خیلی از ما در زندگی شلوغ روزمره مون لازمه یک بار هم که شده مدتی بهش فکر کنیم.

شاید این فکر کردن کمک کنه تا تغییری رو در کارهامون لازم بدونیم.

من که در حین خوندن این کتاب دارم یادداشت هم بر می‌دارم تا بعدا بتونم کتاب رو خلاصه کنم. اگر چه کتاب همینطوری هم حجم زیادی نداره. فعلا که دارم روی نرم‌افزار پاکت این کتاب رو مطالعه می‌کنم. و پیشنهاد میکنم حتی اگر وقت ندارید این کتاب رو کامل بخونید دو سه بخش اولش رو حتما یه نگاه بندازید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مقیسه