این عبارت را اولین بار در فیلمی به نام «بینهایت بلند، بی اندازه نزدیک» دیدم. سفر اکتشافی در این فیلم  سفرهایی برای کشف یک چیز جدید و حل کردن یک معما بود. پسربچه‌ای به نام اسکار شل در تلاش برای حل معماهایی که پدرش به او می‌داد دست به جستجو و گردش در مکانهایی می‌زد تا بتواند چیزی پیدا کند که به حل معما نزدیک تر شود.

این فیلم باعث شد تا به فکر انجام چنین سفرهایی بیفتم. الآن که دارم این مطلب را می‌نویسم سومین سفر اکتشافی خودم را رفته ام.

نتایجی که از این سفرها میتوانند داشته باشند اینها هستند:

آشنا شدن بیشتر با شهر خودم؛

تجربه منظم حس شگفتی پس از مدتی احساس امنیت؛ زندگی بدون داشتن لحظات بدون هیجان حالتی یکنواخت و فلت دارد.

شارژ شدن برای یک هفته فعالیت.

تجربه رابطه نزدیک تر با طبیعت؛ چیزی که خیلی وقت است از آن فاصله گرفته ایم.

سفر اکتشافی

لازم نیست حتما مکانی خارج از شهر یا پرت باشد تا ارزش چنین ماجراجویی را داشته باشند. هر مکانی هر چقدر دور یا نزدیک اگر بتواند به ما احساس شگرف بودن و هیجان بدهد برای این کار مناسب است. بنظرم خیلی بهتر از این است که به جایی که ده بار رفته ایم باز هم برویم. من در نظرم مکان های قدیمی شهر که هنوز بافت قدیمی خودشان را دارند، موزه ها، پارک‌های منتخب، مکان‌های طبیعی، کوه و هر جای دیگری که برای ما تکراری نباشد خوب است. من روز های جمعه را برای اینکار انتخاب کرده ام. از یکروز در هفته تا یکروز در ماه برای اینکار کنار گذاشتن نیاز به برنامه ریزی چندانی ندارد. ولی خب ارزشش را دارد.


پی نوشت: این مطلب سرآغازی بود برای این که دسته بندی سفر اکتشافی را در وبلاگ باز کنم. در آینده درباره این سفرها خواهم نوشت.

پی‌نوشت دو: عکس دوم را در بالای کوه های عظیمیه کرج گرفته ام. دو نفر بدور از بقیه مردمی که به کوه آمده بودند روی تخته سنگی نشسته بودند و حرف می‌زدند.

پی نوشت سه: قبلا مطلبی نوشته بودم با عنوان «دانشکده کشاورزی، لذت کشف نقطه‌ی کور» ماهیت آن هم از جنس همین سفر برای حل معماها بود.