مغز اتفاقات زندگی رو به صورت داستان ذخیره میکنه. یک سیر خطی مشخص با آغاز، ادامه و پایان.

از روی داستانهایی که خودمون نقشی توش داشتیم یک تصویر یا قالب از ما میسازه.

طبق این تصویر یا قالب میتونه پیش بینی کنه در موقعیت های خاص چه عکس العملی نشون خواهیم داد.

از این قالب سازی برای دیگران هم استفاده خواهد کرد.

این داستان هایی که باهاش این غالب ها رو ساخته میتونه مفید و سازنده باشه و از ما یه تصویر خوب بسازه، یا میتونه داستان های خوبی نباشه و ...

اگر قراره تغییری توی زندگی بدیم باید داستان های جدیدی از خودمون بسازیم. بهش نشون بدیم که ما میتونیم محدود به اون داستانهای گذشته نباشیم.

اون موقعست که تصویری وسیعتر از خودمون میسازیم.

ساختن این تصویر به همون سرعت آجر روی آجر گذاشتنه، عجله ای در کار نیست.

فقط لازمه داستان بسازم، کارهای جدید کنم و بعد همه چیز خود بخود درست میشه. میشه همون چیزی که میخواستم.

پی نوشت: این نوشته از جالب ترین مطالبی بود که بهم وحی شده و به نظرم اومد بنویسمش!! علمی نیست و هیچ ادعایی هم نیست. یجورایی خلاصه ای هست از چیزهایی که درباره یادگیری خوندم و میدونم، به صورت یه نوشته یهویی.