آیا زندگی یک فرصت عالی است؟
یک اتفاق عادی است؟
یک پیش آمد است و هدفی در آن نیست؟
یا سراسر جریانی هدفدار و بامعنی است؟
تکراری است؟
یا هر لحظه اش تجربه ای نو و جدید؟
جالب است؟
خاص است؟
مات و مبهم است؟
شاید کاملا واضح و شفاف است؟
دروغ است؟
راستی و درستی است؟ یا نیرنگ و پلیدی؟
اینها نگاه های ما به زندگی است. نمیدانم چکار کنیم تا این نگاه ها را داشته باشیم. نمیدانم چکاری انجام دهیم تا از دست بعضی از این نگاه ها خلاص شویم.
اما یک چیز را خوب می‌دانم. زمانی که یکی از این دیدها را پذیرفتیم. دنیا تمام تلاشش را میکند تا آن را به ما ثابت کند. و مغز ما تمام تلاشش را میکند تا آنگونه دنیا را ببیند و شواهدش را بیابد.
وقتی زندگی را فرصتی فوق العاده میبینم، هر چیزی برایم فوق‌العاده است. اینکه ساعت ها در خانه هستم و نمیتوانم بیرون بروم و باید پایان نامه‌ام را تمام کنم هم فوق العاده می‌شود. نه اینکه فوق العاده باشد. این خصلت زندگی است که وقتی چیزی را بپذیری خود آگاه یا ناخودآگاه برای اثبات آن تلاش میکنی. یک جورهایی روی خودت را زمین نمی‌اندازی.
بیاییم دوباره عینکمان را تمیز کنیم و ببینیم که زندگی را چگونه می‌بینیم. یادمان نرود به مرور زمان نگاهمان به رنگ عینک درمی‌آید.