قبلا در روز نوشته ای از نزدیک ترین دوستم گفتم. سالنامه‌ی کوچکی که همیشه همراهم است. از این دوست گفتم که مقدمه ای باشد تا بتوانم بعضی از یادداشت هایم را که شاید ارزش شنیده شدن دارد را اینجا هم بیاورم.

پس بی مقدمه شما را به خلوت این گفتگو می‌برم و یکی از این این یاددشت‌ها را عینا اینجا می‌آورم.

یادم باشد، مدتها بود که می‌شنیدم «خودت را با کسی مقایسه نکن؛ زندگی ها و گذشته ها متفاوت است»

اما من چکار میکردم، برای فرار از حس بدی که مقایسه می‌توانست (دقت کن گفتم می‌توانست) در من ایجاد کند.

از آن فرار می‌کردم. هر وقت بحث مقایسه می‌شد. کلیشه‌ها جای تفکر را می‌گرفت.

مقایسه خوب است یا بد؟ امروز نشستم و بدون قضاوت خودم را با آدم‌های دورم و آدم‌هایی که می‌شناسم مقایسه کردم.

سعی کردم نترسم. سعی کردم واقع بین باشم. به دنیای مقایسه پا گذاشتم و از آن عبور کردم. کلیشه ها را کنار گذاشتم و تفکر کردم.

شاید در مقایسه است که بهتر می‌توانیم به داشته ها و نداشته هایمان پی ببریم.

می‌بینیم آخرین جمله بدجور پتانسیل یک جمله قصار خفن را دارد :))

موضوع این یادداشت در مورد مقایسه کردن بود. ما وقتی گاهی راجع به مقایسه و مقایسه کردن میخواهیم فکر کنیم. در مقابل آن یک سری کلیشه ها و افکار اتوماتیک را بیاد می‌آوریم:

مقایسه کردن کار اشتباهی است؛

مقایسه کردن فقط حالم را بد می‌کند و هیچ ارزشی ندارد؛

من را از هدفم دور می‎‌کند؛

می‌تواند باعث شود نسبت به کسی حس بدی داشته باشم و ...

اما نمی‌توانم باور کنم که فقط همین ها باشد. شاید نیمه ی پری از لیوان هم هست که هنوز آن را ندیده ایم. ساده است. تا بحال نمی‌دانستیم می‌توانیم به آن فکر کنیم.

مقایسه کردن بدون قضاوت ارزشی، به عزت نفس ما خللی وارد نمی‌کند و شاید بتواند دریچه ای به روی خودآگاهی و خودشناسی منطقی‌تر باشد.

ما با افکار اتوماتیک و کلیشه ای ظلم بزرگی به خودمان کرده ایم. جلوی دیدن خود را گرفته ایم.

در پاسخ به سوالی که در عنوان بود باید بگویم هر دو است. بستگی دارد کجا و چطور آن را انجام دهیم. کاری که من را یک قدم به جلو ببرد حتما خوب است.