گیاه
وقتی یک وظیفه بلند مدت را برعهده داری که چندان آسان هم نیست و باید قدم به قدم و آجر به آجر آن را بچینی و قرار هم نیست در زمانی که همین نزدیکی ها باشد آن را تمام کنی، در این مسیر طولانی نیاز به دلخوشی داری. این موارد دل خوش کنک می‌تواند گاهی بسیار کوچک باشد. ولی عوضش همین که چند لحظه فکر تو را با خودش همراه کند و کنارش چیزها را فراموش کنی کافی است و کاری که می‌باید را کرده.
یکی از این کارها می‌تواند پرورش گیاه باشد. کاشتن یک گل زیبا. یا کاشتن سبزی.
وقتی از حجم نوشتن ها دستم خسته می‌شود. وقتی نشستن طولانی پشت کامپوتر کمرم را خسته می‌کند. وقتی فکرم روی مسئله ای گیر می‌کند و راهی به فکرم نمی‌رسید. باید سراغ دلخوشی های کوچک بروم. باید دوباره شارژ بشوم. کمی کنار گیاهم می‌نشینم و از سختی کاری که دارم میکنم نق می‌زنم. او هم حرف میزند. نوازش می‌خواهد، بعضی وقتها هم می‌گوید که تشنه اش شده. آن لحظه ها دیگر نه به پایان نامه نه به هیچ چیز دیگر فکر نمیکنم. گیاهم را می‌بینم که از روز گذشته کمی بزرگتر شده است. خودم هم همینطور، پایان نامه هم همینطور. خوشحال می‌شوم. دوباره باتری انگیزه ام برای چند ساعت دیگر شارژ می‌شود. یک لیوان چایی و بعد دوباره می‌روم به امید اینکه یک روز اسب سرکش پایان نامه را رام خودم ببینم.

پی‌نوشت: این گیاه گوجه فرنگی است. اگر بپرسید خوشآیند ترین عطری که می‌شناسم چیست؟ میگویم عطر بوته گوجه فرنگی.
پی‌نوشت 2: لذت زیادی دارد وقتی نسبت به موجودی احساس مسئولیت داشت باشیم، سختی هایش را نه از روی وظیفه و اجبار بلکه از روی تصمیم و انتخاب خودمان بچشیم و بزرگ شدنش را ذره ذره ببینیم.