پدر بزرگم میگفت سحرخیز باش تا کامروا باشی.

دامدار بود و دام ها رو وقتی هوا در حال روشن شدن بود در هوای سرد به دشت ها می‌برد تا سیر بشن و برگردن.

یکی از اساتیدم به گفته خودش تو روز 4 ساعت می‌خوابید و بقیش رو همشو کار می‌کرد.

آدمی رو هم دیدم که اول صبح وقتی من هنوز خوابم تو استخره تا روزش رو شروع کنه. سنش بالاست و تا شبا دیروقت هنوز در حال جنب و جوشه.

فرد دیگه ای رو هم میشناسم که چند ساعت در روز رو به کافه می‌رفت و لپتاب رو جلوش می‌گذاشت و با چند ساعت کلیک تو بورس پول خوبی در می‌اورد.

کارمندی رو می‌شناسم که ساعت 9 - نه و نیم تازه میاد سر کارش و در ظاهر هم حداقل از زندگیش راضیه.

ما اصولی رو از دیگران میشنویم و سعی می‌کنیم توی زندگی خودمون هم استفاده کنیم. نمی‌خوام بگم این اصول درست یا غلطه، چنین توانی رو ندارم، فقط می‌خوام به خودم بارها و بارها یادآوری کنم که هم میشه سخت کار کرد و هم میشه لذت برد. نباید یکی به دیگری غلبه کنه. نداشتن یکی اون یکی رو هم میتونه ضایع کنه.

از یه جایی ببعد دیگه باید حرف و اصول دیگران رو کنار بگذارم و ببینم آیا واقعا این به من کمک می‌کنه، فایده ای داره، برای رشدم مفیده؟ در حالی که باعث نشه بخش دیگه ای از زندگیم رو نادیده بگیرم.

چیدن ده تا برنامه توی روز مثل زبان خوندن، پادکست گوش دادن، کتاب خوندن، تلاش برای افزایش دایره آدمهای اطرافم، و ... وقتی به حالت چک لیستی در بیاد که هر روز مدام باید تیک زده بشه به جای اینکه لذتی برای ما داشته باشه بیشتر تولید استرس خواهد کرد.

پی نوشت: انگیزه این حرفها از پادکست DAILYMIR3 بود. ممنون از ادریس میرویسی.

بنظرم تکرار حرف هایی که خودمون شنیدیم برای کس دیگه میتونه بهمون کمک کنه تا درباره اون حرفها بیشتر فکر کنیم. اگر قبلا بهش فکر کرده باشیم باعث غنی تر شدندش میشه و اگه نباشیم به کاشته شدن نطفه‌ش کمک می‌کنه.