ویدئویی از گری وی میدیدم. آشنایی با گری وی را مدیون ادریس میرویسی عزیز هستم (ادریس خودش نمیداند اما خب هرروز وقتی سراغ اینستاگرام میروم حتما اختصاصی سراغ استوری هایش می‌روم. اصلا زنده بودن اینستا رو اینطوری می‌فهمم!). در این ویدئو گری وی در حال جواب دادن به سوال یک کودک 9 ساله بود.

اگر گری وی را نمیشناسید باید بگویم طبق چیزی که تابحال از او میدانم او یک کارآفرین بسیار فعال است. در دنیای تجارت را خبر ندارم اما انصافا توی اینستا رگباری مطلب می‌گذاره :) و حدود 4 میلیون فالوور داره. آدمی سرسخت ولی طبق گفته همکارانش خوش‌قلب. خوش قلبی را از آنجا میگویم که با برنامه های تلویزیونی و همینطور در شبکه های اجتماعی سعی در کمک به بقیه و انگیزه دادن دارد. برای اینکه سوء تفاهم هم نشود حرف ادریس را باید بگویم که او یک سخنران انگیزشی نیست و نمیتوان او را در کنار کسانی مثل آنتونی رابینز و ... قرار داد.

اما در ویدئویی که دیدم بجه ای که گفتم 9 سالش هم بود به گری وی گفت که من به رپ علاقه دارم و رپ تمرین می‌کنم. و وقتی گری وی پرسید که در آینده میخواهی چه کاره شوی پسربچه با اطمینان گفت رپر. ولی بعد با تردید پرسید آیا موفق می‌شوم؟ جواب گری وی حرفی بود که این اواخر زیاد به آن فکر کرده بودم. او گفت: البته، آفرین، حتما موفق می‌شوی، تو «زمان» داری. این حرف عجیب بر شکهایی که در دلم داشتم نشست و کمی به جواب سوالی که در دلم داشتم رسیدم.

این اواخر با خودم فکر میکردم چه چیزی باعث این همه تفاوت در رفتار و کلا برخود های انسان شده. آیا چیزی جبر گونه است که دست ما نیست؟ آیا استعداد است؟ آیا باید نامید شویم که از استعداد بی نصیبیم یا اینکه نمیدانیم در چه چیزی استعداد داریم. آیا هوش است که زندگی و آینده ما را می‌سازد. پس ما به چه در این مسابقه بدویم وقتی بعضی ها قرار است با اسب به پیش بروند و ما با پای پیاده؟ (امیدوارم نگویید که دیدت اشتباه است و زندگی اصولا مسابقه نیست، اما خب ایدفعه بیایید اینگونه تصور کنید تا منظورم را بهتر بفهمید)

یا نکند که اصولا آزادی بر زندگی آدم حاکم است و این ادم است که تمامی چیزها را برای خودش میسازد. اصولا استعداد و هوش و اینها مزخرف است و هر چه هست حاصل انتخاب های پدر مادر ما در کودکی ‌مان و تصمیمات خودمان وقتی بزرگتر شدیم است؟ هر لحظه تصمیم بگیری سریع میتوانی همه چیز را درست کنی. یا حد اقل با گذاشتن حد معقولی زمان به چیزی که میخواهی برسی؟

اما خب حالا میگویم چه لزومی دارد به اینها فکر کنیم. واقعا چه چیزی به ما می‌رسد که بخواهم جبر را برای خودم اثبات کنم و در تلاشی بیهوده و مستهلک کننده آزادی و اختیار مطلق را. حالا به درس بهتری دست پیدا کردم. من «زمان» دارم.

گری وی درست میگوید. زمان ارزشمندترین چیز هاست. استعداد و هوش قابل مقایسه با این گنج نیست. فردی که دو سال وقت برای یادگیری چیزی گذاشته یقینا از فرد با استعدادی که سعی میکند در مدت کوتاهی چیزی یاد بگیرد برتری دارد. «زمان» ارزشش بسیار بیشتر از آن است که آن را صرف فکرکردن به جبر و اختیار کنی. شاید در حد آشنایی بد نباشد اما از آن بیشتر اصراف است. ما تا آخرین لحظه های زندگی زمان داریم. باید آن را خرج کنیم. مجبوریم. مثل همان یخی است که چه بفروشیمش چه نفروشیمش آب می‌شود و می‌رود. کسی که حالا تصمیم می‌گیرد که تا ده سال بعد نوازنده شود و پا در این مسیر می‌گذارد حتی اگر هوش و استعدادی هم نداشته باشد بنظر خیلی باهوشتر است تا کسی که بگوید باشه شب بهش فکر میکنم یا فردا یا ماه بعد یا بعد از دانشگاه یا بعد از بازنشستگی.

همه ما زمان داریم، برای هرکاری هم داریم. اگر بگوییم زمانش بر من گذشته باید بنشینیم و آب شدن سخمان را ببینیم.