جایی برای مرور زندگی

۲۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۷ ثبت شده است

دکتر هلاکویی و یک استعاره زیبا از احساس خوشبختی

یه فایل صوتی کوتاه از دکتر هلاکویی گوش میدادم با عنوان «خوشبختی کنترل لحظه بلحظه ضمیر و ذهن است». اگر خواستید بهش گوش بدید توی یوتیوب با یک سرچ ساده می‌شه پیداش کرد.

توی این فایل دکتر هلاکویی میاد و خوشبختی رو به صورت علمی تعریف میکنه. این تعریف پر از ایدست و با تکرار حرفهای ایشون سعی نمیکنم ناقص پیامشون رو منتقل کنم. اما به یک قسمتش اشاره میکنم. توی فایل صوتی از یک استعاره درباره خوشبختی استفاده کردن که برام جالب بود. اگر خودمون رو یه درخت بدونیم هر جوانه ای که از ما بیرون می‌زنه و هر شاخه جدیدی که در ما جوانه می‌زنه آن موقع ما حس خوشبختی می‌کنیم. خودمون باید این جوونه رو بزنیم نه اینکه شاخه ای رو از درختی دیگه ببریم و به خودمون وصل کنیم و یا جوانه ای رو به خودمون پیوند بزنیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مقیسه

چه جور کتابخوانی نباید شد؟

چه جور کتابخوانی باید شد؟ این سوالیه که گاهی بهش فکر می‌کنم.
هدف ما از کتاب خوندن چیه؟ میخونیم برای گذراندن وقت یا برای دیدن دنیا از یه زاویه دیگه؟ یا میخونیم که مفاهیم جدیدی که قبلا بهشون فکر نکرده بودیم جلو چشممون قابل دیدن بشن یا چشممون به اصطلاح باز بشه؟ شاید کتاب میخونیم تا کلمات آمادمون رو بیشتر کنیم تا برای حرافی هامون استفاده کنیم، با مهارت بیشتری حرف بزنیم. شاید دوست داریم یک قصه گو بشیم؟ شاید هم مجبوریم و باید برای گرفتن نمره نگاهی بهش بندازیم؟ شاید میخونیم تا بیشتر بفهمیم و به شعور بیشتری دست پیدا کنیم؟ بیشتر بدونیم و بیشتر بتونیم.
اما یک جور دیگه هم میشه این سوال رو پرسید؟ چجور کتابخوانی نباید شد؟
حالا جواب دادن راحت تر می‌شه.
من دوست ندارم مثل اون فرد کتاب خوانی بشم که تو اتوبوس جلوم نشسته بود و وقتی کتاب شریعتی رو تو دستم دید و من هم کتاب تاریخی توی دستش رو دیدم شروع کرد به گفتن از یهود تا اسلام و آیین مهر، از متفکران از میرزا خان کرمانی، احمد کسروی و علی دشتی و خیلی‌های دیگه که یادم نیست. و من همه تلاشم این باشه تا لای حرفهاش حداقل یک چیز بدرد بخور پیدا کنم و آخر هم موفق نشم.
من دوست ندارم از آن کتابخوان هایی شوم که با خواندن فقط میخواهند منبر نشین بهتری شوند. از آن هایی که وقتی با آن ها حرف میزنی گفتگو نمی‌کنی. بلکه یک صحبت یکطرفه است. واقعا چقدر از این آدم های بیخود خوشم نمی‌آید. فردی که وسط گفتگو به طرف مقابلش اجازه حرف زدن ندهد همان بهتر که وسط حرف زدنش از جا برخیزی و در جهت مخالف شروع به حرکت کنی!
من دوست ندارم از آن کتابخوان هایی شوم که در نان شب خود مانده اند. اینجور آدم ها بنظرم کتاب خواندن را نه برای افزایش توانایی هایشان بلکه برای فراموشی از وضع حالشان می‌خوانند. این جور آدم ها اولویت زندگی‌شان را نمی‌دانند. من اگر در چنین حالتی قرار بگیرم اول سعی میکنم حداقل خرج خودم را دربیاورم و بعد و یا در حینش به خواندن فکر کنم.
و در آخر دوست ندارم جزو آن دسته باشم که کتابی را میخوانم و بعدش آن کتاب تاثیری هر چند کوچک بر زندگی و فکر من نداشته باشد و در اعمالم، حرف‌هایم و طرز فکرم نتوان آثاری از آن را دید.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
محمد مقیسه

منی که دیگر من نیستم

امروز برای پیگیری امریه ام به یک مرکز تحقیقات وابسته به یک دانشگاه نظامی رفته بودم. الکی رفته بودم و دست از پا دراز تر برگشتم.

ساعت چهار بود و اداره تعطیل شده بود (قرار بود ساعت 4 جلسه باشد). به واحد مربوطه و طبقه سوم رفتم. یک راهرو با چهار در شیشه ای مات. کارم با در اولی بود. که دیدم قفل است و نیستند. باقی درها هم همینطور غیر از یکی و آن هم در اتاق رئیس آن بخش بود.

کمی بیرون قدم زدم که شاید کسی بیاید و در اول باز شود. اخر جلسه بود چرا نیستند!

پنج دقیقه ای گذشت و دیدم خبری نشد پس گفتم که پیش رئیس بروم و ببینم چرا نیستند.

اتاق رئیس ها همیشه ترسناک است :) در زدم و کسی بعد از مدتی گفت بفرمایید. داخل که رفتم دیدم که رئیس گرامی روی قالیچه ای دراز کشیده و خوابیده اند.

شرمنده شدم که از خواب بیدارشان کردم. صحبت کردیم و من گرفتم که ماجرا از چه قرار است و جلسه فردا برگزار می‌شود.

موقع خداحافظی باز هم معذرتخواهی کردم و بیرون آمدم.

در راه با خودم فکر می‌کردم.

آلان اقای رئیس در اضافه کار بسر می‌برد. دارد برای کارش پول ‌می‌گیرد. ایا خوابیدنش کار درستی است؟ آیا هر روز می‌خوابد؟ خب شاید اداره این ازادی را به او داده، به هر حال او رئیس است. من هم جای او بودم شاید همین کار را می‌کردم.

بعد کمی فکر کردم تا بفهمم چه گفته ام. نه من با روحیه الانم اینگونه نخواهم بود. یا کاری که هر لحظه برای انجام آن اشتیاق نداشته باشم کار مناسب من نیست و باید خارج شوم یا آنقدر برای یک کار انرژی و وقت می‌گذارم تا عاشق آن کار شوم. من در جو کارمندی حل نخواهم شد. شاید قوانین کارمندی را نمی‌دانم، شاید من هنوز جوانم و انرژی دارم یا شاید فقط جوگیرم :). اما خودم را می‌شناسم. وقتی که میشود صرف کار و یادگیری کرد صرف خواب نمیکنم. اگر یادگیری هرچند کمش را از روزم حذف کنم دیگر این من نخواهم بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مقیسه

نتایج جستجوی گوگل و مغز ما، در جستجوی شباهت ها

گوگل و مغز ما

پیش نوشت: این مطلب یک نوع فرضیه‌ی شخصی است. برای آن مطالعه ی زیادی نکرده ام و تخصصی هم در این زمینه ندارم صرفا تجربه 5 ساله من در وبلاگ داری این ایده ها را در من ایجاد کرده. اصراری بر درستی آن ندارم چرا که میدانم تصوری که با حدسیات بوجود می‌آید میتواند خطاهای بسیاری داشته باشد. کلیت این نوشته حول نتیجه اول بودن در جستجوی گوگل است.
 راستش را بخواهید این حرف ها مثل حرف های فرش فروشی است که درباره انواع نقش فرش ها و طراحی ها چیز زیادی نمیداند اما با حضور طولانی در این صنف یاد گرفته چگونه فرش بفروشد به چه کسی بفروشد و چه فرشی مورد نیاز بازار است.
متن:

 - گوگل و الگوریتم نمایه سازی آن چیزی شبیه به ذخیره سازی و بازیابی اطلاعات در مغز انسان است.

من احساس میکنم اطلاعات در مغز ما حالتی شبکه ای دارد. یعنی از نود یا گره و اتصالها تشکیل شده. هر مطلبی و موضوعی نوعی گره است. به همین نوشته تا الان دقت کنید. #وبلاگ، #گوگل، #مغز، #خطا، #جستجو، #شبکه و ... هر کدام گرهی در مغز ما هستند. در حین استقلال برای خود به عنوان یک گره مستقل خود میتواند به شکل یک گره با صدها ارتباط دیگر باشند. مثلا گره #وبلاگ را در نظر بگیریم. گره های دیگری که با آن ارتباط دارد و با شنیدن نام #وبلاگ میدانم که آن ها نیز حول این موضوع هستند در مغز من اینها هستند. یعنی #کنترل_پنل، #بازدید، #محتوا، #بلاگ_بیان #بروزرسانی. و دوباره هر کدام از این ها که میتواند ده ها ارتباط با موضوعات دیگر داشته باشد. گاهی برای این حالت اصطلاح ابرِ کلمات را هم شنیده ام. مثلا ابر کلماتی که پیرامون یک مفهوم وجود دارند.(این عبارت ابر است به معنای سحاب یا Cloud)
 - موضوعی که ارتباطات بیشتر و قوی تری دارد مهمتر است و راحت تر بازیابی می‌شود.
این پدیده در مغز ما مشخص است و با نگاهی به تجربیات شخصی، میتوانیم آن را حس کنیم. هر چی برای موضوعی بیشتر وقت بگذاریم و کمیت و کیفیت آن بیشتر باشد راحت تر آن را بیاد می‌آوریم. اما در جستجوی گوگل چطور این اتفاق می‌افتد. گوگل کلمات را در وبلاگ ما نمایه میکند. با گذشت زمان و مطالبی که از یک وبلاگ نمایه می‌کند متوجه می‌شود که در یک وبلاگ چه کلماتی اهمیت بیشتری دارند. و ارزش آن کلمات را در کلیت نمایه آن وبلاگ افزایش ‌می‌دهد. این را میتوان در ابزار وب مستر گوگل متوجه شد. گوگل این ارزشگذاری ها را از طریق لینگ های ورودی از منابع بیرونی نیز انجام می‌دهد. مثلا تصور کنید که ده ها سایت آدرس وبلاگتان یا ادرس یک مطلبتان را با عنوانی یکسان لینک کرده اند. اهمیت و ارزش آن کلمات برای گوگل در وبلاگ ما افزایش می‌یابد. در مرحله بعد این گره های وبلاگ ما هستند که در رقابت با گره های وبسایت های دیگر در رقابت قرار می‌گیرند تا رتبه های نتایج جستجوی گوگل را بسازند.
 - تکرار و پیوستگی نوشتن (بخوانید یادگیری) حول یک موضوع ارزش آن را افزایش می‌دهد.
وبلاگ شاهین کلانتری عزیز را در نظر بگیریم. (اگر در مورد نوشتن و نویسندگی در گوگل جستجو کرده باشید حتما به سایتشان خواهید رسید. مدتی حدود یک سال و نیم است که نوشته های‌شان را دنبال می‌کنم. شاهین هر روز و بطور پیوسته برای یک مدت طولانی راجع به انواع موضوعات صحبت کرده که اکثرا این نوشته ها پیرامون نوشتن و نویسندگی است.
به برخی از آخرین نوشته هایش دقت کنید:
آرامش لازم برای داستان‌نویسی
مراحل نویسندگی: از ترس تا عشق
چرا وبلاگت بروز نمی‌شود؟
این پیوستگی و تکرار بار ارزشی نوشتن و ابر مفهومی پیرامون آن را در این وبلاگ و همینطور برای گوگل بسیار ارزشمند کرده و حالا اینطور است که نتیجه ی اول را به خود اختصاص داده. این همت و اراده و داشتن برنامه شاهین واقعا برایم قابل ستایش و آموزنده است.
 - وقتی مغزمان توسعه پیدا می‌کند ارزشمند و قابل احترام می‌شویم. وبلاگمان (بخوانید مغزمان) برای گوگل هم همینطور است.
این را شاید بشود همان رنک گوگل هم دانست. وقتی رنکت در گوگل بالا رفت، آن وقت است که گوگل برایت احترام قائل می‌شود. آنوقت هست که حتی حرف های مفتمان هم می‌تواند برای ساعاتی یا روزهایی و شاید هم مدتی طولانی تر در صدر نتایج باشد! یعنی در کلیدواژه هایی که در وبلاگم ارزشگذاری کمی شده اند و شاید من از قبل در مورد آن ها هیچ صحبتی نکرده باشم بخاطر این رنکینگ به رتبه های بالاتری می‌رود. یا به عبارت دیگر وقتی موفقیت موفقیت می‌آورد. می‌دانم پول بود! اما موفقیت هم می‌شود :)
برای طولانی نشدن مطلب به همین جا فعلا بسنده می‌کنم. شاید بعدا در موردش بیشتر نوشتم. هر چه می‌گذرد شواهد بیشتری در تایید این شباهت پیدا می‌کنم.


پی‌نوشت: در پیش نوشت نگفتم وبلاگ نویسی چون مدت زیادی از این پنج سال فقط وبلاگ داری می‌کردم و به عبارتی مولد محتوا نبودم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مقیسه

معرفی کتاب «چگونه مینویسم» نوشته کاظم رهبر

یک متن در معرفی کتاب «چگونه می‌نویسم» رو برای مجله ی دانشکده‌مون «فراسو» نوشته بودم گفتم اون رو اینجا هم بگذارم. این کتاب هدیه‌ی دوست خوبم میلاد روشنی بود و واقعا از خوندنش لذت بردم.

چگونه می‌نویسم

نوشتن های گاه و بیگاه و یا به شکل حرفه ای تر یعنی نویسندگی، از دید آدمهایی که به این کار علاقه دارند کار جذاب و سرگرم کننده ایه. ما معمولا با دلایل و اهداف مختلف و گاه شخصی می‌نویسیم. مثلا کسی ممکنه از ثبت خاطرات روزانه در یک دفترچه یا یک وبلاگ شخصی لذت ببره. کسی ممکنه کارش نوشتن باشه مثل یه خبرنگار، پژوهشگر، رمان نویس و تولید کننده محتوا. افرادی که معمولا به نویسندگی به عنوان کاری برای امرار معاش و گذروندن زندگی نگاه نمی‌کنند این کار رو برای لذتی که این فعالیت داره انجام می‌دن. یعنی می‌نویسند چون از این کار لذت می‌برند.
البته شکی هم نباید داشت که نوشتن همونطور که می‌تونه کار راحتی باشه از طرفی می‌تونه کاری ترسناک و وحشتناک باشه. این حرف من نیست و حرف نویسندگانیه که رمانهایی بیشتر از تعداد انگشتان دست دارند.
پس چقدر خوبه اگه بشه با دیدگاه های نویسندگان بزرگ راجع به نوشتن آشنا شد. اینطوری شاید بیشتر متوجه بشیم که چرا نوشتن اون طور که بعضی از نویسندگان میگن هم کار ساده‌ایی هست و هم از نظر برخی دیگه کاری سهل ممتنع، یعنی در نگاه اول نوشتن ممکنه ساده باشه اما وقتی وارد دنیای اون بشیم اون رو سخت ترین کار دریابیم. برای این حرف هم نقل قولی از فاولر* رو دم دست دارم که می‌گه: «نوشتن آسان است. کافی است به صفحه سفید خیره شوید تا زمانی که قطرات خون از پیشانیتان بچکد».
«چگونه می‌نویسم» عنوان کتابی هست که قصد معرفی‌اش رو دارم. این کتاب گردآوری و ترجمه ای از حرفهای 100 نویسنده ی معاصر برای علاقه مندان و نویسندگان جوان هست. این نویسندگان معاصر در دستنوشته های نهایت دو صفحه ای از زندگی روزانه شان میگویند. از عادت هایی که دارن یا برای نوشتن در خودشون ایجاد کردن، کارهایی که در طول روز انجام میدن و توصیه هایی که برای نوشتن دارند. البته اگر از من بپرسید، چیزی که بیشتر از این توصیه های مستقیم می‌تواند مفید باشد. نگاه آن ها و همان عادت هایی هست که گفتم. در این مجموعه از نویسندگانی که دهها اثر پرفروش دارن تا اونهایی که نویسندگی براشون یه فعالیت جانبیه و فقط دو سه رمان در کارنامه ی خود دارند هست. آقای کاظم رهبر گردآورنده و مترجم این اثر هستن.
در این کتاب با روش هایی که این 100 نویسنده هر روز شروع به نوشتن می‌کنند آشنا می‌شیم. آقای کاظم رهبر به حق درست میگه که: «در این مجموعه می‌بینیم که دو نفر وجود ندارند که شیوه کارشان مشابه هم باشد».
زیبایی این کتاب اینه که به ما می‌فهمونه که لازم نیست سعی کنیم از روش و کارهای یک نویسنده ی خاص سر در بیاریم و از روش اون استفاده کنیم. با خوندن این کتاب متوجه می‌شیم که کاری مثل نویسندگی برای هر شخص میتونه منحصر به خودش باشه. لزومی نداره از کسی در روش نوشتن کپی کنیم.
تنوع در رفتار نویسنده هایی که توی این کتاب از کارشون در دو صفحه حرف میزنند به قدری زیاده که شاید متعجب بشیم. بعضی نویسنده ها روزانه دو ساعت و بعضی های دیگه تا 17 ساعت در روز می‌نویسند. بعضی از اونها عاشق کارشون هستند و بعضی های دیگه ... میشه گفت نه خیلی زیاد. بعضی نویسنده‌ها به نویسندگی به چشم سرگرمی و گذران وقت نگاه می‌کنند و بعضی به عنوان شغل. بعضی ها از کودکی می‌نوشتن و بعضی نویسنده های دیگه تو دوران پیری شروع به نوشتن کردند. جالبه حتی توصیه هایی که توی این کتاب برای نوشتن می‌کنند گاهی باهم در تضاده.
اگر مثل من به اصل تنوع در رفتار آدم ها علاقه داشته باشید و زیبایی رو در این تنوع ببینید فکر می‌کنم از این کتاب واقعا لذت می‌برید. اگر دغدغه ی نوشتن داشته باشید این کتاب برای شما فوق العادست. تصور کنید برای شما چی می‌تونه ارزشمندتر از 100 روش، توصیه، زندگی، برنامه، تفکر، طرز نگاه به نوشتن و به طور کلی 100 نوع از نویسندگی باشه. حتما طی نوشتن به مسئله و سوالی برخوردید که بعضی کارها و عادت هامون چطور می‌تونن بهتر بشن. پس این کتاب مناسب شماست.
اما در مورد کتاب اگر بگم. این کتاب توسط انتشارات کتاب خورشید در سال 94 و در 212 صفحه به چاپ رسیده. به خاطر قلم سبک و نثر روان این کتاب می‌تونید اگر برای سرگرمی مطالعه می‌کنید در یک هفته و یا زودتر این کتاب رو تموم کنید.
فکر می‌کنم بعد از خوندن این کتاب نوشتن براتون راحت تر بشه. همونطور که برا خود من هم شد.
تمام 100 نویسنده ی این مجموعه نویسنده هایی هستند که الان هم زنده هستند و می‌نویسند. در تهیه این کتاب به نویسنده های کشور خاصی اصرار نشده و نویسنده هایی از آمریکا، انگلیس، هند، نیوزیلند و ... وجود دارند. فقط شاید جای نویسنده های شرقی داخلش کمرنگ باشه که اگه این کار انجام می‌شد و مخصوصا تعدادی از نویسنده های کشورمون هم توش معرفی می‌شد بنظرم خیلی عالی بود و می‌تونستیم با روشهای نوشتن نویسندگان بزرگ کشورمون هم آشنا بشیم.

و در آخر، کتاب چگونه می‌نویسم در فیدیبو هم قابل خریداری هست.

 * Gene fawler، گزارشگر، نویسنده و فیلم نامه نویس آمریکایی

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مقیسه