جایی برای مرور زندگی

۲۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۷ ثبت شده است

یک تشکر شخصی از دکتر مهدی اسماعیلی و نشر دیباگران تهران

اگر کسی با مسائل و مشکلات مسیر تحقیق برای پایان نامه آشنا باشه می‌دونه که پیدا کردن یک منبع مناسب گاهی چقدر میتواند سخت باشد. منظور از مناسب منبعی است که همه جانبه و جامع، علمی، مسلط به موضوع باشد و از اطلاعات زائد و پرت دور باشد. این منبع ارزشمند میتونه به ما یک شمای کلی از یک حوزه بهمون بده.
موضوع کلی پایان نامه ام در مورد تحلیل داده‌کاوی بر روی داده های یک سازمان است. تا بحال حدود 160 مقاله و پایان نامه و کتاب در این باره جمع آوری کردم. بعضی هارو خوندم و بعضی هارو هنوز نه. به حدی مسائل اساسی و پایه این حوزه پراکنده و سلیقه ای هست که من تا مدتها گیج بودم و فکر میکردم که کدوم درسته و هرکدوم چی میگه.
اما کتابی که امروز نشستم و خوندمش خیلی از گره های ذهنیم رو باز کرد. به دور از اون پراکندگی ها مطالب به صورت خوبی ساختاریافته بود و به زبانی ساده و همه فهم مطالبی که فهمیدنش به صورت عادی سخته رو توضیح داده بود.
این مطلب رو فقط به یک دلیل و اون هم برای تشکر از دکتر مهدی اسماععیلی و نشر دیباگران تهران مینویسم تا هم بابت این اثر ارزشمندشون یعنی کتاب انبار داده ها و داده‌کاوی ارض ارادتی کرده باشم و هم این کتاب رو به کسانی که موضوع هایی شبیه به من دارند معرفی کرده باشم.
واقعا ممنون آقای اسماعیلی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مقیسه

نقشه ذهنی کتاب شیبِ ست گادین

حدودا یک هفته ای می‌شه که در روز حدود نیم ساعت تا یک ساعت رو صرف تهیه نقشه ذهنی کتاب شیب میکنم و امروز تکمیل شد. این اولین پروژه این شکلی هست و بعد از این که تموم شد ایده هایی برای نقشه ذهنی کتابهای بعدی گرفتم.
برای دیدن نقشه ذهنی در سایز بزرگ کافیه روی عکس کلیک راست کنین و view image رو بزنین یا برای دریافت به صورت پی دی اف روی لینک زیر کلیک کنید.
نقشه ذهن کتاب شیب ست گادین
 outline نقشه ذهنی یا در فارسی طرح کلی رو هم به صورت متنی در ادامه مطلب گذاشتم
کتاب شیب یکی از جالب ترین کتابهایی بود که خوندم . این کتاب با اینکه حجم کمی داره اما به سادگی بهمون یاد میده که چه کاری بیهودست و چه کاری در راستای هدفمون هست و در نتیجه مفیده. اگر باز هم در مورد این کتاب خواستید بدونید میتونین این مطالب رو بخونید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مقیسه

گام‌های موفقیت

این نوشته روی دیوار کتابخونه مرکزی دانشگاه شهید بهشتی زده شده. ارزش ساعت ها فکر کردن رو داره. با جستجو فهمیدم گوینده این متن محمدرضا شعبانعلی هست، یک معلم بزرگ.


اولین گام موفقیت، این است که بتوانی موفقیت دیگران را تحمل کنی.
دومین گام موفقیت، این است که بتوانی موفقیت دیگران را تحسین کنی.
سومین گام موفقیت، این است که بتوانی موفقیت دیگران را تقلید کنی.
آخرین گام موفقیت این است که بتوانی به شیوه خودت موفق شوی…

محمدرضا شعبانعلی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مقیسه

گسست در زندگی، در تکمیل یک کار نیمه تمام

مطلبی که امروز اینجا قرار میدم متعلق به همین امروز نیست. صرفا تلاشی هست برای بستن یک پرونده که حدود 19 ماه در قفسه‌های ذهنم باز بود و خاک هم میخورد. براش تصمیم نگرفته بودم که کنارش بگذارم یا فراموشش کنم. فقط میگفتم یک روزی مطلب نیمه کاره ای که روی وبلاگ گذاشته‌ بودم رو کامل می‌کنم. حالا زمانش رسید و میتونم یک تیک سبز خوشگل کنار چک لیستِ ذهنیِ تسک‌هام یا به عبارت صحیحتر تسک لیستم بزنم و برای همیشه بگذارمش کنار.
این مطلب در 17 ماه پیش یعنی در اردیبهشت 96 نوشته شده. و امروز کامل شد.
..................

قبلا توی یک مطلبی در مور لحظاتی گفتم که ادم تا احساس میکنه دید تازه ای بهش اضافه شده. (آدرس مطلب اصلی: گسست در زندگی). طوری که هیچوقت نمیتونه برگرده به قبلش. اسمشو برای خودم گسست گذاشتم (تعریفش هم این بود که توی زندگی گاهی موقعیت ها و اتفاقاتی افتاده که باعث شده نگاهت به زندگی جور دیگه بشه به یک فیلتر جدید به زندگیت نگاه کنی) و گفتم در اون زمان دو گسست رو پشت سر گذاشتم.
گفتم که دو تا مورد برای من اتفاق افتاده. اولیش وقتی بود که تصمیم گرفتم کار به کار کسی نداشته باشم و به زندگی خودم برسم.

اینو خیلی وقت پیش نوشتم و گفته بودم مورد دومی هم داره، اما نوشتن مورد دوم تا به امروز به تعویق انداخته شد. حالا که این همه مدت ازش گذشته یه چیزی داره برام روشن میشه که شاید تلخ باشه و شایدم شیرین. اینکه یک اتفاق یک خبر یا یک تصمیم یا یک چیزی ممکنه در یک زمانی برای ما بسیار پررنگ باشه اما در زمان دیگری چندان نسبت بهش حساس نباشیم. شیرینیش رو این میبینم که نوعی حس پختگی برامون میتونه داشته باشه مثلا گاهی پیش اومده که تصمیم گرفتیم با کسی ارتباطی نداشته باشیم بعد ها به این تصمیممون میخندیم که «ای آقا چرا همچین تصمیمی گرفتم!» و گاهی تلخیِ این کم شدن حساسیت ها نوعی حس بدِ بدردنخور بودن(!) ازین که چرا پای تصمیمی که گرفتم نموندم بهم میده. و ازین که چرا یه اتفاق رو چندین بار برام تکرار میشه حس ناامیدی سراغ آدم میاد.
از غر زدن که بگذرم برسم به دومین تصمیمی که یه زمانی برای یه مدتی برام گسست بود حدود یه مدت بعد از تصمیم اول بهش رسیدم. الان دیگه در اون حد برام بزرگ نیست اما میدونم چیزایی رو بهم فهموند که تا الان باهامه.
گسست دو: تصمیم گرفتم با خودم حرف نزنم. یه جورایی چند روزی با خودم روزه سکوت گرفتم و درونم هر وقت چیزی شروع می‌کرد به زمزمه که حرف بزنه قطعش می‌کردم.
حرف زدن با خودم ازم انرژی می‌گرفت و گاهی بدون انجام کاری منو بشدت خسته می‌کرد.
بهم اجازه حضور در لحظه حال رو نمی‌داد.
فکرم یا اصطلاحا «رم» مغزم رو همیشه مشغول نگه می‌داشت و اجازه نمیداد گاهی دیدش رو فراتر ازون موقعیت ببره.
همیشه چون کارامو با تمرکز انجام نمیتونستم بدم ازین که چیزی بهم بریزه تو ابهام و شک قرار داشتم.
نمیتونستم بخوبی توی جمع حضور داشته باشم و وقتی هم که بودم فکرم به چه چیزهایی که نمی‌رفت.
و اینکه با غالب کردن فکر نادرستی به خودم و متاسفانه باور کردنش خیانت بزرگی به خودم کردم.
یه نتیجه رو به وضوح دیدم. خیلی از استرس ها و فشار های روزانه اونقدری پایین اومد که برام واضح و روشن بود. بیشتر اون فشارهای فکری چیزی غیر واقعی و ساخته ی بخش ترسو و حساس ذهنم بود.
اما سکوت کردن رو که یاد گرفتم ...
به یه کلید رسیدم که منو از اینجور موقعیت ها نجات میداد. به این که «خیلی از برداشت های ذهن من از رفتار دیگران درست نیست و گاهی حتی اصلا به واقعیت شبیه هم نیست!» به درستی این جمله ایمان پیدا کرده بودم و یه مدت طول کشید تا بتونم این برداشت ها از رفتار دیگران رو کم و کمرنگ تر کنم و البته الان هم هنوز دارم تو موقعیت ها گاهی تمرین می‌کنم.

.................

پی نوشت: با خوندن این متن بعد از این مدت طولانی هم حس خوب گرفتم و هم حس بد. حس خوب از این بابت که الان می‌دونم از بند بعضی فکرها خلاص شدم. و حس بد بابت اینکه چقدر روزگار سختی رو برای خودم ساخته بودم.

پی نوشت دو: اون زمان واژه گسست رو به اشتباه با پارادایم یا الگوواره یکی می‌دونستم. حرف غلنبه سلنبه ای بود و هست. اون زمان معنی‌ش رو میدونستم. الان که دقت می‌کنم معنیش رو یادم نیست. این هم سرنوشت چیزهایی هست که در زندگی برای مدت طولانی هیچ استفاده ای ازش نمیکنی.

پی نوشت سه: این جهان کوه است و فعل ما ندا :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مقیسه

از شهوت دانلود تا لذت بردن از دانلود

امروز میخوام راجع به یکی از کارهای جالب خودمون یعنی نسل جدید بگم. یک نوع شهوت عجیب. این نوع شهوت در پدر و پدر بزرگ‌های ما هم بوده اما راستش برای ما کمی شکلش عوض شده.
من هم مثل خیلی از آدم‌های دیگه‌ی نسل خودم یک شهوت در خودم دارم. عطش انبار کردن. انبار کردن چیزهایی که اون لحظه احتیاجی نداریم و شاید هم هیچ وقت بهشون احتیاجی نداشته باشم.
به این خاطر بهش میگن شهوت چون بیشتر یک تصمیم غیر ارادی و غریزیه که منطق و فکر خاصی پشتش نیست و صرفا با گفتن اینکه «یک روز ازش استفاده میکنم» خودمون رو برای اون کار قانع میکنیم.
من وقتی کوچیکتر بودم عادت داشتم آرشیو جمع کنم. با بعضی از این آرشیو ها تونستم پول دربیارم و بعضی های دیگه نه. هیچ وقت هم بدردم نخوردن.
بیش از 60 گیگ فایلهای ریمیکس رادیو جوان یکی از اونها بود که تک تکشون رو دانلود کرده بودم. چندیدن هزار فایل موسیقی یک ساعته در انواع و اقسام سبک ها، یادمه یک روز فقط برای اینکه سرعت نت دانشگاه تهران عالی بود رفتم و تا بعد از ظهر چشمم به مانیتور بود. غروب هم عاچمز شده برمیگشتم کرج. یا حدود ده پونزده گیگ کتاب یا چند ده گیگ فایلهای خوانندگان اینور آبی و اونور آبی. یا کمد پر از کتابِ جمع شده و خونده نشده.  همین اوایل امسال هم حدود 300 تا فیلم رو به لطف کار کردن در شیفت شب و نت رایگان همراه اول تونستم دانلود کنم. جوری بود که محدودیت حجم درایو لپتاب فقط مانع دانلود بیشترم شد :) چه ظلمی بود!! و همین امروز که نشستم و فیلم های آموزشی رایگان مکتبخونه رو با اینترنت 6-12 ایرانسل یک سیاحتی کردم و کلی فایل باحال گیر آوردم.
یادمون باشه این نیاز قدرتمند یک چیز طبیعیه و لازم نیست بابتش ناراحت یا شرمنده باشیم. اصلا عیبی نداره که من هزاران گیگ فایل بدرد نخور جمع کنم. حد اقلش اینه که میدونیم یک کار مفید کردیم و اگر کاری نمیکردیم همون ها هم نبود. اونهایی هم که میگن واقعا بیکاری! عوضش میتونستی یه فعالیت مفید و پروداکتیو انجام بدی خودشون بعدا میان و همون فایل هارو ازت می‌خوان یا چند برابر همون وقت رو توی شبکه های اجتماعی به باد هوا می‌سپارن.
اما به قول این مشاورا تجویز راهبردی در مورد این موضوع چیه؟
من خودم که جدیدا دوست دارم این فایلها رو که میگیرم اونها رو داشته باشم و پاکشون هم نکنم اما یک کار دیگه هم انجام می‌دم. ما وقتی چیزی رو دریافت می‌کنیم نیاز داریم که اون رو هضم کنیم و باید هم هضم کنیم وگرنه دلپیچه (میتونید بخونید سرگیجه) چیزیه که انتظار مارو می‌کشه. من به خودم یک برنامه میدم که این فایل رو کی گوش بدم یا کی ببینم یا بخونم. و سعی هم میکنم بهش عمل کنم. با این کار از اوایل امسال ده تا کتاب و سی-چهل تا فیلم و فایل آموزشی دیدم.
این مهمه که چنین وقتی رو و اون هم بطور منظم برای خودمون در نظر بگیریم. نگین که نمیشه. من الان در حال انجام تحقیقات  پایان نامه هستم و حدود 4 ماه دیگه دفاع دارم و شد. خب این بیخیالی نیست و درواقع تعادله. ما باید یاد بگیریم که هرچی رو سر جای خودش داشته باشیم. حذف تفریح، سرگرمی، یادگیری چیزای دلخواه باعث نمیشه که کار اصلی مون رو بهتر انجام بدیم. بنظرم تنها نتیجه ای که داره اینه که باعث کم شدن کارایی، نا امیدی، بی انگیزگی و احساس مرگ می‌شه.فقط باید یاد بگیریم هر چی رو سر جای خودش داشته باشیم. و یاد بگیریم که چطور این کار رو انجام بدیم.
و یک تجویز دیگه اینکه فایلی رو که میدونیم هیچ وقت استفاده نخواهیم کرد بریزیم دور. اولین بار شاید اینکار بینهایت سخت باشه، بالاخره براش هزینه دادیم. اما وقتی اونها رو بریزیم دور و تو دور ریختن حرفه ای بشیم. اونوقت راحت تر میتونیم تصمیمی بگیریم که چی رو میخوایم و چی رو نه. و این مهارت یه مهارت خوبه.
ما خوبه که یادبگیریم از این غریزه و غریزه های دیگه به عنوان یه ابزار استفاده کنیم و گاهی بهشون اجازه مطرح شدن و رو اومدن بدیم. اما خب این هم لازمه که بلد بشیم که قربانیشون نشیم. چرا که در حالت اول منم که انتخاب میکنم که حالا فعال بشه و از فوران لذتش حض ببرم و در حالت دوم دیگه اون انتخاب ما نیست.

پی نوشت یک: دنبال یه تصویر برای این مطلب بودم یک تصویر جالب پیدا کردم که یکجور هایی یک استعاره مفهومی بین اشتیاق به دانلود و انبارداری هم هست. با این معنی که ما در هر دو حالت بدونیم چی کجاست و اگه لازم شد بتونم پیداش کنم. ولی ولی ولی هیچوقت ذهنمون درگیر این که کی استفاده میشه نباشه. چون زمانش که رسید خودمون میریم سراغش.
پی نوشت دو: مکتبخونه یک سایت فوق العاده پر از ویدیوهای آموزشی مفید و رایگانه، در کنارش دوره هایی رو هم داره که با گذروندنش بهمون مدرک معتبر دانشگاه تهران می‌ده . من فیلم های آموزشی فنون مذاکره شعبانعلی رو پیشنهاد می‌کنم.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مقیسه