جایی برای مرور زندگی

معنی موفقیت از دیدگاه رالف والدو امرسون

گام‌های موفقیت

از معنی موفقیت از دیدگاه امرسون گفته بودم و یک تکه کاغذ که مثل معلم شعبانعلی همیشه در کیف پولم همراهم است. گفتم عکس آن را به قاب لحظاتم برای همیشه اضافه کنم. این متن کمک می‌کند بار اضافی انتظارات ناموزون با منابع و امکاناتمان را از روی دوشمان کمی کنار بزنیم.

برای دیدن تصویر در اندازه بزرگتر روی اون کلیک کنید.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مقیسه

ما بر اساس نیازمان تعریف می‌شویم

دکتر هلاکویی در جایی می‌گفت: «انسان ها بر اساس نیازشان است که تعریف می‌شوند»
فهمیدن این جمله برای من کمی سخت بود. از نیازها همان سلسله مراتب نیازهای فروید در ذهنم بود که ابتدایی ترینش نیازهای جسمی و امنیت و آخرینشون نیاز به خودشکوفایی بود. همین و بس.
گفته بودم که یکی دو هفته قبل رو صرف مطالعه در مورد هدفگذاری و معنا در زندگی کرده بودم. در جایی از این سیر مدام به ویدئوهای هدفگذاری سایت مکتبخونه رسیدم. این ویدوئو ها مبحث نیازها رو دوباره باز کرد و این‌بار نه از فروید بلکه در ادبیات و دنیای آقای ویلیام گلاسر به این موضوع می‌پرداخت.
آقای گلاسر رو با نظریه انتخاب می‌شناسیم.
آقای گلاسر نیازهای انسان رو به پنج دسته تقسیم می‌کنند. نیاز به قدرت، آزادی، بقا، تفریح و عشق.
تمام کارهایی که ما در زندگی می‌کنیم برای ارضای این نیازهای ماست. اگر این نیاز ها بهشون خوراک نرسه چه اتفاقی می‌افته؟ چواب ساده است. حال ما بد خواهد بود.
با یک تست ساده 25 سوالی میشه فهمید نیازهای ما در هر کدوم از این 5 نیاز چه مقدار هست. می‌فهمیم کدوم نیاز ما نیاز غالب ما هست. این تست و دونستن میزان این نیازها بخشی از مجهولاتی که نسبت به خودمون داریم رو برای ما روشن می‌کنه.
ماشینی قدرتمندی رو تصور کنین که برای حرکت به سوخت نیاز داره. حالا این تست 25 سوالی مثل یه نقشه نشون می‌ده که کجاها سوخت قرار داره. تنها کاری که باید کنیم حرکت به سمت سوخت و ریختن اون توی باک خودمونه.
ما گاهی از انگیزاننده اشتباهی برای کارهامون استفاده می‌کنیم. هیچ ماشینی با سوخت گازوئیل قدمی جلو نمی‌ره مگر اینگه یک نفر از پشت اون رو حل بده! من اگر نیاز به قدرتم بالا هست برای انجام هر کاری اگر بخوام با انرژی و انگیزه به کارم برسم نیاز دارم تا اون کار نیاز به قدرتم رو ارضا کنه. حرف از خوب و بد نیست. حرف از یک چیز طبیعیه. با دونستن نیازهامون یادمی‌گیریم چی هست که به من انرژی و انگیزه چه بسا انفجاری برای حرکت می‌ده. اون موقع حتی یه مسواک زدن، باشگاه رفتن، ارائه کلاسی، درس خواندن برای کنکور هم می‌تونه باعث ارضای نیازمون بشه و ما رو به پیش ببره.
بذارید با یک مثال حرفام رو به آخر برسونم. فرض کنین نیاز به عشق و دوستی در شما نیاز غالب و بالایی باشه.
اون موقع جای اینکه پیاده روی برید و به زور خودتون رو راضی کنین که سالمتر می‌شید. می‌گید با دوستم میرم پیاده روی و باهم در مورد ... حرف میزنیم. بعد از گفتن جمله دوم قطعا حال بهتر و انگیزه بیشتری برای رفتن خواهید داشت.
باور کنین اگه در انجام کاری احساس فشار می‌کنیم. این خودمونیم که رفتیم پشت خودمون و داریم فشار و زور هل دادن خودمون رو تحمل می‌کنیم. جای اون، بگردیم دنبال سوئیچ و مدام باکمون رو پر کنیم و مدام تخت‌گاز بریم.
حال اینکه تعریف ما بر اساس نیازهای ماست رو راحت تر میشه فهمید.

پی نوشت: حرفها ساده بود اما به همون اندازه واقعی، کاربردی و مهم هم بود.
پی نوشت دو: قبلا هم دیدن این ویدئوی مکتبخونه رو توصیه کرده بودم، تکرار یک توصیه مهم هیچوقت تکراری نیست بلکه نشونه اهمیتشه! پس باز هم توصیه می‌کنم این ویدئوها رو ببینید +
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مقیسه

نظم سخت گیرانه و لباسی که نباید تنگ باشد

هفته آخر سال 1396 بود که نشستم با خودم حساب و کتاب کردم که ببینم امسال رو چکار کردم و چی بدست آوردم و برای سال بعد چکار میخوام کنم و ازین حرفا (ایده مرور سالی که گذشته). برای سال 97 تصمیم گرفتم وقتم رو برای فهمیدم موضوع نظم بگذارم و به قولی تم سال 97 برای من نظم بود.
از اون موقع شش ماه و نیمی گذشته. نظم رو بهتر میفهمم. مفاهیم مرتبط با نظم برای من به صورت ابری از مفاهیم درومده که در کنار نظم قرار داره. مفاهیمی مثل نظم درونی، بیرونی، نظم شخصی یا سلف دیسیپلین، هدف و تعهد به هدف، اعطاف پذیری، تفکر و انتخاب مناسب (به جای قوانین سخت و خشک)، برنامه ریزی و ... . برای هرکدوم از این ها شاید ساعت‌ها وقت گذاشته باشم و روشون فکر کرده باشم.
اما موضوعی که میخوام در موردش بگم راجع به انعطاف پذیریه. انعطاف پذیری هوشمندانه، عاقلانه، بالغانه و صحیح. راستش یک قانونی وجود دارد و اون هم اینه که هیچ قانونی وجود نداره. ما باید به صورت تجربی یادبگیریم که کجا باید سخت نگیریم، کجا باید بالعکس از نظمی که برای خودمون ایجاد کردیم خارج نشیم. در همه این حالت ها نباید فراموش کنیم که ما دوست خودمون هستیم، دوستی که سخت گیره و عاشقانه ما رو راهنمایی میکنه.
اصلن نگم دوست.
ما نیاز داریم تا در تصمیم گیری در مورد نظم به یک بلوغ برسیم. بلوغ در تصمیم گیری حالتی پیش میاد که یک تصمیم ما بر اساس ورودی های بیشتر و بر اساس یک شهود اتفاق می‌افته. منظورم از ورودی در نظر گرفتن جوانب مختلفه.
تصمیم‌گیری و قانون‌گذاری در مورد نظم ما نباید خیلی سخت گیرانه باشه. (از کسی شنیدم) که ملکه انگلستان میگه نظم برای جامعه مثل لباس می‌مونه، اگه خیلی تنگ دوخته بشه امکان پاره شدن لباس وجود داره. در مورد خودمون هم همینطوره. اگر در قوانین و اصولی که برای خودمون می‌گذاریم زیاده روی کنیم مثل این میمونه که لباس تنگی رو برای خودمون دوخته باشیم.
از شعبانعلی جایی خوندم که می‌گفت وقتی لباسی رو برای جامعه تنگ می‌کنند. دو حالت پیش میاد. در هر صورت پارگی اجتناب ناپذیره، اما، لباسی که از روی درز پاره بشه با لباسی که از روی پارچه پاره بشه خیلی فرق داره.
اگر ما مجبور شدیم اصول سخت‌گیرانه ای برای خودمون وضع کنیم شاید بهتر باشه کمی درزهای این لباس رو شلتر بدوزیم تا هم به حدود لباس پایبند باشیم و هم اگر حالتی پیش اومد که لباس برامون بیش از مقدار مشخصی تنگ بود پاره شدن لباس رو از روی درز ببینیم نه از روی پارچه. چرا که این‌دو باهم فرق دارند.
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مقیسه

مسئله اصالت و کارایی در عقیده و فکر

امروز در پیاده روی صبحگاهی به موضوعی فکر میکردم که مصداق های زیادی را برایش در زندگی‌ام پیدا کردم. مسئله کارآمدی یک عقیده و فکر. اینکه یک فکر و یک کار ممکن است نادرست باشد اما با این حال باز هم کارایی داشته باشد و جواب بدهد و فرد هم راضی از نتیجه باشد.
فردی که به طالع بینی اعتقاد دارد ممکن است بگوید در فال من آمده که من آدم سرسختی هستم. و همین فکر او را در جاهایی در زندگی کمک کرده و نتیجه داشته. این فکر کارآمد بوده اما اصالت ندارد.
اینکه فردی ایمان داشته باشد که با توسل بر فردی مقدس می‌تواند بر مشکلات زندگی غلبه کند. این طرز فکر ممکن است واقعا هم به او کمک کرده و نتیجه داده اما این طرز فکر اصالت ندارد.
اگر فکر کند نیاز به فهمیدن و تمرین ندارد و با تکیه بر قدرت خودش به تنهایی می‌تواند از پس کاری بر بیاید این کار نتیجه دارد، عملی هم می‌شود اما اصالت ندارد.
مسئله اصالت چیزی هست که برای رسیدن به آن نیازمند تلاشیم. باید جستجو کنیم. تضادهارا ببینیم. ابهام را ببینیم و لمسش کنیم. زحمت بکشیم. اصول و باورهای خود را تغییر دهیم و یا آماده تغییر آن باشیم. علم بنظرم یک اصالت است. یاد گرفتن تا پایان عمر یک تمرین اصالت است.
فردی که باور دارد فال و طالع ماه تولد او درست می‌گوید. سعی نمی‌کند واقعیت را ببیند و شاید هم نمی‌تواند، (که در تمثیل غار افلاطون این مسئله به خوبی توضیح داده می‌شود). فرد اگر این باور را کنار بگذارد باید نه یک چیز شاید که چندین چیز را یاد بگیرد و برایش انرژی صرف کند که همان نتیجه را برایش داشته باشد. اصالت داشتن یک فکر، مهم است. اصالت داشتن در پسش معنا و مفهوم دارد و قوانین و اصولی پشت آن است. اما عقیده ای که اصالت ندارد و نادرست است صرف نتیجه مهم است و نه معنا. ادمی که به دنبال اصالت برود ریشه هایش عمیق تر می‌شود. با هر بادی به این ور و آنور نمی‌رود. کسی نمیتواند با او بازی کند. فرد زندگی در جهان ذهنی و عینی را و هر دو را به رسمیت می‌شناسد. آگاهی را دوست دارد و برای رسیدن به آن تلاش می‌کند. آرمان خواه است و همه چیزهای خوب را میخواهد و حاضر است هر اصولی را و هر زمانی که احساس کرد ایده بهتر و مفیدتری وجود دارد، یا ایده قبلی او خطرناک بوده کنار بگذراد.
فکر هایی که اصالت ندارند را به راحتی می‌توان تشخیص داد. هر فکری که آن را با باور داریم اما با دلایل عینی یعنی دلایلی که بر اساس علم، واقعیات، فکت‌ها، قواعد و قانون است، نتوانیم برای آن دلیل بیاوریم و توضیحش دهیم هیچ اصالتی ندارد. توضیح آوردن در اینجا با تفسیر کردن و توجیه کردن بسیار متفاوت است. ممکن است کارآمد باشند اما صرفا یک پوسته هستند. شاید بد نباشد آدم‌هایی را بیاد بیاورید که برای هر چیزی یک توضیح دارند یا می‌سازند و چقدر این کار خنده دار است است. دلایلی که بر اساس فکتها باشند به راحتی قابل تشخیص از شر و ور ها هستند.

پی نوشت: سعی میکنم تمرین کنم تا معنای این دو کلمه را بهتر بفهمم. چون مهم هستند. بدرد زندگی ام می‌خورند. کمک می‌کنند فرق کار ارزش آفرین و کار بی ارزش را بهتر بفهمم. بهتر بتوانم هدفگذاری کنم و شاید هم در استراتژی داشتن کمکم کند.
پی نوشت دو: گاهی احساس میکنم چقدر چیزها به هم مرتبط اند. چقدر الگو هایی وجود دارد که در هر جایی میتوان آن را دید. مثل همین موضوع اصالت و کارآمدی.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مقیسه

همیشه همین الان است

«میدونی انگار همیشه همین الانه» ... [یک لبخند زیبای دو نفره] و پایان فیلم.
این اخرین دیالوگ فیلم زیبای پسر بچگی -Boyhood- بود.
همیشه همین الانه.
ما تو زندگی بارها چیزهایی رو میسازیم که بعد ممکنه فروبپاشن. چه رابطه باشه چه هدفی که براش سالها تلاش می‌کردیم.
اگر اینها از دست بره چه کار باید کرد؟
اینکه بعدش چی میشه و چکار می‌کنیم انتخاب خودمونه.
حتی بدترین اتفاقات زندگی هم یک روزی خاطره می‌شن.
و این پیام فیلم پسربچگیه.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مقیسه