جایی برای مرور زندگی

مردم بی چهره

این رو توی صفحات ابتدایی یه کتاب نوشته بود، یادداشتش کردم چون دیدم صحبتی که میکنه بی ربط به مفهوم قبایل زندگی نیست:

مردم یک جامعه وقتی کتاب میخوانند، چهره آن جامعه را عوض میکنند. یعنی به جامعه شان چهره میدهند.

یک جامعه بی چهره را می‌شود در میان مردمی کشف کرد که در اتوبوس، در صف، در اتاق های انتظار و انتظار های بی اتاق منتظرند و به هم نگاه میکنند، و از نگاه کردن به هم نه چیزی می‌گیرند، و نه چیزی میدهند. جامعه ای که گروه منتظرانش به هم نگاه کنند، جامعه بی چهره ای هست.

یدالله رویایی.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد مقیسه

دور دنیا با پادکست

قبلا نرم افزار کست باکس معرفی شد که توش میتونستیم از بین میلیون ها فایل صوتی یا به عبارتی پادکست به جستجو بپردازیم و بنا به علائقمون گوش بدیم. پادکست بی پلاس رو هم معرفی کردم. حالا میخوام یکی دیگه از برنامه هایی که توش گوش میدم رو معرفی کنم. پادکست دور دنیا با شهاب چراغی.

«اسمم شهاب چراغیه و کارم خاطره ساختنه» این جمله ای که اول هر کدوم از پادکست های ایشون میشنویم. آقای چراغی توی این پادکست ها از سفرهاشون به گوشه و کنار دنیا میگن و مارو با خودشون همراه میکنند. چند نفر اینجوری آدم باحال میشناسید که بتونن همچین کاری کنن و بعد هم بقیه رو در خاطره هاشون شریک کنند. خودم به شخصه الان ندید عاشق مکزیک شدم :) و اگه بطلبه یکی از جاهاییه که خیلی دوست دارم ببینم.

پرو، مکزیک، زیمبابوه و ... به اینها سفر کردند برای ما هم از جاها و چیزهایی که دیدن گفتن. کارشون بنظرم خیلی قشنگه.

اگه این نرم افزار رو نصب کردید میتونید با جستجوی اسمشون اون برنامه رو پیدا کنید.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد مقیسه

پس جایزه من کو؟ در مورد عادت ها

این نوشته نه یک نوشته از جنس معنوی یا مذهبی، بلکه در مورد یک موضوع علمیه. شاید خنده دار باشه اگه برای مثال پاداش بخوام مثال شکر رو بیارم -شکر خوراکی، کلوگز-. بله شکر این نقش رو قرن هاست که بر عهده داره. اول یه داستان از کتاب ریز عادتها نوشته استفان گایز رو باهم بخونیم.

در سال 1996 دانشمندی به نام بامیستر آزمایش بیرحمانه ای انجام میده(!) بامیستر میاد و تعداد آدم رو به اتاقی دعوت میکنه تا مسئله ای رو حل کنند. اما با یک نکته جالب. افراد وقتی وارد اتاق میشن با یه سبد پر از بیسکوئیت های کاکائویی تازه و خوش بود روبرو میشن. بعد از چند دقیقه دو تا اتفاق مختلف برای افراد درون این اتاق آزمایش میفته. جلوی یک گروه از افراد بیسکوئیت های کاکائویی رو میگذارند تا بخورند و بعد در مسابقه شرکت کنند و گروه دیگه به جای بیسکوئیت با تربچه پذیرایی میشن! و بعد حل کردن مسئله ها رو شروع می‌کنند. تحقیق این نتیجه رو نشون داد که افرادی که بهشون بیسکوئیت نشون داده شد و تربچه ی بیمزه خوردند به طور میانگین زودتر از گروه دیگه تسلیم میشن و دست از حل مسئله میکشن.

آقای بامیستر مفهومی به نام فرسایش اراده رو مطرح میکنند و میگن ما آدمها اراده ی محدودی داریم و هر چی بیشتر ازش استفاده کنیم زودتر اون رو تموم میکنیم. اما فرسایش اراده چیه؟ فرسایش اراده یک چیز کاملا ذهنیه و وقتی احساسش میکنیم که عزت نفسمون به شدت پایین اومده و اعصاب نداریم. اما راه حل شارژ شدن دوباره این اراده چیه؟ خیلی ساده، مصرف یک نوشیدنی شیرین یا خوراکی دارای شکر. به همین سادگی ما مخزنمون رو دوباره به حالت نرمال برمی گردونیم.

اقای گایز توضیح میده که خیلی از تصمیمات ما به گونه هستند که نیاز به مصرف اراده دارند. اما یک راه وجود داره تا مصرف این اراده رو کمتر و کمتر کنیم. و اون هم اینه که کارهارو برای خودمون به عادت تبدیل کنیم تا هر دفعه کمتر و کمتر از این گنجینه ی انرژی خودمون استفاده کنیم. فکر میکنم شمام هم با من موافق باشید که مثال از این مورد بسیار زیاده و تو زندگیمون دیدیم که هر زمان قرار بوده تصمیمات سختی بگیریم یا بین دو چیز مردد بودیم چقدر بیشتر از ما انرژی و توان برده. و خب راه حل برای برگشت به حالت نرمال که گفتیم میتونه یه نوشیدنی شیرین حاوی گلوکز باشه تا دوباره قند خونمون به حالت اولیه برگرده و از اون حالت استعصال مارو خارج کنه.

پاداش ها به هر شکلی در شکل گیری عادت های ما نقش مهمی دارند. یادمه آقای دنیل پینک توی کتاب انگیزه‌ش از سیاست هویج و چماق حرف میزد و توضیح میداد که سال های سال سیاست شرکت ها برای انگیزه دادن و کلا کنترل کارکنانشون پاداش دادن به کارهای خوب و تنبیه کارهای ناپسند بوده تا فرد در شرایطی که میخوان باقی بمونه.

حالا ما میدونیم که عادت های ما بر اساس پاداش هایی که میگیریم شکل میگیرند. سخته که بپذیریم اگر کاری که دوست نداریم رو بارها و بارها تکرار کنیم برای ما به عادت تبدیل میشه بدون اینکه چیزی به عنوان جایزه در درونش ببینیم.

دلیل این حالت ما مغز ماست، بخشی پنهان به نام ناخودآگاه که به عقیده بسیاری فوق العاده قدرتمنده. وقتی کاری برامون نتیجه ای نداشته باشه اینکه چند ساعت بشینیم با ناخودآگاهمون مذاکره کنیم که نه لطفا ادامه بده،  وقتی نتیجه ای در کار نبینه فایده ای نداره. یکی از دلایل ما برای اینکه در هدف های طولانی مدت خیلی زود پا پس میکشیم همین غریب بودن مغز ما و در نتیجه خود ما پاداش های به تاخیر انداخته شدست.

شاید این دیدگاه بیشتر انسان رو به یه ماشین شبیه کنه اما بخش ناخودآگاه میتونه کارهای زیادی رو برای ما انجام بده. همونطور که میتونه جلوی ما برای انجام خیلی از کارها رو بگیره. یکی از همین موارد رو استفادن گایز توضیح میده که وقتی ما تصمیم بر تغییری در زندگی میگیریم ممکنه با سدی مواجه بشیم که با وجود نامرئی بودنش به ما اجازه ی عبور رو نمیده و اگر هم اجازه بده بلافاصله مارو برمیگردونه، حالا میخواد با حس ترس باشه، با حس افسردگی باشه و با هر شکل و ترفند دیگری.

اگر ما پامون رو از دایره ی امن خودمون فراتر بگذاریم بدون اینکه همراهی نصفه و نیمه ی بخش ناخودآگاهمون رو با خودمون داشته باشیم این کار در اکثر مواقع با فشارهای بسیار زیاد و تنش های روانی همراهه. و وقتی به درون دایره ی قبلی خودمون برگردیم دوباره با اون احساس امنیت و خوب پاداش میگیریم. این موضوع رو گایز به خوبی توی کتابش توضیح داده. به طور خلاصه علاج این محدودیت رو اگر اونطور که گایز گفته بگم میشه برداشتن گام های کوچک و پاداش دادن به خود.ما وقتی تصمیم به تغییری و اصلاحی توی زندگی میگیریم کار هوشمندانه ای که میتونیم کنیم اینه که از مقاومت همون سد نامرئی درونمون کم کنیم و اون رو با خودمون همراه کنیم. چطور؟ میتونیم وقتی گامی هر چند کوچک رو خارج از دایره ی امنمون برداشتیم برای اینکار به خودمون پاداش بدیم. پاداشی که حتی میتونه از جنس همون کلوگز باشه.

با اینکار به خودمون یاد میدیم و این رفتارهای نا آشنا ترسی ندارند و میتونن جالب هم باشند. و اینگونست که تغییر برای ما فشار کمتر و تاثیر بیشتری خواهد آورد.

پاداش دادن به خودمون وقتی کاری رو درست انجام میدیم نوعی تربیت کردن خودمون هست با همون مضمون که آقای پینک میگفتن. وقتی بعد از یک هفته هر روز کتاب خوندن و جایزه دادن به خودمون بشینیم با خودمون حساب و کتاب کنیم فکر میکنم تغییر حس ما نسبت به کاری که انجام میدیم رو متوجه خواهیم شد.

ما با پاداش دادن به خودمون برای کارهایی که به انجام بیشترش علاقه داریم مخزن اراده و عزت نفسمون رو مدام پر و تقویت میکنیم. مسئله اینجاست که خیلی از ماها چنین کار ساده ای رو انجام نمیدیم. هر بار وقتی فشاری رو در اثر کار مورد علاقمون انجام میدیم متحمل میشیم، ندای : «پس جایزه من کو؟» ی ضمیر ناخود آگاهمون رو بی جواب میگذاریم. و کاری نمیکنیم تا حس خوبی از انجامش داشته باشیم. و هر بار به قول آقای بامیستر کمی درچار فرسایش اراده میشیم.

خبر خوب اینه که آقای گایز میگن خیلی از کارهایی که به انجامش علاقه داریم خودش پاداش هایی رو در خودش داره اما مدتی طول میکشه تا خودش رو نشون بده. برای مثال باشگاه رفتن از این دست کارهاست. ما با پاداش دادن به خودمون فعلا خودمون رو شارژ نگه میداریم تا وقتی که اون نتایج موخر رو بعدا دیدیم دیگه حتی لازم نباشه اون جایزه های دست ساز رو به خودمون بدیم. اون موقعست که موتور عادت شروع به کار کرده و خودش خودش رو تقویت میکنه و مدام نیاز به اراده و انگیزه رو کمتر و کمتر میکنه.

یه معلمی بود که مدام این جمله رو بار ها و بارها تکرار و عمیقا فهمیدنش توصیه میکرد. اینکه جایزه و پاداش به خودمون لوس بازی نیست. یه حقیقته.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد مقیسه

کتاب ریزعادت‌ها و استفان گایز - عادتهای کوچکتر، نتایج بزرگتر

بعد از خوندن کتاب قدرت عادت از چارلز دوهیگ فکر نمیکردم که دیگه کتابی بتونه به اون خوبی درباره موضوع عادتها و ایجاد و تغییرشون حرفی برای گفتن داشته باشه. اما مثل اینکه این خودم بودم که زحمت گشتن رو به خودم نداده بودم!

پریروز فردی اومد و 50-60 تا کتاب به کتابخونه اهدا کرد و وقتی داشتم بین کتاباش رو نگاه میکردم عنوان یه کتاب توجهم رو جلب کرد. کتاب ریز عادتها نوشته ی استفان گایز. از عنوانش خوشم اومد اما با اکراه داشتم به خود کتاب نگاه میکردم. یه کتاب 150 صفحه ای بر برابر کتاب دوهیگ چه حرفی میتونست برای گفتن داشته باشه.

با این نگاه کتاب رو گرفتم و خوندنش رو شروع کردم و گفتم که زود به کتابخونه برش میگردونم. از اواسط کتاب بود که دیدم نسبت به کتاب تغییر کرد. آقای استفان گایز بر خلاف دوهیگ سراغ داستان نرفته و کتابش پر از داستان ها و کیس های تحقیقاتی نیست و از این لحاظ کتاب گایز یه کتاب خلاصه تر اما با مطالب متمایز و حرفهایی خیلی جدیده. توی کتاب قدرت عادت میخوندیم که عادت ها چه فایده هایی برای ما دارند و چطور ایجاد میشوند و چطور میشه تغییرشون داد. حتی عادت هایی مثل سیگار کشیدن و چاقی و عادت های مضر دیگه.

فردی که کتاب قدرت عادت رو خوند و تصمیم گرفت از آموخته هاش استفاده کنه. تعدادی عادت خوب رو در خودش ایجاد کنه اما بعد از مدتی با یه سد روبرو شد. یه سد کوچیک که وجود داشت اما نمیدید و کم کم فهمید این سد چقدر داره توانش رو میگیره تا جایی که بعد از چند روز یا چند هفته عادتی که در حال ایجادش بود به کل رها و فراموش شد. جوری که انگار از رها کردنش خوشحال هم بود. عادتهایی مثل کتاب خوندن، درس خوندن، حرفه ای شدن و خیلی عادت های دیگه از این قبیل فعالیت هاست.

اگر کمی به خودمون حساس باشیم میتونیم از بازی ای که درونمون در حال انجامه آگاه بشیم. اون موقع احتمالا حسی رو خیلی خوب و شفاف متوجهش میشیم. حس ناخوشایند، حس فشار، حس کمبود عزت نفس، حس کمبود علاقه به انجام اون کار و حس تخلیه شدگی انگیزه ما. اما واقعا چه اتفاقی میفته وقتی بعد از یه هفته یا چند روز که خودمون رو مجبور به مطالعه 30 صفحه کتاب در روز کردیم ناگهان اون عادت ناپدید میشه. قبلا هم در اینجا و در مورد نظم از چنین حالتی صحبت شده بود. استفان گایز و کتاب عالیش برای همین نوشته شده شده تا مارو با لایه دوم حقیقتِ عادت های زندگی آشنا و با تلاشمون ما رو در اون استاد کنه.

اما در این کتاب چه حرف جدیدی مطرح شده؟

گایز در کتابش در مورد چیزی به نام ریز عادتها صحبت میکنه. ریز عادتها به کارهای کوچیکی گفته میشه که اساس و پایه عادت های بزرگ قرار میگیرند بدون اینکه از ابتدا اون عادتهای بزرگ خودشون هدف باشند. برای مثال به جای اینکه بگیم یه ساعت یا نیم ساعت در روز ورزش میکنیم، هدفمون رو این قرار میدیم که روزی یک عدد شنا بریم! بله همین قدر کوچیک و بی ربط و خنده دار. اما فعلا قضاوت نکنیم. وقتی کتاب رو میخونیم از استراتژی زیرکانه و روانشناسانه ای که پشتش قرار داره تعجب خواهیم کرد.

تعاریف از عادت که از صحبت های ایشون بهش میرسیم میتونه خیلی با تعاریفی که میدونیم متفاوت باشه. مثلا یه توضیح جالب در مورد ریز عادتها میدن و میگن که ریز عادتها عادت هایی هستند که انجام دادنشون راحت تر از انجام ندادنشونه. میدونین این یعنی چی؟!

اگر این توضیح رو در معنای واقعی در نظر بگیریم میفهمیم که گایز این کتاب رو برای چی نوشته. آیا شدنیه که انجام دادن یک کاری راحت تر از انجام ندانش باشه. باید گفت که بله. اسم این کارها ریز عادت ها هستند.

ریز عادت ها یا mini Habits بسیار با ثبات هستند و در عین حال قابل انعطاف اند. ورزشی میتواند با یک حرکت دراز و نشست شروع و به پایان برسد و از طرف دیگر همین ورزش میتواند صبح تا شب به طول بی‌انجامد. در حالی که حس که از هردو اینها میگیریم حسی مثبت و سازندست.

در کنار مفهوم ریز عادتها آقای گایز از دو تا موضوع مهم دیگه صحبت میکنه و رابطه ی بین هر سه این عناصر رو به زیبایی توضیح میده. برای کسانی که معنی عادت، انگیزه و اراده و ارتباط بین اینها رو نمیدونند این کتاب میتونه یه شروع عالی باشه و به خوبی موشکافیشون کنه.

کتاب به خوبی به ما نشون میده که چرا وقتی میخوایم تغییری در خودمون، رفتارمون و زندگیمون ایجاد کنیم همیشه چیزی در ما وجود داره که مقاومت میکنه، گاهی این مقاومت به قدری شدیده که احساس میکنیم به یک فنر فلزی بسیار محکم وصل شدیم که هر چقدر هم از اون نقطه اولیه فاصله بگیریم باز هم ما رو دقیقا به همون جای اولیه برمیگردونه.

آقای گایز مارو به زبان مغزمون آشناتر میکنه تا یه صدایی رو در سرمون بشنویم. نجوایی آهسته، کودکانه، محکم، و منتظر که بعد از هر کاری که برای ما انجام میده -ضمیر ناخودآگاه- اگر جواب مثبتی نگیره بلند میشه و با حالتی منتظر میگه پس جایزه من کو؟ و زمانی که اون جایزه به ما و به بدن ما نرسه شروع دردسری میشه و خودش رو به صورت سدی نشون میده که بالاخره یک روزی انرژی مارو مسطحلک میکنه و زمانی به خودمون میایم که گفتیم «غلط کردم ، بیخیالِ اینکار».

واقعی نیست اگه بگیم صرفا با خوندن این کتاب میتونیم به چیزهایی که میخوایم برسیم اما با راهنمایی های نویسنده این کتاب و تعیین ریز عادتهای مناسب ما میتونیم خوشحال باشیم، با انرژی باشیم، قوی باشیم، جنگجو باشیم. اینها صرفا چندتا اسم نیست و جنسش هم از جنس حرفهای  کتابهای زرد نیست. اینها تغییراتیه که بیشتر ما دوست داریم تو زندگیمون بدیم اما راهش رو بلد نیستیم.

این کتاب یک کتاب 150 صفحه ای و مفید و مختصره که به نظرم خوندنش میتونه به خیلی ها کمک کنه.

پی نوشت: خوندن ده ها کتاب اگر بهشون عمل نکنیم و چیزی قابل تبدیل به عملی در اونها پیدا نکنیم کاری هست بس عبث. بعد از خوندن این کتاب یه سری ریز عادت های برای خودم توی زبان، مطالعه و انجام پایان نامه تعریف کردم. از خوبی های آقای گایز اینه که فکر همه جارو کرده. اگه میخواید بدونید چطوری؟ پس کتاب رو بخونید. ترجمه این کتاب رو نحله رحمانیان انجام داده و توسط نشر تعالی منتشر شده.

منبع تصویر ارشاد بوک

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد مقیسه

فراق

گیریم که به ما بگه مرگ واقعیت عمیق و هوشمند زندگیه.

تلاش کنه بفهمونه خیلی از ادیان و مذاهب فقط برای این که مسکنی باشند بر ترس از بی معنایی زندگی ایجاد شدن.

که ما نه اشرف مخلوقات که بخشی از طبیعت زیبا هستیم.

بگه که مرگ یک رویداد طبیعیه.

که نمیدونیم خالقی وجود داره یا نه.

که جهان بعد از مرگی وجود داره یا نه.

و برای همه اینها ساعت ها حرف بزنه و توضیح بیاره و حرف ببافه.

همه اینها رو بگه. اما حق نداره برای غم و دلتنگی فراق کسی توضیحی بیاره. حق نداره.

از دست دادن کسی نه با کلمه قابل بیان هست، نه با اون حرافی ها.

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
محمد مقیسه